النهضه در مسیر سکولاریسم اسلامی
چهارشنبه 20 دي 1396 - 11:56:01 AM
باشگاه اندیشه
|
|
پرسمان نیوز - این نگاه زن را عنصر فعال جامعه دانسته و نقش جدی و مشارکتی در عرصههای سیاسی، مدنی و اجتماعی برای او قائل است. البته در وجه افراطی این نگاه گاهی آزادی در معنی منفی آن قرائت میشود که مطابق آن زن ابزار سلطه فرهنگی نظام سرمایهداری تلقی میشود. گفتوگوی مهرنامه با شجاع احمدوند استاد دانشگاه علامه طباطبایی مهرنامه: در ابتدا کمی راجع به سیر تحول و تشکل حزب النهضه بفرمایید و اینکه آیا میتوان گفت که جنبش اسلامی تونس دغدغههای سکولاریستی داشته و به خصوص اعلام اخیر بر جدایی از جنبش جهانی اخوان المسلیمین را حرکتی به سوی سکولاریسم قلمداد کرد؟ شجاع احمدوند: من قبل از پرداختن به این سوال باید به دو مقدمه اشاره کنم. اول آنکه دغدغههای جنبش اسلامی تونس از ابتدا تا کنون دغدغه هویت از سویی و نو بودن از سوی دیگر است. به نظر من جنبش اسلامی تونس از ابتدا بیمیل به گرایشهای سکولار نبوده است که من این گرایش را که در دو وجه اسلامگرایی و گرایش به منطق سکولاریسم بازتاب یافته در قالب مفهوم انطباق یا عدم مغایرت بررسی میکنم. به این معنی که این جنبش همواره میان اینکه کنش مردم باید منطبق بر احکام شریعت باشد یا مغایرتی با آن نداشته باشد، نوسان بوده است. در آغازین سالهای شکلگیری جنبش در بستر رویکرد اخوان المسلمین تأکید بیشتر آن بر «انطباق با احکام اسلامی» بود اما در یک فرایند تدریجی به سوی تأکید بر «عدم مغایرت آن با اسلام» پیش رفت. عدم مغایرتی که امروزه تا حد زیادی «حرکت به سوی سکولاریسم» نزدیک شده است. دوران جدید تونس از 1956 تحت رهبری حبیب بورقیبه عمدتاً با الگوگیری از عصر کمالیسم ترکیه آغاز شد. براندازی خلافت و جایگیری نظام جمهوری، کمرنگ سازی ارزشهای اسلامی، پیگیری اصلاحات به سبک غربی و ادامه روشهای اقتدارگرای سنتی در تحمیل ارزشهای تجدد، همه و همه از ویژگیهای دوران بورقیبه بود. زینالعابدین بن علی نیز به رغم آنکه با کودتایی آرام به جای بورقیبه نشست، با تأکید بر ضرورت جداسازی دین از دولت نوعی بورقیبیسم را باز تولید کرد. این وضعیت البته چون ریشه دقیقی در تاریخ تونس نداشت، جامعه را با چالشهای اساسی درحوزه کارآمدی به ویژه در عرصه اقتصاد، اقتدارگرایی، کمرنگسازی ارزشهای بومی و اسلامی مواجه ساخت. در واکنش به این چالشها برخی از مصلحان اجتماعی «بازگشت به اسلام» را راهحل دانستند. به واقع آغاز جنبش اسلامی تونس به ضرورت برخورد با این چالشها برمیگردد. بدینسان این جنبش از سویی دغدغه حفظ هویت داشته و از سوی دیگر نگران این که از سوی حبیب بورقیبه به عنوان مانع توسعه جامعه معرفی نشود. لذا جنبش در تمام طول حیاتش در چند دهه گذشته میان دو وضعیت حفظ هویت بر مبنای آموزههای اسلامی و عدم اتهام به عنوان مانع توسعه در نوسان بود. مقدمه دوم، اشاره به مراحل جنبش اسلامی تونس است. این جنبش از دهه هفتاد تا کنون حداقل چهار مرحله را طی کرده است. در مراحله نخست که با عنوان جماعت اسلامی از آن یاد میشود، در تونس مانند بقیه شمال آفریقا، اسلام بخش اصلی هویت همه جریانهای سیاسی و فرهنگی بود. این جنبش که در دهه هفتاد توسط افرادی چون راشد الغنوشی شکل گرفت، جنبش مدنی و نگران وضعیت اخلاقی و فرهنگی جامعه بود و به هیچ وجه دغدغه فعالیت سیاسی نداشت. بهواقع این جنبش در واکنش به سیاست کمرنگسازی ارزشهای اسلامی از سوی بورقیبه، به دنبال به صحنه آوردن ارزشهای اسلامی در میان مردم بود. هر چند اتخاذ چنین رویکردی خودبهخود نوعی مقابلهجویی با سیاستهای بورقیبه محسوب میشد. ولی وجه قالب آن فرهنگی اخلاقی بود. ظهور انقلاب اسلامی ایران در 1979 و تأسیس دولت اسلامی از سویی موجب ترس و وحشت حکومت تونس شد و از سوی دیگر موجب اعتماد به نفس و تمایل جنبش اسلامی تونس برای ورود به فاز سیاسی شد، به طوری که غنوشی و دیگران را شیفته الگوی انقلاب اسلامی کرد. در مرحله دوم، رخداد انقلاب اسلامی موجب تحول جماعت اسلامی به ساخت جدیدی به نام جنبش اتجاه اسلامی و تغییر رفتار آن از کنش اخلاقی – فرهنگی به کنش سیاسی با هدف تأسیس دولت اسلامی شد. این جنبش در 1981 متعاقب انقلاب ایران تأسیس شد و از مرحله آرمان اخلاقی گذر کرد و خود را به واقعیت امر سیاسی نزدیک ساخت. در این تحول نیز جنبش اسلامی تونس یک پای در سنت با محوریت دین داشت و پای دیگر در مدرنیته با محوریت ارزشهای غربی. در مرحله سوم، با اولیت یافتن رویکرد عقلگرا بر نصگرا، جنبش اسلامی به سوی نوعی از انشعاب رفت. جنبش تحول یافته جدید با نام اسلام گرایان ترقیخواه تکیه اصلی خود را در فهم اسلام بر عقل قرار داد و فهم جدیدی از دین را بر مبنای عقل، منطق مسلط خود قرار داد. حمید النیفره و صلاحالدین الجورشی یاران همراه و قدیمی راشد الغنوشی این بار صلاح را در این انشعاب دیدند و این رویکرد جدید را در قالب چپگرایان اسلامی بر مبنای نقدی اساسی بر اندیشههای اخوانی در پیش گرفتند و این رویکرد سنت را به مثابه عقل عربی مورد توجه قرار دادند که در قرآن نیز از طریق قصص قرآنی مورد توجه قرار گرفته است. در مرحله چهارم، اگر چه راشدالغنوشی عقلگرایی مدنظر چپ اسلامی را مغایر با مشی انقلابی، و وابسته به بستر فرهنگی غربی میدانست و آن را خصلت نخبگان نزدیک به دولت بورقیبه و بنعلی و در تعارض با تودههای مردم تلقی میکرد که باعث فاصلهگیری از آموزههای اسلامی میشود، ولی به تدریج رهبران جنبش اسلامی چون راشد الغنوشی را به خود جلب کرد و به واقع تأسیس حزب النهضه 1989 محصول این تحول در فکر رهبران جنبش اسلامی تونس بود. النهضه بر آن بود که تأکید بیشتر بر عقل دست آنها را برای پذیرش دموکراسی و برخی از ارزشهای غربی باز خواهد گذاشت. برخی از متفکران این تحول را نوعی بازسازی هویت و پیوند آن با مدرنیته میدانند. به همین دلی است که برخی از متفکران و حتی رهبران النهضه، النهضه را بیشتراز اخوانالمسلمین به حزب عدالت و توسعه ترکیه نزدیک میدانند. از این سیر تحول چهار مرحلهای نشان میدهد که پاسخ سوال شما مثبت است. یعنی حرکت تدریجی جنبش اسلامی تونس با محوریت الغنوشی به سوی نوعی سکولاریسم اسلامی بوده است که میتوان راجع به ابعاد آن بیشتر سخن گفت. با این تفاسیر امرز النهضه با تفسیر جدید از رابطه دین و سیاست در کنگره دهم در حال تبدیل شدن به یک جریان عرفی و سکولار است؟ شجاع احمدوند: نگاهی به برخی از مهمترین دیدگاههای حزب النهضه حاکی از آن است که این حزب آرام آرام به سوی نوعی از سکولاریسم البته با صبغه اسلامی حرکت میکند. چنان چه اشاره کردم، جنبش اسلامی تونس در اواخر دهه هفتاد و مصادف با ظهور انقلاب ایران به فکر تأسیس دولت اسلامی افتاد اما سرکوب حرکت اتجاه اسلامی و سهیم نشدن در قدرت، آنها را به سوی باسازی هویت خود بر مبنای اندیشه تجدد سوق داد و لذا به تدریج از وزن نصگرایی آنها کاسته شد و به سوی عقلگرایی سوق پیدا کرد که ترجمهای بود از دموکراسی خواهی. نگاهی به برخی از شاخصهای رفتاری آنها نشان میدهد که آنها «اسلام عصر حاضر» را کاملاً متفاوت از «دوره طلایی اسلام» میدانند که مبتنی بر نص بود. اسلام عصر حاضر به زعم آنها بیشتر از نص، بر تراث یعنی حاصل جمع عقل عربی در سرزمینهای اسلامی استوار بود. معنی واقعی این تحول آن است که اسلام عصر حاضر ضرورتاً باید با مقتضیات زمان و مکان متناسب باشد؛ مقتضیاتی که مهمترین آنها در عرصه سیاست به نظام دموکراتیک، در عرصه فرهنگ به فرهنگ متکثر، در عرصه اقتصاد بازار آزاد و در عرصه حقوقی به برابری همه خصوصاً زن و مرد در برابر قانون باز میگردد. میتوان همه این شاخصها را شاهدی بر فاصلهگیری النهضه از سلفیسم قلمداد کرد. به عنوان یک نمونه میتوان به بحث جایگاه زنان در جنبش اسلامی اشاره کرد که نشان از فاصلهگیری حزب النهضه از جریان سلفی اخوانی دارد. قبل از استقلال و نظام بورقیبیسم، جامعه تونس جامعهای سنتی با همه لوازم آن بود. نگاه بورقییه به کمالیسم ترکیه نگاه ایشان به زن را نیز متحول ساخت. او زن سنتی را از موانع اصلی و انسانی توسعه میدانست چرا که پنجاه درصد جامعه را از مسیر توسعه دور میساخت. پنجاه درصدی که میتوانست جامعه را با شتاب بیشتری از عقبماندگی نجات دهد و در مسیر توسعه قرار دهد. درست به همین خاطر بود که قانون احوال شخصیه را در برابر قوانین برگرفته از فقه اسلامی حاکم ساخت. اینک جنبش اسلامی با پارادوکس قانون احوال شخصیه، قوانین برگرفته از فقه اسلامی، مواجه بود و باید موضع خود را مشخص میکرد. موضعی که کوچکترین اشتباه در آن جنبش را با بحران مشروعیت از سوی پیروان یا سرکوب مواضع از سوی دولت مواجه میساخت. بر این اساس جنبش اسلامی سه وضعیت را برای زنان ترسیم کرد. نخست، نگاه سنتی به زن به عنوان موجودی که عرصه اعمال قدرت به خصوص قدرت جنسی است. با توجه به نقش زن در تربیت فرزندان این تحت سلطه و انقیاد بودن موجب شکلگیری جامعهای تحت سلطه و بیروح میشد. به تعبیر متفکرانی چون عبدالجواد یاسین دستگاه فقهی سلفی بر این تاریخ سلطه صحهگذارد و توجیه نظری آن را پیدا کرد. دوم نگاه مدرن، این نگاه زن را عنصر فعال جامعه دانسته و نقش جدی و مشارکتی در عرصههای سیاسی، مدنی و اجتماعی برای او قائل است. البته در وجه افراطی این نگاه گاهی آزادی در معنی منفی آن قرائت میشود که مطابق آن زن ابزار سلطه فرهنگی نظام سرمایهداری تلقی میشود. هالیوودیسم و استفاده ابزاری از زن نماد این گفتمان است. بورقیبه با الگوگیری از کمالیسم به دنبال چنین رویکردی نسبت به زنان در جامعه تونسی بود. سوم، نگاه متفاوت جنبش اسلامی به زن، بر این اساس النهضه زن را برابر با مرد دانسته و او را مختار و فعال مایشاء میداند. حتیامکان ولایت زن بر مرد را منتفی نمیسازد که مغایر با گفتمان سنتی نسبت به زن بود. او با استناد به اینکه تصور از زن براساس بسترهای اجتماعی، متفاوت است، بر آن بود که گفتمان سنتی زن را در همان بستر جامعه قبیلهای قبل از اسلام مینگرد و گفتمان مدرن و زن را در بستر تجدد. او سعی دارد این نگاه نزدیک به سکولار را گاهی به متون دینی سنتی مستند کند، در حالی که با نگاه سنتی به زن متفاوت است. در صحبتهایتان اشاره کردید که برخی از متفکران و حتی راهبران النهضه، النهضه را بیشتر از اخوانالمسلمین به حزب عدالت و توسعه ترکیه نزدیک میدانند. با این تفاسیر، تفاوتهای النهضه با اخوان المسلمین را در چه میبینید؟ شجاع احمدوند: به نظرم تفاوت این دو جنبش را باید در بادی امر در رویکرد کلی جنبشهای اسلامی تونس و مصر دید. جنبش تونس همانطور که گفتم از ابتدا استراتژی خود را بر حفظ هویت در عین عدم تقابل با نظام سیاسی گذارد که برارزشهای غربی استوار بود. اسپوزیتو در کتاب جنبشهای اسلامی معاصر که بنده ترجمه کردهام جنبشهای معاصر را در سه دسته تعریف میکند: نخست، جنبشهایی که توسط حکومت سرکوب شدند مثل مصر و الجزیر. دوم، جنبشهایی که حکومت را ساقط کردند مثل ایران و سودان. سوم، جنبشهایی که توانستند در تعامل با نظام سیاسی وارد قدرت شوند، هر چند با سهمی کمتر و محدودتر مثل مالزی و پاکستان به نظر بنده جنبش اسلامی تونس از ابتدا در همین گروه سوم قابل تقسیمبندی است و به جای رودررویی رادیکال، مبتنی بر تعامل بود. به عبارت دقیقتر به جای استراتژی «انطباق با اسلام» بر استراتژی «عدم تغایر با اسلام» تأکید داشته است. در حالی که اخوانالمسلمین از دسته نخست است یعنی عدم تعامل و کنار امدن با سایر گروهها ولو به قیمت حذف و سرکوب که هم در دوره حکومتهای قبلی مصر شاهد آن بودیم و هم در برخورد با محمد مرسی نمونه بارز آن را دیدم. بدین ترتیب النهضه به تعامل، گفتوگو و حتی همکاری با احزاب متعادلتر مثل احزاب میانهرو و چپگرا روی آورد و حتی ائلاف سیاسی شکل داد. در حالی که اخوان المسلمین همچنان بر همان سلفیّت حرکت کرد و اگر هم تعامل و گفتوگویی انجام داد با گروههای سلفی بود؛ مسئلهای که یکی از فشارهای اصلی بر اخوانالمسلمین را موجب شد. علاوه بر این النهضه به سوی جلب نظر مردم حرکت کرد به طوریکه قانون اساسی توافقی، از سوی شورای منتخبین مردم تدوین شد، در حالیکه اخوان کمتر به مردم اقبال کرد و قانون اساسی را کمیته انتصابی از نظامیان تدوین کردند. به قول فهمی هویدی مصر از انقلاب تونس الگو گرفت که چه باید بکند ولی تونس از مصر الگو گرفت که چه نباید بکند. بهار عربی که از تونس آغاز شد و بسیاری از کشورهای عربی – آفریقایی منطقه را درگیری کرد تا چه اندازه در جهتگیریهای فعلی حزب النهضه تأثیرگذار بود؟ شجاع احمدوند: بدون تردید موضعگیری اخیر غنوشی درکنگره دهم (20 تا 23 می 2016) در باب تبیین رابطه دین و سیاست موضعی دفعی و تصادفی نبود بلکه ادامه روندی است که قبلاً در ترکیه و مراکش تجربه شده است. این موضعگیری که خلاصه آن جدایی از اسلام سیاسی است را میتوان تا حدود زیادی منبعث از بهار عربی دانست. فراموش نکنیم یکی از علل انقلاب تونس در 2011 مسئله بیکاری جوانان و مشکلات اقتصادی بود، اما النهضه در دوره حاکمیت خود نه تنها نتوانست این وضعیت را بهبود بخشد بلکه باعث شد تا مشروعیت پارلمانی خود را نیز به تدریج از دست دهد. به واقع بهار عربی رهبران النهضه را از سطح آرمانهای فضائی به سطح واقعیتهای زمینی کشاند. لذا آنها به جای احاله دادن به آرمانها، انرژی خود را بر حل مشکلات واقعی جامعه متمرکز ساختند. بدین ترتیب آنها بر این باورند که تحول از آرمانگرایی به واقعگرایی میتواند آنها را به نیازهای واقعی مردم نزدیکتر کند تجربه شکستخورده بهار عربی در سایر کشورها و حضور ناموفق اسلام گرایان در قدرت بویژه در مصر موجب شد تا رهبران النهضه به خوبی از این تجربه بهره گیرند که تأکید و اصرار غیر ضروری بر ایدههایی که در سایر کشورها نتوانسته کسری از مشکلات داخلی جوامع را بکاهد آنها را وادار به اتخاذ سیاستی جدید و تداوم دموکراسی نوپای خود کند. به زعم آنها تنها راه تداوم دموکراسی آنها ادامه مسیری است که دنیای پیشرفته آن را تجربه کرده است. در مباحث کنگره دهم بارها به تجربه مراکش و حزب عدالت و توسعه ترکیه اشاره میشود. این بدان معنی است که برای آنها مهم است که بر نوعی اسلام میانهرو تأکید کنند. البته حزب النهضه در این کنگره خود را از یک جنبش فرهنگی به یک حزب سیاسی تبدیل کرد که پس از طی مراحل فعالیت فرهنگی در جامعه اینک به دنبال رقابت سالم سیاسی و براساس اصول دموکراسی است؛ و چه تجربهای بهتر از حزب عدالت و توسعه ترکیه بهخصوص که به زعم آنها ترکیه خود را به عنوان دریچه گفتوگوی غرب با جهان اسلام معرفی کرده است. البته میتوان شاهد نوعی هوشمندی ظریف در عبارات غنوشی هم بود، به این معنا که درست در شرایطی که اندیشه و عمل اردوغان به سوی اقتدارگرایی میرود و از روشهای ابتدای کار حزب عدالت و توسعه ترکیه فاصله میگیرد، به نظر میرسد که غنوشی بیمیل نیست که با نشان دادن چهرهای دموکراتیک از جریان اسلامگرا، النهضه را به عنوان تنها نماینده اسلام دموکراتیک در جهان اسلام معرفی کند. به نظر میرسد که اگر وضعیت جامعه تونسی بر مسیر دموکراسی باقی بماند و خطراتی از جنس اردوغان آن را تهدید نکند. بعید نیست که این الگو به عنوان نماینده اسلام دموکراتیک در جهان مابعد بهار عربی مورد پذیرش قرار گیرد. جنابعالی در صحبتهایتان اشاره کردید که ظهور انقلاب اسلامی ایران در 1979 و تأسیس دولت اسلامی موجب اعتماد به نفس و تمایل جنبش اسلامی تونس به ورود به فاز سیاسی، شد. به طوری که غنوشی و دیگران را شیفته الگوی انقلاب اسلامی کرد. چه شد که به یک باره چنین تغییر رویکرد و تغییر جهتی از سوی رهبر حزب النهضه رخ داد؟ شجاع احمدوند: راشد الغنوشی قبلاً کتابی با عنوان حرکت انقلاب اسلامی ایران و رهبری امام خمینی پرداخت، حتی به خاطر این علاقه و حمایت علنی از امام خمینی تحت تعقیب قرار گرفت بعد از سال 1992 که از زندان بنعلی گریخت مدتی نیز به ایران آمد و گفت به رغم آنکه از علاقهاش به امام خمینی و انقلاب ایران کاسته نشده ولی در این سفر بسیاری از حقایق اجتماعی ایران برایش آشکار شد که موجب تغییراتی در اعتقادش نسبت به ایران شد. به نظر میرسد همین فکر به تدریج موجب تغییر نگاهش به ایران شد تا حدی که وقتی در سال 2014 خبرنگار بیبیسی در مورد ایران اسلامی از او سوال کرد، پاسخ داد: ایرانیها پیروی گرایشی از اسلام هستند و حکومتشان نیز بر مبنای همان برداشت شکل گرفته است. این عبارت حکایت از تغییر رویکرد او به ایران داشت. هر چند فهم این تغییر و تحول نیازمند بررسی دقیقتری است ولی همین اندازه کافی است که نشان دهد او خود را به دموکراسی غربی نزدیکتر کرد و طبیعی است که این منطق با دموکراسی اسلامی حاکم بر ایران امروز متفاوت است.
http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/652/النهضه-در-مسیر-سکولاریسم-اسلامی
|