ایران پرسمان
سرمقاله اعتماد/ بهار در پاییز
دوشنبه 1 مهر 1398 - 10:38:26
ایران پرسمان - سرمقاله اعتماد/ بهار در پاییز
١٥
٠
اعتماد / « بهار در پاییز » عنوان سرمقاله روزنامه اعتماد نوشته سید علی میرفتاح است که می‌توانید آن را در ادامه بخوانید:
زمانی که ما درس می‌خواندیم، اغلب معلم‌ها دست بزن داشتند. ناظم‌ها نه فقط اخمو که ترسناک بودند و مدرسه بیش از آنکه مدرسه باشد، زندان بود. در بهترین حالت پادگان. زمان ما، مهم‌ترین اصل آموزش و پرورش این بود که به بچه جماعت نباید رو داد.
نه فقط سرایدار و معاون و مدیر و معلم را نمی‌شد با یک من عسل خورد، بلکه خودِ کلاس و تخته و گچ و میز و نیمکت هم خشمگین و عصبانی بودند، یا وانمود می‌کردند که خشمگین و عصبانی و ناراحتند. زمان ما بچه‌ها را مدرسه نمی‌فرستادند تا چیز یاد بگیرند، می‌فرستادند تا آدم شوند. بچه‌ها را می‌فرستادند مدرسه، تا معلم و ناظم رام‌شان کنند، به راه راست‌شان بیاورند و اگر شد، با چوب تر یا با تکلیف مالایطاق فرمانبرشان کنند. انگار آیه از آسمان آمده بود که بچه‌ها نباید بخندند، نباید احساس راحتی کنند، نباید داخل مدرسه قیافه آدم‌های شادمان به خود بگیرند، نباید کتک نخورده روزشان شب شود و نباید اشک نریخته به خانه برگردند. ما را ساخته بودند که سرِ هیچ و پوچ تحقیر شویم، سر صف، جلوی بقیه چوب بخوریم، اول صبح، در آن سوز گداکش پاییز چون بید بر سر ایمان نصف و نیمه خود بلرزیم و با آن کله‌های از ته تراشیده خبردار به نطق آقای ناظم گوش جان بسپاریم. کلاس دوم ابتدایی یادم هست معلم پایِ تخته نوشت «مشق» و گفت: «نشنیده‌اید توی فیلم‌ها می‌گویند زندان با اعمال شاقه؟ این شاقه و مشق هم‌خانواده‌اند و طی دوران مدرسه آنقدر باید مشقت بکشید بلکه خدا کمک کند آدم شوید.» در همان عالم بچگی ناخواسته خود را محکومی یافتیم که باید کم‌کم دوازده سال مشق بنویسد، دوازده سال تحقیر شود، دوازده سال درشت بشنود بلکه مقام گاو و خری‌اش ارتقا یابد. همان موقع منتقدان آموزش و پرورش هم صدای‌شان بلند بود که سیستم غلط است و مدرسه جز اینکه دمار از روزگار بچه‌ها درآورد فایده دیگری ندارد. همان موقع معلم‌ها می‌گفتند «باز صد رحمت به شما، زمان ما وضع از این هم بدتر بود. علاوه بر مشق و کتک، بساط فلک و شلاق هم دایر بود.» راست می‌گفتند؛ قصه بدبختی نسل‌های قبلی را رسول پرویزی به تفسیل نوشته که فو‌ق‌العاده خواندنی و عبرت‌آموز است. اما قبل از آنها هم وضع چندان بر وفق مراد بچه‌ها نبود. مکتب‌دارها حتی از مدرسه‌های اولیه هم سختگیرتر و ستیزه‌جوتر بودند. مع‌ذلک بچه‌ها آدم می‌شدند و چیز یاد می‌گرفتند. درست است که کتک می‌خوردند و تحقیر می‌شدند، اما الحق والانصاف سوادشان هم بالا می‌رفت. اگر می‌خواهید روند آموزش و پرورش را ارزیابی کنید، دستخط نسل‌های مختلف را کنار هم بگذارید. امروزی‌ها در خانه و مدرسه سلطنت می‌کنند، پول می‌دهند، سر سبیل ناظم و مدیر نقاره می‌زنند پول هم ندهند دیگر محکوم با اعمال شاقه نیستند، اما خط‌شان را که بگذاری جلوی آفتاب عین مورچه شروع می‌کند به راه رفتن. ما نه فقط سوادمان بالا می‌رفت، بلکه ته‌ تهش خوش بودیم و زیر سایه سنگین اخم و تخم بزرگان به زمین و زمان حتی به ترک دیوار از ته دل می‌خندیدیم و با ربط و بی‌ربط قند توی دل آب می‌کردیم. اگر می‌بینید در پس ضمیرتان نسبت به مدرسه حس دوگانه دارید و در عین حال که از آن بیزارید، یادش را گرامی می‌دارید و خاطره‌ دوستی‌ها و دشمنی‌ها را به خیر می‌کنید، دلیلش این است که هیچ کس نتوانسته آن خوشی و خنده و امید را نابود کند. برای همین اول مهر که می‌رسد از نو چراغ امید در دل صغیر و کبیر روشن می‌شود و پیر و جوان برای تداوم حیات‌ انگیزه تازه می‌یابند. از سرِ اتفاق نبوده که شروع مدرسه با پاییز قرین شده. در پاییز طبیعت افسرده می‌شود و به خواب می‌رود. بیم آن می‌رود که سردی و فسردگی خاک روح مردمان را نیز تیره و تار ‌کند و غم به دل‌شان ببارد. اما همین رفتن بچه‌ها به مدرسه، بهاری را در دل پاییز رقم می‌زند و تحمل ما را برای گذراندن خزان و زمستان بالا می‌برد. نسل‌های مختلف از پی هم می‌آیند و تعلیم و تعلم را به عنوان یک وظیفه مستمر پی می‌گیرند. از بچه‌ها بپرسید هیچ کس از صبح زود بیدار شدن و از مشق نوشتن خوشش نمی‌آید. حتی بچه‌های امروز هم که لای پر قو درس می‌خوانند باز از مدرسه بیزارند. اما همین که چند صباحی بگذرد و ایام سپری شود تازه درمی‌یابند که مدرسه بهترین دوران زندگی بود. نه فقط بچه‌ها امیدوارترین موجودات روی زمینند، بلکه هر کس به بچه‌ها نگاه کند نور امید در دلش فروزان می‌شود. ما کتک زیاد خوردیم، مشق زیاد نوشتیم، تحقیر هم زیاد شدیم اما در مجموع هم خوش گذشت، هم بزرگ شدیم هم چیز یاد گرفتیم، هم خود را برای دنیای بی‌رحم آینده آماده کردیم. از نسل‌های قبلی هم اگر بپرسید می‌بینید که اول مهر هم فیل‌شان یاد هندوستان می‌کند و خاطرات سال‌های سپری شده رو می‌آیند . آنها هم تلخ و شیرین مدرسه را به یاد می‌آورند و گوشه چشم تر می‌کنند. مهم‌ترین خاصیت اول مهر همین است که آتش امید را شعله‌ورتر می‌کند. هر وقت دل‌تان از زمین و زمان گرفت، کافی است خود را به یکی از مدارس ابتدایی برسانید و بچه‌های قد و نیم‌قد را تماشا کنید که با کیف و کتاب نو با هزار شوق و آرزو راهی مدرسه‌اند. هر وقت ناامیدی آمد به سراغتان، کنج دیوار گوش بایستید و مکالمه پدر و پسری را بشنوید که هر دو از مدرسه برای هم خاطره تعریف می‌کنند.

http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/54247/سرمقاله-اعتماد--بهار-در-پاییز
بستن   چاپ