آيا برقرارى رابطه با آمريكا مىتواند مشكلات كشور را مرتفع كند؟
سیاست روز
بزرگنمايي:
آيا برقرارى رابطه با آمريكا مىتواند مشكلات كشور را مرتفع كند؟ سود و زيان مذاكره و رابطه با آمريكا چيست؟
محاسبه سود و زيان در برقرارى رابطه با آمريكا يكى از مسايل اساسى درگفتگوى سياسى، محاسبه سود و زيان است. عرف بينالمللى بدينگونه كه اگر رابطه سياسى واجد حداقلى از منافع نباشد و يا رابطه ضرر داشته باشد، در كشور اقدام به برقرارى ارتباط سياسى بين دولتين نمىكنند چرا كه برقرارى رابطه، موجد هزينههايى است و تداومآ نيز همواره هزينه دارد. بر اين اساس دولتها به تناسب نيازى كه به مراوده با جهان خارج دارند و نيز به تناسب توانمندى آنان براى قبول هزينه رابطه، با دولتهاى خارجى ارتباط برقرار مىكنند. ما مىتوانيم كشور خودمان را مثال بزنيم. ايران در حال حاضر با پارهاى از كشورهاى جهان رابطه سياسى ندارد و با پارهاى از كشورها رابطه در حد بسيار ضعيفى است و اين روال كنونى همه دولتها و ملتهاست.
ممكن است كشورهايى نظيرايران استراتژى خارجىشان بر«رابطه با همه» مبتنى باشد و جز در موارد خاص از ارتباطات استقبال كنند ولى در عين حال به دليل هزينه بالاى رابطه و غير ضرورى بودن ارتباطات از برقرارى رابطه سياسى با كشورهايى اجتناب ورزند. در اين صورت نبايد اين كشورها را سرزنش كرد كه شما برخلاف استراتژىتان به قطع رابطه گرايش داريد. درباره رابطه ايران با آمريكا ممكن است چهار حالت كلى مقصود باشد:
مذاكره با آمريكا ضررى ندارد و سودمند است.
رابطه با آمريكا نه سود دارد و نه زيان.
رابطه با آمريكا ضرر دارد.
رابطه با آمريكا زيانها و سودهايى دارد.
بايد ديد رفتار ما در برابر هر گزينه بايدچگونه باشد.
ما در اينجا فعلاً نمىخواهيم به تاريخ روابط دو كشور مراجعه كنيم و از پيش قضاوتى داشته باشيم. اگر رابطه با آمريكا ضررى براى ايران نداشته باشد و علاوهبر آن سودمند باشد، برقرارى رابطه با اين كشور اصل است و قطع رابطه به دليل نيازمند است. اگر رابطه با آمريكا نه سودمند باشد و نه زيانآور، برقرارى رابطه به دليل نيازمند است و قطع رابطه نيازمند دليل نيست چراكه برقرارى رابطه هزينه مىخواهد. اگر رابطه با آمريكا ضرر داشته باشد، اصل بر قطع رابطه است و برقرارى رابطه منطقى نيست. در شكل چهارم كه برقرارى رابطه از جهاتى سودمند و از جهاتى زيانآور است، برقرارى رابطه به شرطى است كه سود رابطه بر زيان آن بچربد، در حالى كه قطع رابطه مىتواند مبتنى بر زيانآور بودن صورت گيرد.
در اين چهار گزينه تنها يك گزينه به ما توصيه مىكند كه با آمريكا رابطه داشته باشيم، در حالىكه در سه گزينه، منطق رياضى ما را از برقرارى رابطه پرهيز مىدهد. در اين ميان در دو مورد، رابطه را مشروط مىكند كه اگر زيان هم دارد ولى سود آن بيشتر است مىتوان رابطه سياسى را برقرار نمود. با اين وصف در ارتباط با آمريكا بايد ديد اصل بر كدام گزينههاست يا به عبارت ديگر برقرارى رابطه به كدام گزينه نزديكتر است. آيا رابطه با آمريكا زيان دارد؟ يا هم سود دارد و همزيان؟ يا نه زيان دارد و نه سود؟ در اينجا بايد به تاريخ روابط ايران و آمريكا و خصلت آمريكائيها مراجعه كرد چرا كه ما بدون آنكه به تجربه تازهاى نياز داشته باشيم، مىتوانيم براساس رفتار دشمن در گذشته، وضعيت روابط آينده با او را مورد ارزيابى قرار دهيم.
تاريخ سياسى ما مىگويد از زمانى كه آمريكايىها (بهعنوان يك قدرت جهانى) در سال 1322 (اواخر جنگ دوم جهانى) به ايران پاى نهادند، تا 13 آبان 58 که از آن رانده شدند، همواره برخورد تحقيرآميزى با ايرانيان داشتهاند و خودشان نيز موارد زيادى به آن اذعان كردهاند. شايد بتوان گفت آخرين مورد آن، اعتراضى است كه گزارشگر تلويزيون دولتى آمريكا در آبان ماه گذشته در مورد دخالت «سيا» در كودتاى 28 مرداد 32 داشته است. اين گزارشگر در مصاحبه با دكتر خرازى صراحتا ًگفته است: «در مورد آن كودتا، كه ترديدى ندارد؟ شواهد نشان مىدهد كه با دخالت سيا شاه روى كارآمد. علاوه بر اين دخالتها، در طول دوران20 سال آخر نيز بدون ترديد آمريكائيها ضربات فراوان و بعضاً جبران ناپذيرى بر انقلاب اسلامى وارد كردهاند. در اين دوران، آشكارا ايالات متحده درپى سرنگونكردن نظام جمهورى اسلامى بوده است. آن هيچگاه كتمان نكردهاندكه تحمل حاكميت دولت اسلامى در ايران را ندارند و دائماً در كار اخلال عليه انقلاب ما بودهاند. نزديكترين تلاشهاى آمريكا، فشار وارد آوردن بر اوكراين براى عدم فروش توربينهاى بخار به ايران بود.
بايداضافه كرد كه خصومت آمريكا با ايران تنها شامل عملكرد ضد ايرانى و ضداسلامى آنان در گذشته نمىشود. آنان در آينده نيز انگيزه فراوانى براى مخالفت با منافع جمهورى اسلامى دارند. آمريكائيها با مذهبى بودن حكومت مخالف بودهاند و در آينده نيز مخالف خواهند بود..آمريكائيها با استقلال انقلاب ايران مخالف بودهاند، در آينده نيز مخالف خواهند بود. آمريكائيها با فعاليت «آزاد» نظام جمهورى اسلامى در برابر سيستم غرب محور بينالملل مخالف بودهاند، فردا نيز مخالف آن خواهند بود. آمريكائيها با همدلى ايران با ستمديدگان جهان مخالف بودهاند، در آينده نيز مخالف خواهند بود. آمريكا با احياى اسلام سياسى در مجموعه كشورهاى اسلامى مخالف بودهاند، در آينده نيز مخالف خواهند بود. آمريكائيها در گذشته حمايت ما از مظلومين فلسطين و مخالفت با رژيم صهيونيستى را مصداق «تروريسم» مىدانستهاند، در آينده نيزخواهند دانست و.. با اين وصف، آمريكاى فردا همان آمريكاى ديروز است و ماهيت آن هيچگونه تغييرى نيافته است. بنابر اين ما چگونه مىتوانيم به كسى كه ديروز رسما ًاعلام كرده «در پى خشكاندن ريشه ملت ايران» است و رسماً حدود سيصد مسافر بىگناه ما را بر روى آسمان خليجفارس به شهادت رسانده است و براى سرنگونى حكومت ايران بودجه رسمى به تصويب مىرساند و دولتمردان آن مثل يك دورهگرد در جهان مىگردند تا پيوندهاى ايران با خارج از مرزهايش را قطع كنند، اعتماد كنيم و به پاى ميز مذاكره بنشينيم. آيا براى آن همه ظلم و تجاوز،كوچكترين نشانهاى از نرمش از سوى آمريكائيها مشاهده كردهايم؟ آمريكايىها با زرنگى خاصى از مذاكره با ايران دم مىزنند و خود را طرفدار گفتگو مىشمرند و در همان حال با قلدرى به ما فشار مىآورند تا با آنان مذاكره كنيم. خود اين مبنا به تنهايى بيانكننده تحميلى بودن مذاكره و اهداف ناگفتهاى است كه آمريكائيها ترجيح مىدهند پوشيده باشد.
از سوى ديگر در حالى كه آمريكا براى مذاكره كردن با«كوبا»، «كره شمالى»، «عراق» و «ليبى» طفره مىرود و به رغم درخواست رهبران اين كشورها به آن تن نمىدهد، به چه دليل به ايران براى قبول مذاكره فشار مىآورد؟ ما به عنوان يك كشور جهان سومى چه تأثيرى در منافع جهانى آمريكا داريم؟ در رابطه با مذاكره با ايران، آمريكا دنبال چه چيزى است؟ چه دستاورد مهمى باعث اصرار آمريكا مبتنى بر مذاكره با ايران شده است؟ آمريكايىها ديرى است دنبال جا انداختن تئورى نظام تك قطبى بهرهبرى خود هستند. در اين وادى يك روند اسلامگرايى، استقلالطلب و معارضه جو با اهداف آنان كاملاً در تضاد مىباشد آمريكا در گفتگوى با ايران (به هر نتيجهاى كه منجر شود) به تعبير مقام معظم رهبرى «مستكبر دنبال ثابت كردن حرف خودش است.» آنان مىخواهند مهمترين مانع ايدئولوژيك بر سر راه سياست حاكميت بر كل جهان را از ميان بردارند. آنان دنبال آنندكه همان رشته باريكى كه با حادثه تسخيرلانه جاسوسى قطع شد دوباره وصل كنند تا بتوانند از همان رشته باريك براى تحميل خواستههاى خود استفاده كنند.» به تعبير مقام معظم رهبرى، مذاكره آمريكا با ايران، نقطه شروع تحميل از سوى آمريكاست: « اين حرف كه جمهورى اسلامى بگويد ما مذاكره را قبول داريم و يا به نحوى اين را بفهماند يا جورى كند كه معلوم بشود حالا حرفى هم ندارد كه با آمريكا مذاكره كند اين اولين ضربهاى است كه به ما وارد كرهاند، تازه اين شروع تحميلهاست.» مذاكره ايران و آمريكا، قطعاً انقلاب اسلامى را وارد فضاى تازهاى مىكند؛ فضايى كه استكبار جهانى نه بهعنوان يك دشمن بايد از آن بر حذر بود و در مقابل آن ايستاد بلكه بهعنوان يك روند قابل قبول قلمداد مىشود. در اين فضاى تازه جايى براى مقاومت و مقابله وجود ندارد بلكه بايد «وضع موجود»را پذيرفت و با عوامل بهوجود آورنده آن همكارى كرد. با اين وصف، انقلابى ضد استعمارى به زانو درآمده است. حضرت امام خمينى(ره) نسبت به اين فضا كه در آن روابط خصمانه با استكبار به روابطى غيرخصمانه منجرشود، فوقالعاده حساس بودند و آن را مساوى دست كشيدن از اسلام مىدانستند: «ممكن است بعضىها كه اين چيزها را نديدهاند با خود بگويند خوب با قدرتها بايد ساخت. ولى بايد بدانند كه سازش امروز نابودى تا آخر است. دفن اسلام است تا آخر دنيا. مردم بايد محكم بايستند و از اسلام وكشور دفاع كنند و از توطئهها هراس به خود راه ندهند كه اگر كمى عقب بنشينند، بايد دست از اسلام بكشيم و تكليف ما خلاف اين است.»
مقام معظم رهبرى نيز با همين حساسيت، مذاكره با آمريكا را مساوى با «فناى همه چيز» مىدانند و پيروان انقلاب اسلامى را از افتادن در اين دام برحذر مىدارند: «شما جوانهاى تحصيل كرده، دانشآموزان، دانشجويان، طلاب علوم دينى، درست دقت كنيد، تأمل كنيد، چون اينها مسايل مهمى است. يك ملت هم غالباً در همين جاهاى علىالظاهر كوچك است كه سرنوشتش ساخته مىشود. گاهى در يك چنين مقطعى اگر درست مردم، جوانها، مسؤولين و ديگران نفهميدند قضيه چيست؟ يك زاويهاى باز مىشود كه همين زاويه به فناى همه چيز منتهى خواهد شد.» يكى از جنبههاى اساسى انقلاب اسلامى ايران استقلالطلبى از سيستم فاسد حاكم برجهان بوده است.دراين ميان شعار «نه شرقى،نه غربى» كه در مفهوم نفى نظام سلطه از سوى انقلاب اسلامى دنبال شده، به عنوان بروز جنبه استقلالطلبى نظام برآمده از انقلاب مطرح بوده است. در اين شعار دو «نفى» آمده است و نشان مىدهد راه انقلاب از اساس با راهى كه قطبهاى قدرت جهان طى مىكنند جداست. امروز با فروپاشى شوروى اين نه بزرگ متوجه «آمريكا» به عنوان سردمدار نظام سلطه جهانى است. ملت ما و ملتهاى دنيا تجلى اين شعار را در نفى رابطه سياسى ايران با آمريكا مىدانند و در شرايطى كه رابطه سياسى با آمريكا بهمعناى قبول تحميلهاى او مىباشد، رابطه به مفهوم نفى سياست خارجى انقلاب خواهد بود مقام معظم رهبرى در خطبههاى نماز جمعه بر اين نكته تأكيد داشتهاند: «عزيزان من! يكى از ابعاد انقلاب اسلامى، مُشتى بود كه به دهان وطنفروشها، وابستهها و دستگاههاى مزدور اجانب و دشمنان خارجى به دهان آنها زده شد. انقلاب در واقع خشم ملت ايران بوده است در مقابل نفوذ خارجى و استقلال را به اين مردم داد، آن هم بعد از اين همه خونى كه داده شدهاست.» در محاسبه سود و زيان بايد ببينيم چه وضعيتى با رابطه و با قطع رابطه پيدا مىكنيم، يكى از جنبههايى كه هر انقلاب بايد در حفظ آن بكوشد، استمرار ارزشهايى است كه بنيانگذاران انقلاب بنا نهادهاند و بدين جهت در مورد انقلاب ما پافشارى بر راه امام راحل قابل اغماض نيست. امام راحل در مورد آمريكا به حق حساسيت فراوانى داشتند و مبارزه با آن را وظيفه مستمر و هميشگى بر مىشمردند و خودىها را از داشتن رابطه با آن بر حذر مىداشتند. معظمله در اين ارتباط جملات صريحى دارند: «رابطه بين يك ملت بپاخاسته براى رهايى از چنگال چپاول گران بينالمللى، با يك چپاولگر عالمخوار، هميشه به ضرر ملت مظلوم و به نفع چپاولگر است. ما اين قطع رابطه (آمريكا با ايران) را به فال نيك مىگيريم.» از نظر حضرت امام، رابطه با آمريكا رابطه با رژيمى است كه بنا دارد با چپاول به قدرت بالاترى دست يابد. در اين وادى مصلحت ملتهاى مظلوم در دورى با اوست و به تبع آن ارتباط با آمريكا با مصالح مسلمين سازگارى ندارد. «نگذاريد دنياخواران از امكانات مسلمين در جهت منافع خود و ضربه زدن به كشورهاى اسلامى استفاده كنند كه اين بزرگترين ننگ و عار كشور و سران ممالك اسلامى است.» با اين وصف برقرارى رابطه با آمريكا بهمعناى دست كشيدن از راه امام و شيوه آن حضرت مىباشد و اين بهمعناى تمام شدن دوران انقلاب اسلامى است. مقام معظم رهبرى در خطبههاى نماز جمعه، حاصل گفتگو ميان ايران و آمريكا را قربانى شدن انقلاب خواندهاند: «رابطه و مذاكره براى ملت ايران و براى نهضت جهانى (اسلام) مضر است، مضر است. واين ضرر اين است كه آمريكاييها با ورود در اين ميدان، اين جور تفهيم خواهند كرد كه جمهورى اسلامى از همه حرفهاى دوران امام، دوران جنگ و دفاع مقدس، دوران انقلاب، صرفنظركرده است و گذشته است. اولين چيزى كه آمريكائيها ادعا مىكنند اين است. اولين مطلبى كه دنيا شايع مىكنند اين است كه انقلاب تمام شد.»
يكى ديگر از جنبهها رابطه اين است كه ما تاكنون با قطع رابطه با آمريكا در چشم مظلومين و محرومين عالم عزيز بودهايم و با اين عزت، انقلاب ما شناخته شده است و بدينجهت ما همواره در طول اين 20 سال نه در اندازه يك كشور جهان سومى كه در اندازه يك قدرت مهم بينالمللى در صحنههاى جهانى حاضر شدهايم. مذاكره بين ايران و آمريكا اين عزت را از بين مىبرد و ما را به حد يك رژيم منفعل در ميان مجموعه رژيمهاى سياسى منفعل خاورميانه نزول مىدهد. بدينجهت عقل و منطق نيز به ما حكم مىكند در پى اوهام نرفته و عزت خويش را به دست خويش ويران نكنيم، چه نيازى داريم كه به راه الهى انقلاب خود كه ستيز با مستكبران و جهانخواران است پشت كنيم و به تعبير مقام معظم رهبرى: «ماچه احتياجى داريم به اين كه به در خانه مستكبرين، مستبدين و ديكتاتورهاى بينالمللى برويم؟»
يكى از مسايلى كه در بحث رابطه با آمريكا از طرف بعضى از خودىها و بيشتر از آنان از سوى غريبهها و مخالفين داخلى نظام مقدس جمهورى اسلامى مطرح مىشود، بحث از «منافع» رابطه با آمريكاست. در اين تحليل، مفروضاتى وجود دارد. فرض اول اين است كه با گفتگو مسايل فىمابين ايران و آمريكا حل مىشود. فرض دوم اين است كه مسايل ايران به خارج ارتباط دارد و در خارج هم بدون برداشتن مانع آمريكا قابل حل نيست. فرض سوم اين است كه آمريكا توانايى حل مشكلات ايران ر ادارد. فرض چهارم اين است كه آمريكائيها به حل مشكلات ايران علاقه دارند. اين فرضها در تحليل «رابطه با آمريكا مساوى است با حل مشكلات ايران»، قطعى گرفته شدهاند و هيچ دليلى نيز براى آنان ارائه نگرديده است. در حالى كه بايد از قائلين به اين نگرش ابتدا دلايل آنان را جوياشد.
يك بررسى از وضعيت كنونى آمريكا در جهان نشان مىدهد كه اولا ًنبايد در مورد توانايى آمريكا در حل مسايل مبالغه كرد، آمريكا، آمريكاى دو دهه قبل نيست. امروز بيشترين لطمه از ناحيه نابسامانى نظام بينالمللى متوجه آمريكائيهاست. چه اين كه سر برآوردن قدرتهاى تازه اروپايى و آسيايى در عرصه بينالملل، راه را بر حضور مطلقه آمريكا در اين عرصه بسته است. ثانيا ًارتباط ما با جهان خارج به هيچ وجه در چارچوب اراده آمريكا نيست. امروز اروپا و آسيا و حتى خود قاره آمريكا از ايالات متحده حرف شنوى ندارند. تجربه ده سال اخير ما نشان مىدهد راه رابطه ايران با جهان خارج بههيچوجه از واشنگتنن نمىگذرد و چه اين كه امروزه راه هيچ كشورى از واشنگتن عبورنمىكند. افتضاح سياسى آمريكا در ماجراى قانون داماتو نشان اين موضوع مىباشد. ثالثاً بههيچ روى نمىتوان باور كرد كه آمريكا مىخواهد با ايران رابطه متعادل و منطقى و دوجانبه برقرار كند. آنچه آمريكائيها از ايران مطالبه مىكنند، قرارگرفتن در مدار سياست خارجى آمريكاست. آمريكائيها نمىگويند شما چه امكاناتى داريد، ما چه امكاناتى داريم، شما چه منافع و اهدافى داريد و ما چه منافع و اهدافى داريم، بياييد نقاط تلاقى منافع را بگيريم و برمبناى امكانات خود همديگر را در رسيدن به منافعى مشروع يارى دهيم. آنان از ما مىخواهندكه ما به آنان كمك كنيم تا آنان بتوانند راحت به چپاول دنيا دست يابند و منافع نامشروع خود را تأمين كنند. با اين وصف اين آمريكائيهاى پررو براى تحميل رابطه يك جانبه و تحقيرآميز با ايران شرط گذارى مىكنند!! رهبر معظم انقلاب اسلامى با ديدى ژرف به افشاى ماهيت مذاكرهاى كه آمريكائيها درصدد تحميل آن به ايران هستند پرداختهاند: «آمريكائيها به ما مىگويند اگر مىخواهيد با آمريكا رابطه داشته باشيد بايد اينكار و آن را بكنيد! اصلا چه نسبتى بين اين دو حرف است؟ گويى آنها دارند با كشورى صحبت مىكنند كه ده واسطه پيش آورده تا با آنها رابطه برقراركند. آنها با ما شرط و شروط مىگذارند! چه شرطى آقا! اين ما هستيم كه براى ايجاد رابطه با كشورى كه آن همه فجايع در كارنامه و تاريخ او وجود دارد شرط مىگذاريم. شرط ما توبه آن كشور است، شرط ما، قطع همه فاجعه آفرينىهاى آن كشور براى دنياست.»
رابعا ًمشكل ايران در نوع رابطه سياسى با جهان خارج نيست، ما يك مشكل ساختارى در اقتصاد خود داريم و نتوانستهايم امكانات داخلى را در حوزه اقتصاد فعال كنيم و مثل خيلى از كشورهاى ديگر براى رسيدن به توسعه و ترقى و برخوردارى بهتر عموم مردم بايد ضعفهاى ساختارى اقتصاد خود را برطرف كنيم. البته نمىخواهيم كار تخريبى غرب برروى اقتصاد ملل در حال توسعه را ناديده بگيريم و نمىخواهيم شيطنتهاى آمريكايىها عليه ايران را ناديده بگيريم ولى حد تأثير اين مسايل در اقتصاد ما مسأله درجه 5 و 6 مىباشد. اصل قصه در وضعيت خاص داخلى ماست. خود را در اين راه بدانيم و نبايد از قطع رابطه احساس ترس و ناتوانى داشته باشيم و خيال كنيم ما بدون رابطه در مىمانيم. البته اين با مبناى عقيدتى و اعتقادات الهى ما نيز نمىخواند و هرگز مبادا كه ما از «حبلالله» به «حبل الشيطان»كه قرآن آن را سستترين (اوهن البيوت) مىخواند، روى آوريم.
لینک کوتاه:
https://www.iranporseman.ir/Fa/News/256/