ایران پرسمان
نظر قرآن كريم درباره نهضت توليد علم و جنبش نزم افزاري را بيان فرماييد.
شنبه 16 ارديبهشت 1396 - 5:08:52 PM
«بيان» و «بنان» (قلم) دو ركن اساسي علوم بشري هستند. آنچه امروزه به عنوان علوم و فنون، و نيز فرهنگ و تمدن در اختيار ماست, همگي مرهون قدرت بيان (نطق) و قلمي است كه خداوند به انسان ارزاني داشته و آن را بر ديگر مخلوقات مرجح آورده است. خداوند متعال در قرآن كريم، اعطاي اين دو نعمت بزرگ را در كنار «تعليم قرآن» به انسان يادآور شده است؛ در مورد تعليم «بيان» فرمود:الرحمن علم القرآن، خلق الانسان, علمه البيان و در مورد تعليم «قلم» فرمود: «اِقرا بِاسم ربك الّذي خلق ،خلق الانسان من علق, اقرا و ربك الاكرم, الذي علم بالقلم, علم الانسان ما لم يعلم» توليد هرگونه علم و دانشي با  «خواندن» آغاز مي شود و نزول قرآن نيز با فرمان «اقرأ»(بخوان) آغاز گشته است، بدون شك وحي الهي و آموزه هاي وحيانيِ انبياء مهم ترين نقش را در راهنمايي انسان به خواندن و مطالعه در همه پديده ها و توليد دانش و علم ايفا كرده است، اما در اينجا سخن در اين مورد است كه امروزه قرآن و علوم و معارف قرآني چه نقشي را مي توانند در توليد و گسترش علوم ايفا كنند و رابطه آنها با علوم بشري چگونه قابل تبيين است.
 به نظرم امروزه در مورد نقش قرآن و به طور كلي دين و آموزه هاي ديني در توليد و گسترش علوم، نظريات غيرواقع بينانه اي عرضه مي شود كه ناشي از خلط بين جايگاه و كاركردهاي آموزه هاي ديني و علوم و معارف بشري است. در اين گفتار به نقش و جايگاه آموزه هاي قرآني در سه بخش مي پردازم:
لف) علوم بشري به طور اعم؛ 
ب) علوم انساني؛
ج) علوم قرآني. 
نقش قرآن در توسعه علوم به معناي عام
همان طور كه در آغاز سخن اشاره شد ترديدي نيست كه قرآن در برانگيختن انديشه ها به سمت توليد علم و دانش نقش بسزايي را ايفا كرده است. قرآن در جامعه اي نازل شد كه اكثر قريب  به اتفاق مردمانش از نعمت خواندن- كه پايه علوم است- برخوردار نبودند. اين كتاب آسماني با امر به «خواندن» آغاز گشت و ديري نگذشت دانشمنداني را تربيت كرد كه در بيشتر دانش ها و فنون عصر خويش سرآمد شدند و اين امر ممكن نبود، مگر به مدد جنبش و نهضتي كه قرآن و آموزه هاي وحياني اش ايجاد كرد. اروپاي قرون وسطا با مشعل دانشي كه مسلمانان افروختند، توانستند به راه هاي روشني در زندگي رهنمون شوند، اما صرف نظر از اين نقش، برخي بر اين تصور بوده و هستند كه خود متن قرآن در بردارنده همه علوم است. 
برخي گفته اند: «بيش از 77 هزار علم در قرآن وجود دارد!» لذا كوشيده اند تا اثبات كنند در قرآن كريم اشاره  هايي به قوانين طبيعي وجود دارد و آنها را به عنوان وجوه اعجاز علمي قرآن برشمرده اند. در همين سال هاي اخير با افرادي برخورد داشته ام كه سخت بر اين نظر خود پافشاري مي كردند و مي گفتند؛ قرآن مي تواند پاسخ گوي سؤالات ما در همه زمينه ها، اعم از اجتماعي، اقتصادي و علمي باشد؛ به عنوان نمونه با فردي روبه رو شدم كه تحصيل كرده آمريكا بود و در يكي از رشته هاي پزشكي به مدارج عالي علمي نيز دست يافته بود, ولي همين فرد مدعي شد كه ما مي توانيم با به كارگيري نرم افزارهاي رايانه اي هرگونه سؤالي را به قرآن عرضه كنيم و جواب صحيح آن را دريافت كنيم؛ براي مثال، مي گفت: «اگر ما اين سؤال را به قرآن عرضه كنيم كه آيا توليد آب گرمكن خورشيدي در ايران از نظر اقتصادي مقرون به صرفه است يا خير، در توان قرآن است كه به اين سؤال ما پاسخ  دهد!»بدون شك اين گونه ادعاها، مقرون به صواب نيست. بهترين دليل آن هم، ناكامي صاحبان اين گونه طرز تفكر در عرضه نمونه هايي براي اثبات ادعايشان است.
بايد گفت كه اصولاً مبناي فكري اين گونه افراد اشتباه است. اين افراد نوعاً مي گويند كه قرآن به گفته خود: تبياناً لِكُلِّ شيء است.  اين اشخاص فكر مي كنند كه مطابق اين عبارت قرآني بايد بتوان جواب هر سؤالي را از قرآن كريم دريافت كرد. درحالي كه خود قرآن تصريح كرده است كه درباره برخي مسائل اصلاً سخن نگفته است؛ به طور مثال، در مورد نقل داستان پيامبران در قرآن مي خوانيم: ورسلاً قد قصصناهم عليك من قبل لم نقصصهم عليه; و پيامبراني را ]فرستاديم[ كه ]داستان[ آنها را براي تو پيش تر  گفته ايم و پيامبراني كه ]داستان[ آنان را براي تو نگفته ايم(. همچنين خداوند در وصف كتاب موسي و الواحي كه در كوه طور بر آن حضرت نازل گرديد مي فرمايد: )و ثم آتينا موسي الكتاب تماماً علي الذي احسن و تفصيلا لكل شيء و هدي و رحمه لعلهم بلقاء ربهم يومنون ; سپس به موسي كتاب داديم تا (نعمت را) بر آن كه نيكي كرده است تمام كنيم, و براي روشن كردن هر چيز و براي رهنمون و بخشايش؛ شايد آنان به لقاي پروردگارشان ايمان آوردند( و نيز مي فرمايد: )و كتبنا له في الالواح من كل شيء موعظه و تفصيلاً لكل شيء;و براي او در الواح در هر زمينه، پندي و براي هر چيز، تفصيلي نوشتيم( آيا مي توان باور داشت كه در الواح موسي نيز همه چيز بيان شده است. بايد گفت همان طور كه مفسران نيز يادآور شده اند، منظور از «هرچيز»، آن چيزي است كه از تورات يا قرآن انتظار مي رفته و مي رود؛ به طور مثال، اگر كسي به ميهمانش بگويد كه ما همه چيز در خانه داريم, منظور او آن است كه وجود ميهمان براي او اسباب زحمت براي تهيه لوازم ميهماني نيست وخوراكي هايي را كه معمولاً براي برگزاري يك ميهماني لازم مي شود در خانه او حاضر است. بنابراين استدلال به جملهتبياناً لكل شيءبراي اثبات اين فرضيه كه قرآن حاوي همه علوم و فنون است، استدلال نابجا و ناشي از سوء فهم است.
تأثير قرآن بر علوم انساني
امروزه آنچه كه به نام علوم انساني معروف است، بعد از رنسانس در كشور فرانسه زاده شد و از آنجا به كشورهاي ديگر راه يافت. امروزه كسي نمي تواند اهميت و نقش و اثرگذاري علوم انساني را بر جامعه منكر شود. پژوهش ها نشان مي دهد كه حدود 90 درصد از مغزهاي متفكر دنيا- كه برخي از آنها راه هاي سلطه بر جهان را به سياست مداران كشورهاي بزرگ مي آموزند- از متخصصان علوم انساني هستند. از اين رو، ضعف و بيماري در ساختار اين علوم، خواه ناخواه به پيكر اجتماع نيز سرايت مي كند. در مورد تعامل علوم انساني با دين و آموزه هاي ديني نظريات مختلفي مطرح است. عده اي بر اين باورند كه اساساً اين علوم، علومي وارداتي اند و بر پيش فرض ها و اصولي بنا نهاده شده اند كه با فرهنگ و تمدن اسلامي و ديني سازگار نيستند.
بنابراين ما بايد براساس آموزه هاي قرآن و اسلام، علوم انساني نويني را از پايه بنا نهيم، اما به نظر من چنين تفكري قرين صواب نيست، يعني اين طور نيست كه همه ميراثي كه به عنوان علوم انساني در اختيار داريم متأثر از شرايط خاص حاكم بر جوامع غيرديني باشد، بلكه بسياري از يافته هاي اين علوم حاصل برخورد انديشه با واقعيت هاي حاكم بر انسان و جوامع انساني است، از اين رو براي همه جوامع انساني مفيد خواهد بود. البته منكر تعامل علوم انساني با ويژگي ها و خصوصيات هر يك از جوامع و از جمله جوامع اسلامي نيستيم. اين مسأله, طبيعي و حتي بديهي است. اين امر در مورد جابه جايي انواع طبيعت، همچون درختان هم صادق است ،تا چه رسد به علوم انساني؛ براي مثال، وقتي گلي يا نهالي را از جايي به جايي ديگر منتقل مي كنند، آب و خاك و هواي منطقه جديد بر آن اثر گذاشته، رنگ و بوي آن گل يا طعم و كيفيت ميوه آن نهال را تغيير مي دهند، اما چيزي كه مهم است آن است كه بدانيم بذر آن گل يا نهال آن درخت ميوه دار، صرف نظر از محيط و فضايي كه در آن مي رويند، داراي اصالت اند. 
از نظر ما علوم انساني نيز صرف نظر از تعامل با جوامع و فرهنگ ها و تمدن هاي گوناگون داراي اصالت اند، از اين رو اين علوم در تعامل با اسلام و قرآن مي تواند رشد و توسعه اي متناسب با جامعه اسلامي و قرآني داشته باشد. بي هيچ ترديدي، قرآن بر زبان و ادبيات و فرهنگ و تمدن انساني اثر گذاشته و به آن رنگ و محتوايي ديگر بخشيده است. اين همان چيزي است كه تمدن اسلامي را رقم زده است. ما در اين زمينه مي توانيم نحوه تعامل آموزه هاي قرآني با فرد و جامعه و آنچه مربوط به آن دو است را در تاريخ مورد بررسي قرار دهيم و نقاط ضعف و قوت اين تعامل را دريابيم و در جهت توسعه روند هاي مثبت اين تعامل مورد استفاده قرار دهيم؛ به طور مثال، آموزش قرآن و تلاوت اين كتاب آسماني بر رفتارهاي مسلمانان تأثيري غيرقابل انكار داشته است، ما مي توانيم با بررسي چگونگي اين تأثير بر نقش و جايگاه قرآن و قرائت قرآن در رفتارهاي مسلمانان بيفزاييم؛ همچنين مي توان از آنچه مفسران قرآن كريم و نيز اديبان، متكلمان، فيلسوفان، عارفان، فقيهان و ديگران از قرآن كريم برداشت كرده اند در جهت توسعه و رشد علوم انساني مربوطه مورد استفاده قرار دهيم. معتقدم مي توان در كليه رشته هاي علوم انساني كه به نحوي توانايي استفاده از آموزه هاي قرآني و علوم مربوط به آن را دارند واحدهاي درسي گنجاند؛ به طور مثال، دقت نظرهايي كه در ترجمه قرآن كريم به ديگر زبان ها به كار رفته است، مي تواند براي دانش پژوهان رشته هاي مترجمي كاربرد مفيدي داشته باشد و برعكس، آنها نيز مي توانند در رشد و غنا بخشيدن به ترجمه هاي جديد قرآن مفيد و مؤثر واقع شوند. خلاصه آنكه رشته هاي علمي براساس تعامل ذهن انسان با رفتارهاي انساني و پديده هاي خارجي و رفتارهاي جوامع بشري، شكل مي گيرد و رشد و بالندگي مي يابد. به طور قطع قرآن و علوم و معارف قرآني مي تواند بر اين علوم و توسعه آنها مؤثر باشد.


http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/364/نظر-قرآن-كريم-درباره-نهضت-توليد-علم-و-جنبش-نزم-افزاري-را-بيان-فرماييد
بستن   چاپ