ایران پرسمان
نيهيليسم در بزرگراه اطلاعاتي؛ گمنامي در مقابل تعهد در عصر حاضر
چهارشنبه 24 دي 1393 - 3:12:36 PM
منبع: باشگاه انديشه

‏آه، خداوند به ابراهيم گفت: «پسرت را برايم قرباني کن»… آنگاه ابراهيم مي‌گويد: «مي‌خواهي اين قرباني کردن کجا انجام شود؟»
خداوند مي‌گويد: «بيرون در بزرگراه 61»
آنگاه مک بند انگشتي به شاه لوئي گفت:
من چهل بند کفش قرمز، آبي و سفيد دارم
و هزاران تلفن که زنگ نمي‌زنند
مي‌داني کجا مي‌توان از شر اينها خلاص شد
و شاه لوئي گفت پسرم بگذار يک دقيقه فکر کنم
و او گفت بله فکر مي‌کنم به آساني بتوان اين کار را انجام داد
تنها همه چيز را به بزرگراه 61 بريز.
اکنون قمارباز سرگردان بسيار ملول بود.
او داشت جنگ جهاني ديگري خلق مي‌کرد
او پشتيباني يافت که تقريباً روي زمين پهن شده بود.
او گفت من هرگز پيش از اين درگير اين نوع کارها نبودم
اما بله فکر کنم که بتوان به سادگي انجامش داد. ما تنها چند نيمکت را بيرون زير آفتاب خواهيم گذاشت
و در بزرگراه 61 مشغول اين کار خواهيم شد.
«باب ديلن: بزرگراه 61 ديداري دوباره»(1)
کيرکگور در بخشي از کتاب «يک بازبيني ادبي»(2) نوشته شده در سال 1846، تحت عنوان «عصر حاضر»(3)]1[ هشدار مي‌دهد که عصر او با تأملي بي‌اعتنا مشخص مي‌شود که همه تفاوت‌هاي مرتبه‌اي و ارزشي را از بين مي‌برد. به عبارات او، اين تأمل بي‌اعتنا همه تمايزهاي کيفي را همسان مي‌کند. همه چيزها برابرند به نحوي که هيچ چيز آنقدر اهميت ندارد که فرد مشتاق به خطر انداختن خود براي آن باشد. نيچه به اين وضعيت مدرن نامي داد؛ او آن را نيهيليسم ناميد.
کيرکگور در اين همسان‌سازي چيزي را مقصر مي‌داند که آن را عموم(4) مي‌نامد. او مي‌گويد: «براي اينکه همسان‌سازي تمام عياري روي دهد، ابتدا بايد شبحي ايجاد شود. جوهر آن، يک انتزاع غول‌آسا، چيزي فراگيرندة همة چيز که هيچ چيز نيست، يک سراب – اين شبح عموم است؛]2[


اما به ادعاي کيرکگور در پس اين «عموم»، مقصر واقعي مطبوعات هستند. او هشدار مي‌دهد که: «اروپا به واسطه مطبوعات به وقفه‌اي دچار خواهد شد و در اين وقفه باقي مي‌ماند، به عنوان تذکاري از اينکه نژاد انساني چيزي را ابداع کرده است که نهايتاً بر خود او غلبه خواهد کرد.»]3[ و اضافه مي‌کند: «حتي اگر زندگي من هيچ اهميت ديگري نداشت، از اينکه باعث کشف شدن وجود مطلقاً گمراه کنندة روزنامه‌ها شده‌ام خوشنودم.»]4[
اما چرا «عموم» در اين همسان‌سازي مقصر قلمداد شوند و نه نامزدهاي ديگري مانند دموکراسي، تکنولوژي يا فقدان احترام به سنت؟ و چرا اين شريرانگاري وسواس گونة مطبوعات؟ کيرکگور در خاطراتش مي‌گويد: «در واقع اين مطبوعات و اختصاصاً روزنامه‌ها هستند که… مسيحيت را ناممکن مي‌کنند.]5[ ادعايي که شگفت‌آور به نظر مي‌رسد.
کيرکگور به صراحت مطبوعات را به صورت يک تهديد بي‌همتاي فرهنگي / مذهبي مي‌پنداشت، اما توضيح چرايي اين موضوع مدتي وقت خواهد گرفت.
تصادفي نيست که کيرکگور، که در سال 1846 مي‌نوشت، تصميم گرفت به عموم و مطبوعات حمله کند. براي درک علت اين کار او بايد از يک قرن پيش از آن آغاز کنيم. يورگن هابرماس(5) در کتاب «دگرديسي ساختاري حوزه عمومي»(6)  زمان شروع آن‌چه را که حوزة عمومي(7) مي‌نامد]6[ در اواسط قرن هجدهم قرار مي‌دهد. او توضيح مي‌دهد که در آن زمان مطبوعات و قهوه‌خانه‌ها به مکاني براي شکل جديدي از بحث سياسي بدل شدند، اين حوزة جديد گفتمان سياسي به طور ريشه‌اي با دولت – شهر يا جمهوري دوران باستان متفاوت بود؛ حوزه عمومي مدرن خودش را به مثابه حوزه‌اي خارج از قدرت سياسي درک مي‌کرد. اين حالت خارج سياست(8)، تنها به صورتي سلبي به عنوان فقدان قدرت سياسي تعريف نمي‌شد، بلکه به صورتي ايجابي هم در نظر گرفته مي‌شد. درست به علت اينکه افکار عمومي معطوف به کسب قدرت سياسي نيست، از هر روحية هواداري متعصبانه‌اي به دور است.
روشنفکران دوران روشنگري حوزه عمومي را فضايي مي‌انگاشتند که در آن انديشه بازتابي عقلاني و بي‌طرفانه که بايد دولت و زندگي انساني را هدايت کند، مي‌تواند نهادينه و بسامان شود. چنين بحث غير جانبدارانه‌اي خصوصيت بنيادي يک جامعة آزاد شمرده مي‌شد. همچنانکه مطبوعات مباحثه همگاني را به خوانندگان بيشتر و بيشتري از شهروندان عادي گسترش مي‌دادند،‌برک(9) اظهار مي‌کرد: «در يک کشور آزاد هر فردي فکر مي‌کند که همه موضوعات همگاني به او مربوطند.»]7[
در طول قرن بعدي، به يمن گسترش روزنامه‌ها «فضاي عمومي» به شکلي فزاينده دموکراتيک شد، تا حدي که اين دموکراتيک شدن نتايج شگفتي‌آوري به بار آورد، که به نظر هابرماس: «پيش شرط‌هاي اجتماعي «افکار عمومي» را در حدود ميانة قرن ] نوزدهم [ تغيير داد.»]8[ «همچنانکه ]حوزه[ عمومي با تکثير مطبوعات گسترش مي‌يافت،‌ قلمرو افکار عمومي به صورت قلمرو افراد فراوان و ميان مايه ظاهر گشت.»]9[ افراد بسياري از جمله جي. اس. ميل و آلکسي دوتوکويل از «استبداد افکار عمومي» دچار هراس شدند]10[ و ميل مناسب ديد که براي محافظت کردن «غير سازشکاران از سلطة افکار عمومي» هشدار دهد.]11[ به گفتة هابرماس توکويل تأکيد مي‌کرد: «انتظار بر اين بود که تعليم و تربيت و شهروندان قدرتمند عموم نخبه‌اي(10) را تشکيل دهند که مباحثات انتقادي آنها تعيين کنندة افکار عمومي باشد؛]12[ «عصر حاضر» نشان مي‌دهد که نظرات کيرکگور چقدر اصيل بودند، در حالي‌که توکويل و ميل مدعي بودند که توده‌ها نياز به رهبري فلسفي نخبه‌اي دارند. و در حالي‌که هابرماس با آنها در اين مورد موافق است که آنچه در حدود سال 1850 با دموکراتيک شدن فضاي عمومي از طريق روزنامه‌ها رخ داد، سقوط تأسف‌بار به سازشگري و همسان‌شدگي است که فضاي عمومي را بايد از آن نجات داد ولي کيرکگور فضاي عمومي را به صورت پديدة فرهنگي جديد و خطرناکي مي‌بيند که در آن،‌ نيهيليسم بوجود آمده توسط مطبوعات به نتيجه‌‌اي مي‌انجامد که از همان آغاز عميقاً با ايدة روشنگري يعني انديشة بازتابي بي‌طرفانه ناسازگار است.


بنابراين در حالي‌که هابرماس به بازيابي فضائل اخلاقي و سياسي در حوزه عمومي توجه دارد، کيرکگور هشدار مي‌دهد که هيچ راهي براي نجات فضاي عمومي وجود ندارد، چرا که برخلاف گروه‌هاي مشخص و متعهد،‌اين فضا از همان آغاز سرچشمة همسان‌سازي است.
اين همسان‌سازي با شيوه‌هاي متعددي بوجود آمد. اولاً، توزيع نوين گستردة اطلاعات همسطح شده، که هر نوع اطلاعات را بلافاصله در دسترس هر کسي قرار مي‌داد و بنابراين ناظري بي‌موضع و بي‌اعتنا توليد مي‌کند. به اين ترتيب،‌ قدرت جديد مطبوعات براي انتشار دادن اطلاعات به هر فردي از ملت باعث مي‌شود که خوانندگان آن از تعهدات محلي و مشخص‌شان فراروي کنند و بر خاموشي‌شان دربارة آنچه مستقيماً به آنها مربوط نيست چيره گردند. همانطور که برک با رضايت يادآوري کرده بود، مطبوعات همه را تشويق کردند که دربارة هر چيز نظري پيدا کنند. هابرماس اين وضع را به عنوان کاميابي دموکراتيک شدن مي‌انگارد،‌ اما کيرکگور عقيده داشت که فضاي عمومي محکوم است به اينکه به جهاني بي‌گرايش بدل شود، جهاني که در آن هر کسي دربارة همه موضوعات عمومي نظر و تفسيري دارد، بدون آنکه نياز به هيچ تجربة دست اولي احساس کند و بدون اينکه هيچ مسئوليتي در اين مورد بپذيرد يا از او بخواهند که مسئوليت بپذيرد.
مطبوعات و خلف منحط آن، ميزگردهاي راديو و تلويزيوني به قدر کافي بد هستند،‌ اما اين تأثير گمراه کننده و يأس آور نگراني اصلي کيرکگور نيست. از نظر کيرکگور خطر عميق‌تر درست همان چيزي است که هابرماس در رابطه با فضاي عمومي آن را تحسين مي‌کند، يعني، آنچه کيرکگور اين‌گونه بيان مي‌کند «عموم باعث نابودي تمام نسبيت و تعين فرديت مي‌شوند.»]13[ بنابراين فضاي عمومي، مفسران همه جا حاضري بوجود مي‌آورد که دلبخواهانه در برابر روال‌هاي محلي بي‌طرف مي‌مانند؛ روال‌هايي که موضوعات خاص از آنها بر مي‌آيند و بايد از طريق عملي متعهد به حل و فصلشان پرداخت. پس به عقيده کيرکگور آنچه که به نظر مي‌رسد فضيلت خرد بي‌طرف روشنگري باشد، نقطه ضعفي مصيبت‌بار است. حتي با وجدان‌ترين مفسران مجبور نيستند که تجربه دست اولي داشته باشند يا موضعي انضمامي و مشخص اتخاذ کنند. در عوض آنها، همانطور که کيرکگور از آن شکايت دارد، ديدگاه‌هايشان را براساس نقل قول و استناد توجيه مي‌کنند. از آنجايي که نتايجي که چنين استدلال انتزاعي به آن مي‌رسد بر روال‌هاي محلي استوار نيست، پيشنهادات آن هم احتمالاً شامل تعهد افراد درگير نيست ومتعاقباً حتي در صورتي که به صورت قوانين اعمال شود مؤثر واقع نمي‌شود. همانطور که کيرکگور در «عصر حاضر» بيان مي‌کند:
عموم، نه يک ملت، نه يک نسل،‌ نه زمانة‌ فرد، و نه يک اجتماع، يا يک انجمن و نه گروه معيني از افراد،‌هيچکدام از اينها نيست، چرا که همة اينها به سبب آنچه که انضمامي است موجوديت مي‌يابند. حتي يک نفر واحد از آنهايي که به عموم تعلق دارند تعهدي بنيادي به هيچ چيز ندارند.]14[
از نظر کيرکگور موضوع حتي اساسي‌تر بيرون ماندن حوزة عمومي از قدرت سياسي به معناي آن است که فرد مي‌تواند در مورد هر چيزي نظري داشته باشد بدون اينکه مجبور باشد براساس آن عمل کند. او با نارضايتي يادآور مي‌شود که: «حيله ]عموم[، درايت عالي‌اش و مهارتش شامل اين است که بگذاريم امور ]بدون دخالت ما[ به مرحله حکم کردن و تصميم‌گيري برسند بدون آنکه عملي ]از جانب ما[ انجام داده شود.»]15[
اين امر امکان بازتابي بي‌پايان را مي‌گشايد. براي اينکه اگر نيازي براي تصميم و عمل نباشد، فرد مي‌تواند به همه چيزها از همة جنبه‌ها نگاه کند و هميشه ديدگاه جديدي پيدا مي‌کند. بنابراين تجمع يافتن اطلاعات تصميم‌گيري را به طور نامحدودي به تأخير مي‌اندازد،‌زيرا همچنانکه فرد چيزهاي بيشتري در مي‌يابد، هميشه ممکن است تصوير فرد از جهان ]تغيير کند[ و بنابراين آنچه فرد بايد انجام دهد،‌بايد  مورد تجديد نظر قرار بگيرد. کيرکگور عقيده داشت که هنگامي که همه مشغول اظهار نظر انتقادي بي‌پاياني هستند، عمل براي هميشه مي‌تواند به تأخير بيفتد. «انديشه بازتابي مي‌تواند در هر لحظه چيزها را در پرتويي جديد قرار دهد و به فرد امکان اقدام براي گريز را فراهم کند.»]16[ بنابراين فرد هرگز نيازي به عمل کردن ندارد.
همه آن چيزي که عصر انديشة بازتابي مانند عصر ما توليد مي‌کند دانش و دانش بيشتر است. به  گفتة کيرکگور: «فرد مي‌تواند به طور کلي از عصري بي‌احساس اما بازتابي در مقايسه با عصري پرشور سخن بگويد، که هرچه شدت(11) خود را از دست مي‌دهد،‌ وسعت(12) بيشتري بدست مي‌آورد.»]17[ او اضافه مي‌کند: «ما همگي مي‌دانيم که چه مسيري را برگزينيم و کدام مسيرها را مي‌توان برگزيد، اما هيچ کس آنها را برنخواهد گزيد.»]18[ هيچ‌کس برنظراتي که عمومي به آن معتقدند پافشاري نمي‌کند، بنابراين هيچ‌کس مشتاق عمل کردن نيست،‌ او در خاطراتش نوشت: «اينها… هستند هولناک‌ترين مصائبي که در واقع قدرت‌هاي اصلي بي‌عاطفگي(13) هستند – مطبوعات و گمنامي.»]19[ بنابراين شعاري که او براي مطبوعات پيشنهاد مي‌کرد اين بود: «در اينجا انسان‌ها در کوتاه‌ترين زمان ممکن،‌ در بزرگترين مقياس ممکن در ارزان‌ترين قيمت ممکن گمراه و مأيوس مي‌شوند.»]20[
کيرکگور «عصر حاضر» به اختصار نظراتش را در رابطه با مطبوعات، حوزة عمومي و همسان‌سازي که در زمانش ادامه دارد جمع‌بندي مي‌کند. مطبوعات بدون جايگاه و بي‌نام و نشان با فقدان اعتنا يا تعهد در عصر انديشة بازتابي ما ترکيب مي‌شود تا «عموم» را توليد کند، يعني عامل همسان‌سازي نيهيليستي را:
انتزاع مطبوعات ]براي يک روزنامه يا يک نشريه تعيين سياسي وجود ندارد و تنها درکي انتزاعي از فرد موجود است[ در ترکيب با انديشة بي‌اعتنا و بازتابي اين عصر، آن شبح انتزاع، يعني عموم را به بار مي‌آورد که عامل همسان‌کننده واقعي است.]21[
کيرکگور مطمئناً در اينترنت با پايگاه‌هاي شبکه‌اي مملو از اطلاعات بي‌نام و نشان از سراسر جهان و گروه‌هاي علاقمند(14) که در آن هر کسي مي‌تواند بدون تعيين کفايت عضو آنها شود و جايي که فرد مي‌تواند بي‌هيچ پيامدي به شکلي پايان‌ناپذير در مورد هر سرفصلي بحث کند- سنتز داراي تکنولوژي پيشرفتة از بدترين خصوصيات روزنامه و قهوه‌خانه را مي‌ديد.]22[ در واقع به يمن اينترنت،‌روياي برک به تحقق پيوسته است. در گروه‌هاي خبري(15) اينترنت هر کسي در هر جايي در هر زماني دربارة هر چيزي نظري دارد. همه تنها مشتاقند که به نظراتي به يکسان بي‌ريشه از ساير آماتورهاي ناشناس که نظراتشان را از ناکجا ارسال مي‌کنند پاسخ دهند. چنين مفسراني در مورد موضوعاتي که دربارة آن سخن مي‌گويند هيچ موضعي اتخاذ نمي‌کنند. در واقع همه‌جايي بودن شبکه،‌ باعث مي‌شود هر موضع محلي ]ويژه‌اي[ نامربوط به نظر برسد.
آنچه را که کيرکگور به عنوان پيامد پوشش دادن نامتمايز و غير متعهد اخبار مجسم مي‌کرد، اکنون بر روي شبکه جهاني اطلاعات کاملاً محقق شده است. به يمن ابرپيوندها تفاوت‌هاي معني‌دار در واقع همسان شده‌اند. مربوط بودن و اهميت داشتن ناپديد شده است. و اين امر بخش مهمي از جاذبه «شبکه» است. هيچ چيز ‎آنقدر پيش افتاده محسوب نمي‌شود که
]به شبکه[ افزوده شود. هيچ چيز آنقدر مهم شمرده نمي‌شود که جايگاه خاصي را طلب کند. کيرکگور در نوشته‌هاي مذهبي‌اش از نيهيليسم تلويحي در اين نظر انتقاد مي‌کند که خداوند به رستگاري يک گناهکار و سقوط يک گنجشک توجهي يکسان دارد]23[، به اين معنا که «براي خداوند نه هيچ چيز مهم است و نه هيچ چيز بي‌اهميت»]24[ او گفته بود چنين انديشه‌اي فرد را «به آستانة نوميدي»]25[ روانه مي‌کند. جاذبه و خطر بر روي اينترنت اين است که هر کسي مي‌تواند اين ديدگاه خداگونه را برگيرد. فرد مي‌تواند يک قهوه‌جوش در کمبريج يا آخرين ابرنواختر را ببيند، توافق‌نامة کيوتو را مطالعه کند، دريابد که چه دوره‌هاي دستياري آموزشي براي شخصي با آن شرح حال در دسترس است، يا يک روبات را براي کاشتن و آب دادن يک بذر در اتريش هدايت کند، در همان حال که بايد از ميان هزاران آگهي به پيش رود، همگي اين کارها با يک ميزان از راحتي و فقدان مشابه هر درکي از آنچه اهميت دارد انجام مي‌شود. مهم‌ترين موضوعات و مطالب مطلقاً پيش پاافتاده به همراه بر روي شاهراه اطلاعاتي قرارداد مي‌شوند، درست به همان طريقي که قرباني کردن اسحاق بوسيله ابراهيم،‌ بند کفش‌هاي قرمز،‌ سفيد و آبي،‌ هزار تلفني که زنگ نمي‌زنند و جنگ جهاني بعدي در ترانة نيهيليستي بزرگراه 61 سرودة باب ديلن در کنار هم قرار مي‌گيرند.
کيرکگور حتي اين امر را هم پيش‌بيني کرد که آن تکاپوي نهايي که اينترنت مشوقش است، گمان‌ورزي در اين‌باره خواهد بود که چه‌قدر اين شبکه بزرگ است، چقدر در آينده بزرگ‌تر خواهد شد و همه اين‌ها چه معنايي براي فرهنگ ما دارد، اگر اصلاً معنايي داشته باشد،‌ البته اين نوع بحث يقيناً در خطر بدل شدن به بخشي از همان انبوه گمان‌ورزي‌هاي بي‌نام و نشان است که کيرکگور از آن بيزار بود. کيرکگور،‌ که هميشه از موضعش به عنوان يک سخنور آگاه بود، تحليلش از خطرات عصر حاضر و پيش‌بيني‌هاي تاريکش از آن‌چه را که اروپا در پيش دارد با اين اظهارات کنايه‌آميز پايان مي‌دهد: «و از آنجايي که در اين عصر،‌ که در آن در واقع عمل چنداني انجام نمي‌شود، چنين مقدار غيرمعمولي عمل در جهت پيشگويي‌ها، مکاشفات، اشارات و بصيرت‌ها در مورد آينده انجام مي‌شود، احتمالاً جاي عمل ديگري به جز پيوستن به اين عصر باقي نمي‌ماند.»]26[

تنها جايگزيني که کيرکگور براي اين همسان‌کنندگي «عموم» و اين انديشة بازتابي فلج‌کننده مي‌ديد،‌ اين بود که فرد خود را در نوعي فعاليت- هر فعاليتي- غرق کند، مادامي که اين فعاليت فرد را با تعهدي مشتاقانه درگير خودش سازد. او در «عصر حاضر» انجام دادن چنين جهشي را به معاصرانش توصيه مي‌کند:
در اين روزها عمل و تصميمي به ناچيزي دوندگان در آب‌هاي کم‌عمق که ميل خطرناکي براي شنا کردن دارند وجود ندارد. درست مانند فرد بزرگسالي که شادمانه با امواج بالا و پايين مي‌رود شخص کم‌سن‌تر را فرامي‌خواند: «بجنب،‌ فقط خودت را به درون آب پرتاب کن» - به همان ترتيب تصميمي اين چنين براي سخن گفتن درون وجود قرار دارد ]اما طبيعتاً درون وجود فردي[ و او به سوي شخص کم‌سن‌تر که تا به حال از افراط در انديشة بازتابي فرسوده نشده است فرياد مي‌زند «بجنب، شجاعانه وارد معرکه شو.» حتي اگر جهشي بي‌ملاحظه‌ باشد، مادامي که با قاطعيت انجام شود – اگر شما آن را انجام دهيد تا مرد شويد، خطر و قضاوت سختگيرانه در مورد بي‌ملاحظگي شما به شما کمک خواهد کرد تا بدل به مردي ]بالغ[ شويد.]27[
چنين جهش سر خوشانه‌اي به بيرون از عصر حاضر سطحي و همسان شده، به درون آب‌هاي ژرف‌تر،‌ از نظر کيرکگور،‌ شاخص افرادي است که به درون آنچه او حوزة زيبايي شناختي (حساني)(16) وجود مي‌نامد جهش مي‌کنند. هر حوزة وجود، همچنانکه خواهيم ديد، معرف شيوه‌اي براي تلاش کردن براي خارج شدن از همسان‌کنندگي عصر حاضر با مطلق کردن شيوه‌اي از زندگي است.]28[ افراد در حوزة زيباشناختي (حساني) لذت بردن را به کانون زندگي‌هايشان بدل مي‌کنند.
اين پاسخ حساني مشخصة جستجوگر سطحي شبکه است که براي او جمع‌آوري اطلاعات به شيوه‌اي زندگي بدل شده است. چنين جستجوگري دربارة هر چيزي کنجکاو است و آماده است تا هر لحظه آزاد زندگيش را به ديدار از نقاط پرجنب و جوش روي شبکه بگذارند. او از طيف بزرگي از امکانات لذت مي‌برد. براي چنين شخصي تنها ديدار کردن از تعداد هر چه بيشتري از پايگاه‌هاي شبکه‌اي و ادامه دادن به مشاهدة پايگاه‌هاي خوشايند في‌نفسه يک هدف محسوب مي‌شود. تمايز کيفي که مانع همسان شدن براي فرد حساني(17) مي‌شود تمايز بين آن پايگاه‌هايي است که جالب‌اند و آنهايي که ملال‌آوراند و به يمن شبکه چيزي جالب توجه هميشه با يک کليک در دسترس است. زندگي شامل مبارزه‌اي مي‌شود بر ضدملال با تماشاگري هر چيز جالب در جهان بودن و در ارتباط برقرار کردن با هر کس ديگر که راغب آن باشد چنين زندگيي همان چيزي را بوجود مي‌آورد که اکنون آن را خويشتن پست مدرن مي‌ناميم – خويشتني که هيچ محتوا يا تداوم تعيين‌کننده‌اي ندارد بلکه به همة امکانات و پذيرفتن مداوم نقش‌هاي تازه گشوده است.
اما ما هنوز مجبوريم توضيحي ارائه دهيم درباره اينکه چه چيزي اين کاربرد اينترنت را اينقدر جذاب مي‌کند. چرا امکان دستيابي به هر چيز بدون توجه به آن‌که چه‌قدر گذرا باشد شعف‌انگيز است؟ کيرکگور مي‌انديشيد که مردم به مطبوعات معتاد شده‌اند، و ما مي‌توانيم اکنون «شبکه اطلاعاتي» را هم به آن اضافه کنيم، زيرا تماشاگران ناشناس متحمل هيچ خطري نمي‌شوند. فرد در حوزة حساني به تمام امکانات گشوده باقي مي‌ماند و هويت ثابتي ندارد که قابل تهديد بوسيلة نوميدي، آزار يا فقدان باشد.
زندگي بر روي شبکه به طور آرماني مناسب براي چنين نحوة وجودي است. تعهدها بر روي اينترنت در بهترين حالت تعهداتي مجازي هستند. شري ترکل(18) به توصيف اين امر پرداخته است که چگونه شبکه در حال تغيير دادن روال‌هاي پس‌زمينه‌اي معين‌کنندة آن هستند که ما چه نوع خويشتني مي‌توانيم باشيم. او در کتاب «زندگي بر روي صفحه» (19) «توانايي اينترنت در تغيير دادن درک همگاني از هويت» را شرح مي‌دهد. به گفتة او: «ما بر روي اينترنت تشويق مي‌شويم که به خودمان به صورتي سيال، بر آينده،‌ تمرکززدايي شده، چندگانه شده، انعطاف‌پذير و هميشه در حال فرآيند فکر کنيم.»]29[ بنابراين «اينترنت به آزمايشگاه اجتماعي مهمي براي تجربه کردن با ساختن و بازساختن خويشتن بدل شده است که خصلت زندگي پست‌مدرن است.»]30[


اتاق‌هاي گپ زدن(20) خودشان به امکان بازي وجود داشتن به صورت خويشتن‌هاي متعددي،‌ وامي‌گذارند،‌ که نمي‌توان تشخيص داد که کداميک از آنها خود واقعي فرد است و اين امکان تنها نظري نيست بلکه واقعاً روال‌هاي اجتماعي جديدي را ارائه مي‌کند. ترکل در اين‌باره به ما مي‌گويد:
بازانديشي هويت انسان… تنها در ميان فيلسوفان رخ نمي‌دهد بلکه «بر روي زمين، از طريق فلسفة زندگي روزمره‌‌اي هم رخ مي‌دهد که تا حدودي با حضور کامپيوتر هم اثبات و هم اجرا شده است.»]31[
او به شکلي تأييدآميز يادآوري مي‌کند که شبکه اطلاعاتي آنچه را که او «تجربي کردن»(21) مي‌نامد رواج مي‌دهد، زيرا آنچه را که فرد روي شبکه انجام مي‌دهد پيامدي براي او ندارد.]32[ به همين دليل شبکه افراد را آزاد مي‌کند تا خويشتن‌هاي جديد و برانگيزاننده‌اي را بوجود آورند. فردي که در حوزة حساني وجود زندگي مي‌کند مطمئناً از اين حالت رضايت دارد، اما بنا به نظر کيرکگور: «در نتيجه دانستن هر چيز ممکن و بودن به صورت هر چيز ممکن فرد در تضاد با خودش قرار مي‌گيرد.»]33[ هنگامي که کيرکگور از ديدگاه حوزه وجودي بالاتر بعدي سخن مي‌گويد،‌ به ما يادآور مي‌شود که خويشتن نه به «تغييرپذيري و تلألو» بلکه به «استواري، تعادل ثبات» نياز دارد.»]34[
بنابراين انتظار داريم نهايتاً آشکار شود که حوزة حساني غيرقابل زندگي است، و در حقيقت کيرکگور عقيده داشت که اگر فردي با تعهد کامل به درون حوزه حساني جهش کند، با اين انتظار که اين حوزه معنايي به زندگي‌اش بدهد، اين حوزه با فروپاشي همبسته است، در صورتي که شيوه‌اي براي بيان تمايز بين مهم و غيرمهم و مربوط و نامربوط وجود نداشته باشد،‌ هر چيزي به يک اندازه جالب و به يک اندازه ملال‌آور مي‌شود و فرد خودش را دوباره در حالتي از بي‌تفاوتي نسبت به عصر حاضر مي‌يابد. او با نوشتن از ديدگاه فردي حساني که در حال تجربه نوميديي است که بيانگر فروپاشي حوزة حساني است، شکوه مي‌کند: «انديشة بازتابي من در باب زندگي در کل فاقد معناست، مي‌انگارم که روحي شيطاني جفتي عينک بر روي بيني‌ام گذاشته است، يک عينک به ميزاني فراوان چيزها را بزرگ مي‌کند، در حالي‌که عينک ديگر همه چيز را به همان اندازه کوچک مي‌کند.»]35[
عدم توانايي در تمييز دادن امر بي‌اهميت از امر مهم،‌ نهايتاً مانع شاد بودن مي‌شود و به همان ملالي مي‌انجامد که جستجوگر حساني شبکه زندگيش،‌ را وقف اجتناب از آن کرده است. بنابراين اگر شخصي خودش را کاملاً به اين حوزه وارد کند،‌ نهايتاً درمي‌يابد که شيوة حساني زندگي در غلبه کردن بر همسان‌سازي بي‌تأثير است. کيرکگور رسيدن به چنين درکي را نوميدي مي‌خواند. بنابراين کيرکگور نتيجه‌گيري مي‌کند: «هر ديدگاه حساني از زندگي ]نتيجه‌اش[ نوميدي است و هر کسي که به صورتي حساني زندگي مي‌کند در نوميدي قرار دارد چه اين امر را بداند و چه نداند. اما هنگامي که شخص به اين امر پي مي‌برد،‌ شکل بالاتري از وجود، ضرورتي الزامي است.»]36[
کيرکگور اين شکل بالاتر وجود را حوزة اخلاقي(22) مي‌نامد. در اين حوزه فرد هويتي پايدار دارد و در کنشي پيچيده درگير مي‌شود. از اطلاعات براي بازکردن استفاده نمي‌شود بلکه براي مقاصدي جدي مورد توجه و استفاده قرار مي‌گيرد. مادامي که جمع‌آوري اطلاعات في‌نفسه هدف نيست، هر چه‌قدر از اطلاعات قابل اعتماد که بر روي شبکه وجود داشته باشد مي‌تواند به عنوان منبعي ارزشمند در خدمت قضايايي جدي قرار گيرد. چنين قضايايي نياز دارند که افراد داراي طرحي براي زندگيشان باشند و وظايفي جدي را به عهده بگيرند. به اين ترتيب آنها اهدافي دارند که تعيين کننده کاري است که لازم است انجام شود و اطلاعاتي که به انجام دادن آن مربوط است.
تا آنجايي که اينترنت مي‌تواند ايجاد و حفظ تعهداتي براي عمل را آشکار و حمايت کند، از زندگي در حوزة اخلاقي حمايت مي‌کند. اما کيرکگور احتمالاً عقيده مي‌داشت که تعداد غول‌آساي گروه‌هاي داراي علاقة مشترک بر روي شبکه که به اهداف گوناگون متعهدند و سهولت و راحتي پيوستن به چنين گروه‌هايي، نهايتاً به فروپاشي حوزة اخلاقي منجر مي‌شود. تکثر اهداف و راحتي متعهد شدن به آنها، که بايد عمل حمايت‌آميز به دنبال داشته باشد،‌ نهايتاً يا به فلج شدن يا به انتخاب دلبخواهانه در مورد اينکه کدام تعهدات را بايد به طور جدي به عهده گرفت، مي‌انجامد. فرد براي اجتناب کردن از انتخاب دلبخواهي ممکن است مانند قاضي ويليام نام مستعار کيرکگور، مؤلف توصيف حوزه اخلاقي در کتاب «يا اين/يا آن»(23)، به حقايق زندگيش،‌ به محدود کردن تعهدهايش معطوف شود. بنابراين، قاضي ويليام مي‌گويد که گسترة تعهدات شايستة ممکنش، از سوي توانايي‌هايش و نقش‌هاي اجتماعي‌اش به عنوان قاضي و شوهر محدود شده است. يا اگر نمونه معاصرتري را اختيار کنيم، مي‌توان گروه‌هاي علاقمند را که براساس حقايق معيني دربارة موقعيت فرد به هم مي‌پيوندند، مثال زد. با وجود اين، گروه‌هاي علاقمند، وقت خود را صرفاً وقف هر چيزي از کلاهک بطري گرفته تا ستاره‌هاي فرهنگي مانند کيرکگور نمي‌کند]37[، براي مثال گروه‌هاي علاقمند براي والدين کودکان مبتلا به بيماري‌هاي نادر و لاعلاج وجود دارد. بنابراين فرد اخلاقي مشتاق شبکه، ممکن است اين استدلال را مطرح کند که براي اجتناب از همسان شدن، تنها لازم است تصميم بگيرد که زندگيش را صرف کاري بکند که بر اساس شرايط تصادفي زندگيش‌ اهميت دارد.
اما هدف شخص در حوزة اخلاقي، بنا بر تعريف کيرکگور اين است که از لحاظ اخلاقي بالغ باشد. کانت عقيده داشت که بلوغ اخلاقي شامل توانايي عمل کردن عاقلانه و آزادانه است. به اين ترتيب فرد براي اخلاقي زندگي کردن، نمي‌تواند معناي زندگيش را بر اساس آن حقايق تصادفي‌اي استواز سازد که اهميت‌شان را مي‌قبولانند. پس قاضي ويليام به اين حقيقت مفتخر است که به عنوان عاملي خودمختار، آزاد است که هر معنايي را که انتخاب مي‌کند، به استعدادها و نقش‌هايش و همه حقايق ديگر دربارة خودش اعطا کند. بنابراين او در انتها ادعا مي‌کند که آزادي‌اش در اعطاي معنا به زندگيش، از سوي استعدادها و وظايف اجتماعي‌اش محدود نمي‌شود، مگر آنکه خودش ترجيح بدهد که به آنها اهميت بدهد. قاضي ويليام پي مي‌برد که اين ترجيح در مورد اينکه کداميک از حقايق زندگيش اهميت دارند، بر اساس انتخابي بنيادي‌تر بين امر ارزشمند و امر غير ارزشمند، امر خير و امر شر است و اين انتخاب به عهده اوست، همانطور که قاضي ويليام ذکر مي‌کند:
امر خير براي حقيقتي است که من آن را اراده مي‌کنم، و جدا از خواست من وجود ندارد. اين حالت ابراز کردن آزادي است… براساس اين امر نشانه‌هاي تمايز بين خير و شر به هيچ وجه به صورت تمايزاتي صرفاً ذهني،‌ نيست و بي‌اعتبار نمي‌شوند. برعکس،‌ اعتبار مطلق اين تمايزها مورد تأييد قرار مي‌گيرد.]38[
اما کيرکگور پاسخ مي‌دهد که اگر هر چيزي از جمله معيارهايي که بر اساس آن‌ها فرد به انتخاب مي‌پردازد، به انتخاب خود فرد وابسته باشد، دليلي براي ترجيح دادن يک مجموعه از معيارها بر مجموعة ديگر وجود ندارد.]39[ به علاوه اگر فرد کاملاً آزاد مي‌بود، انتخاب کردن اصول راهنماي زندگي هرگز تفاوتي جدي نمي‌داشت، چرا که فرد مي‌توانست هميشه انتخاب قبلي‌اش را فسخ کند. تعهدي که بر من نفوذي ندارد چرا که من هميشه آزادم که آن را لغو کنم.]40[ در واقع تعهداتي که به طور آزادانه انتخاب مي‌شوند مي‌توانند و بايد، همپاي کسب اطلاعات جديد، دقيقه به دقيقه مورد تجديد نظر قرار گيرند: بنابراين امر اخلاقي در نوميدي فرو مي‌پاشد، چرا که من يا به هر چيزي که هم‌اکنون اتفاقاً بر من تحميل مي‌شود به عنوان امر مهم در زندگي‌ام مي‌پردازم (براي مثال، يک بيماري تهديدکنندة حيات) و بنابراين آزاد نيستم، يا به عبارت ديگر، قدرت محض آزادي براي به عهده گرفتن يا نگرفتن تعهدات، خودش را تضعيف مي‌کند. کيرکگور نکتة اخير را اين چنين بيان مي‌کند:
اگر خويشتن نوميد فعال باشد… به طور مداوم تنها به گونه‌اي تجربي به خودش مرتبط است، بدون توجه به آن‌چه که اتخاذ مي‌کند، هر قدر هم بزرگ باشد، هر قدر هم شگفت‌آور باشد و با هر مقدار از پشتکار. خويشتن هيچ قدرتي را بر خودش باز نمي‌شناسد؛ بنابراين در نهايت فاقد جديت است… خويشتن در هر لحظه‌اي مي‌تواند به نحوي کاملاً دلبخواهي همه چيز را از اوّل آغاز کند.]41[
بنابراين انتخاب تمايزات کيفي که گمان مي‌رفت از عمل جدي پشتيباني کند ]برعکس[ آن را تضعيف مي‌کند، و فرد به آن چيزي مي‌رسد که کيرکگور نوميدي در امر اخلاقي مي‌نامد. فرد تنها هنگامي مي‌تواند مسئوليت حقيقتي تصادفي در مورد زندگيش را به عهده بگيرد و آن را از آن خودش کند که به طور آزادانه تصميم بگيرد که آن حقيقت به نحوي تعيين کننده مهم است، اما در همان حال فرد مي‌تواند به طرزي مشابه آزادانه تصميم بگيرد که اين حقيقت اهميتي ندارد، بنابراين در حوزة اخلاقي، همة تفاوت‌هاي معني‌دار، در نتيجه مطلق کردن آزادي فرد، همسان مي‌شود.
به نظر کيرکگور، فرد تنها با داشتن هويتي معين که دنيايي فردي را مي‌گشايد مي‌تواند از همسان کردن تعهدات باز ايستد. خوشبختانه، به نظر نمي‌رسد که ديدگاه اخلاقي از تعهدها تا آن‌جايي که آزادانه اتخاذ شود و هميشه به لغو شدن گشوده باشد، مانع آن تعهدهايي باشد که بيشترين اهميت را براي ما دارند. اين تعهدهاي خاص با حالتي از نفوذ داشتن بر همه هستي ما تجربه مي‌شوند. جنبش‌هاي سياسي و مذهبي مي‌تواند به اين نحو بر ما نفوذ يابند، هم‌چنان‌که عشق مي‌تواند بر روابط ما مسلط شود. براي بعضي از افراد، «وظايفي» چون علم يا هنر اين‌گونه است. هنگامي که ما به چنين فراخواني‌هايي با آن‌چه کيرکگور اشتياقي بي‌پايان مي‌نامد پاسخ مي‌دهيم – يعني هنگامي که ما يا پذيرفتن تعهدي بي‌قيد و شرط به آن‌ها پاسخ مي‌دهيم – اين تعهد آن چيزي را تعيين مي‌کند که موضوعي مهم براي ما و براي بقية زندگي ماست. در اين حال چنين تعهد بي‌قيد و شرطي همسان شدن بوسيلة برقراري تمايزهاي کيفي بين امور مهم و غيرمهم، مربوط و نامربوط، جدي و بازيگوشانه، در زندگي من را مانع مي‌شود. زيستن با چنين تعهد غيرقابل فسخي، فرد را در آنچه کيرکگور حوزة مسيحي / مذهبي وجود مي‌ناميد قرار مي‌دهد.]42[
اما يقيناً چنين تعهدي فرد را آسيب‌پذير مي‌کند. آرمان فرد ممکن است شکست بخورد. معشوق فرد ممکن است او را ترک کند. انديشة بازتابي بي‌اعتنا درباره عصر حاضر، انعطاف‌پذيري فراوان حوزة زيباشناختي، آزادي بي‌حد و مرز حوزة اخلاقي همگي راه‌هاي  اجتناب‌ از آسيب‌پذيري فرد هستند، اما به ادعاي کيرکگور، درست به همين دليل مشخص مي‌شود که آنها همة تمايزهاي کيفي را همسان مي‌کنند و به نوميدي بي‌معنايي ختم مي‌شوند. تنها يک تعهد بي‌قيد و شرط خطر‌آفرين و هويت قومي‌اي که توليد مي‌کند مي‌تواند به يک فرد دنيايي را اعطا کند که براساس تمايزهاي کيفي بي‌همتاي آن فرد سازماندهي شده است. اين وضع به پرسشي حيران کننده مي‌انجامد: نقش اينترنت – اگر اصولاً نقشي داشته باشد – در تشويق و حمايت از تعهدهاي بي‌قيد و شرط چه مي‌تواند باشد؟ يک پيشنهاد ابتدايي ممکن است اين باشد: حرکتي از مرحله‌اي به مرحله‌اي ديگر با زيستن تجربي بر روي شبکه تسهيل مي‌شود، درست همانطور که شبيه‌سازهاي پرواز مي‌توانند به آموزش پرواز کردن بوسيلة فرد کمک کنند. فرد وسوسه مي‌شود که خودش را غرق لذت بردن از جستجوگري در شبکه کند تا زماني که اين کار را ملال‌آور بيابد و سپس آزادانه تصميم بگيرد که کدام گروه علاقه‌مند برايش مهم است تا زماني اين انتخاب پوچي خود را نشان دهد و به همين ترتيب نهايتاً برانگيخته شود که بگذارد به تعهدي خطرساز و بي‌قيد و شرط به عنوان تنها راه خروج از نوميدي کشانده شود. در واقع در هر مرحله از جستجو کردن براي همه انواع پايگاه‌هاي شبکه‌اي جالب توجه هنگام جستجوگري در شبکه، تا اقدام کردن به مکالمه‌اي در يک اتاق گپ زدن، تا پيوستن به يک گروه علاقه‌مند براي پرداختن مسئله‌اي مهم در زندگي فرد، فرد ممکن است درست در همان موقع به تعهدي مادام‌العمر واداشته شود. شکي نيست که چنين امري ممکن است رخ دهد – افرادي که در اتاق‌هاي مکالمه هم را ملاقات مي‌کنند ممکن است عاشق هم بشوند – اما چنين حادثه‌اي بسيار غيرمحتمل است.
کيرکگور مطمئناً اين استدلال را به ميان مي‌آور د که در حالي‌که اينترنت، مانند حوزة عمومي و مطبوعات،‌ از تعهدهاي بي‌قيد و شرط ممانعت نمي‌کند، در انتها آنها را تضعيف مي‌کند. اينترنت مانند يک شبيه‌ساز امکان دسترسي به هر چيزي را مگر خطرپذيري ممکن مي‌کند.]43[
تخيلات ما ممکن است، در هنگام بازي کردن يا تماشا کردن فيلم برانگيخته شوند و بي‌شک اگر به قدر کافي درگير اين تجربه‌ها شويم احساس خطرپذيري مي‌کنيم، مانند شبيه‌سازي‌هايي که به ما در کسب مهارت‌ها کمک مي‌کنند، اما مادامي که بازي با به تسخير در آوردن موقتي تخيلات ما در زمينه‌هايي محدود عمل مي‌کنند، نمي‌توانند تعهدهاي جدي در دنياي واقعي را شبيه‌سازي کنند. تعهدهاي تخيلي تنها هنگامي که تخيل ما بوسيله شبيه‌سازي‌ها در برابر گوش‌ها و چشمانمان تسخير مي‌شود، ما را در اختيار مي‌گيرند. و بازي‌هاي کامپيوتري و اينترنت تنها همين مقدار را به ما عرضه مي‌کنند. اما خطرپذيري‌ها در اين موارد تنها تخيلي هستند و هيچ پيامد دراز مدتي ندارند.]44[ اين وسوسه،‌ زندگي کردن در دنيايي از تصاوير شبيه‌سازي شده و تعهدهاي شبيه‌سازي شده است و بنابراين به زندگيي شبيه‌سازي شده مي‌انجامد. همانطور که کيرکگور دربارة عصر حاضر مي‌گويد: «اين عصر خود وظيفه را به يک تردستي غيرواقعي شگرف و واقعيت را به نمايش بدل مي‌کند.»]45[
فرد تنها هنگامي از آآزمودن اينکه آيا تعهدي بي‌قيد و شرط را کسب کرده است موفق بيرون مي‌آيد که اشتياق و شجاعت انتقال دادن آنچه را بر روي شبکه اطلاعات ‌آموخته است، به دنياي واقعي داشته باشد. در اين حال فرد با آن‌چه کيرکگور «خطر و قضاوت سختگيرانه زندگي» مي‌نامد مواجه شود. اما جاذبة اينترنت، مانند جاذبة مطبوعات در عصر کيرکگور دقيقاً همين است که مانع آن جهش نهايي مي‌شود. در حقيقت هر استفاده‌کننده از شبکه‌اي که به خطر انداختن هويت واقعي‌اش را در دنياي واقعي پذيرفت، مجبور است بر خلاف طبيعت آن‌چه او را در مرتبه اول به شبکه جذب کرده است، عمل کند.


بنابراين به نظر مي‌رسد که احتمالاً حق با کيرکگور است. مطبوعات و اينترنت دشمن سرسخت تعهد بي‌قيد و شرط هستند، اما تنها تعهد بي‌قيد و شرط به آن‌چه کيرکگور حوزة مذهبي وجود مي‌نامد، است که مي‌تواند ما را از همسان‌سازي نيهيليستي برآمده از روشنگري، رواج يافته بوسيله مطبوعات و حوزه عمومي و به اوج رسيده در شبکه جهاني اطلاعات، نجات دهد.
پاورقي‌ها:
1.       Bob Bylan: Highway 61 Revisited
2.       A Literay Review
3.       The Present Age
4.       Public
5.       Jurgen Haberms
6.       The Structural Transformation of the Public Sphere
7.       Public Sphere
8.       Extrapolitical
9.       Burke
10.     Elite Public
11.    intensity
12.    extensity
13.    impersonality
14.    interest groups:
گروهايي از افراد که به خاطر هدفي خاص عمل مي‌کنند يا از آن هدف قوياً پشتيباني مي‌کنند مثلاً مربوط به قوانين، صنعت يا گروهي از جامعه]م[.
15.    news groups:
گروه خبري يک مخزن اطلاعات در سيستم Usenet براي پيام‌هاي متعدد ارسال شده از کاربران بسيار از محل‌هاي مختلف است. اين اصطلاح کمي گيج‌کننده است چرا که معمولاً به معناي گروه بحث (discussion group  ) به‌ کار مي‌رود. گرچه گروه‌هاي خبري از لحاظ تکنيکي مجزاست، اما از لحاظ کارکردي مشابه با گردهمايي‌هاي مباحثه بر روي شبکه جهاني اطلاعات است.]م[


16.     aesthetic sphere
17.     aesthete
18.     Sherry Turkle
19.     Life on the screen
20.     Chat room
21.     experimentation
22.     the ethical sphere
23.     Either/or
24.     Alexander Dru
25.     ID Codes
26.     non-sphere
27.     Noosphere
28.     Teilhard de Chardin
29.     Omega or End-point of time
30.     Google
31.     Alta Vista
32.     absurdity
33.     Being and Nothingness
34.     Incarnation



 


پي‌نوشت‌ها:
1.       S. Kierkegaard,  ”the Present Age”, A Literary Review, trans, A. Hannay, Londn, New york, perguin, در حال انتشار.
از آنجايي که ترجمة هني هنوز در دسترس نيست، شماره‌هاي صفحه در متن مربوط به ترجمة الکساندر درو(24) با اين مشخصات:
The present Age, Harper and Row, New York, 1962.
2.       Ibid., P. 59.
3.        S. Kierkegaard, Journals and Papers, ed. And trans. H. V. Hong, Bloomington, IN, Indiana University Press, vol. 2, no. 483.
4.       Ibid., no. 2163.
5.       Ibid.
6.       J. Habermas, The Structural Transformation of the Public Sphere, Cambridge, MA, MITPress, 1989.
7.       Ibid., P. 94.
8.       Ibid., P. 130.
9.       Ibid., PP. 131, 133.
10. Ibid., P. 138.
11. Ibid., P. 134.
12. Ibid., P. 137.
13. Kierkegaard, ”The Present Age”, P. 62.
14. Ibid., PP. 62, 63 (تاکيدها از من هستند)


15. Ibid., P. 77.
16. Ibid., P. 42.
17. Ibid., P. 68. (تاکيدها از کيرکگور هستند.)
18. Ibid., P. 77.
19. Kierkegaard, Journals and Papers, vol. 2, no. 480.
20. Ibid., no. 489.
کيرکگور بدون شک خوشحال مي‌شد که اين شعار به شبکه منتقل شود، چرا درست همانطور که هيچ فردي مسئوليت پيامدهاي اطلاعات در مطبوعات را نمي‌پذيرد، کسي حتي مسئوليت دقت اطلاعات روي شبکه را قبول نمي‌کند. البته هيچ‌کس هم در واقع به قابل اعتماد بودن اين اطلاعات اهميت نمي‌دهد، چرا که هيچ‌کس در هر حال براساس آن‌ها عمل نمي‌کند. کل قضيه اين است که هر فردي کلماتي را با به پيش نهادن آن‌ها براي ديگري به گردش در مي‌آورد. اطلاعات آن‌قدر گمنام است که هيچ‌کس نمي‌داند و اهميتي هم نمي‌دهد که از کجا آمده است. رمزهاي شناسايي(25) براي اين بوجود آمده‌اند که تضمين کنند نشاني فرستنده پنهان باقي خواهد ماند گفتة کيرکگور دربارة مطبوعات، اينترنت را هم در بر‌ مي‌گيرد: «هراس‌آور است که شخصي که هويتي ندارد… مي‌تواند هر سخن خطايي را بدون فکر به مسئوليت آن و با کمک اين ابزارهاي ارتباطات وحشتناک نامتناسب به جريان اندازد.»
Kierkegaard, Journals and Papers, vol 2. No. 481.
21. Kieregaard, ”The Present Age”, P. 64.
22.گرچه کيرکگور از ين موضوع ذکري به ميان نمي‌آورد، آن‌چه درباره چنين گروه‌هاي داراي علاقة مشترک چشم‌گير است، اين است که براي وارد شدن به مکالمه در آن‌ها هيچ تجربه يا مهارتي لازم نيست. در واقع يک خطر جدي حوزه عمومي، که بر روي اينترنت هم خود را نشان مي‌دهد، اين است که خبرگي را تضعيف مي‌کند. همان‌طور که در فصل 2 ديديم، کسب کردن يک مهارت نياز به تفسير کردن آن موقعيت به نوعي از موقعيت که کنش معيني را لازم مي‌آورد دست زدن به کنش و آموختن از نتايج دارد. همان‌طور که کيرکگور نتيجه گرفته بود، راهي براي بدست آوردن حکمت عملي وجود ندارد مگر اتخاذ کردن کنشي مخاطره‌آميز و بنابراين تجربه کردن هر دوي موفقيت و شکست. درغير اين صورت يادگيرنده در سطح کارداني عمل باقي خواهد ماند و هرگز به مرحلة استادي نخواهد رسيد. به اين ترتيب قهرمانان حوزة عمومي که در برنامه‌هاي راديو و تلويزيوني جدي ظاهر مي‌شوند، در مورد هر موضوعي نظري دارند، و مي‌توانند نظرشان را با توسل به اصول انتزاعي توجيه کنند، اما آن‌ها مجبور نيستند براساس اصولي که تعريف مي‌کنند به عمل بپردازند و بنابراين فاقد ديدگاهي پرشور و بااعتنا هستند که تنها وصفي است که مي‌تواند خطاهاي آشکار و موفقيت‌هاي غافلگيرکننده و در نتيجه به کسب تدريجي فرزانگي عملي بيانجامد.
23 S. Kierkegaard, Edifying Discourses, ed. P. L. Holmer, New York, Harper Torchbooks, 1958, P. 256.
24. Ibid., P. 260.
25. Ibid., P. 262.


26. Kierkegaard, ”The Present Age”, P. 103.
27. Ibid., P. 79.
28.با توجه به استفاده کيرکگور از اصطلاح «حوزه»، دقيقاً به اين علت که تفکر، بازتابي متضاد با اتخاذ کردن هر عمل مصممي است و بنابراين متضاد مطلق کردن هر چيز است، آن‌گاه آن‌چه که هابرماس حوزة عمومي مي‌نامد اصلاً حوزه نيست. يک غيرحوزه(26) مربوط که ارزش يادآوري دارد چرا که بر روي شبکه پرطرفدار شده است، نووسفر(27)،  تيار دو شاردن(28)  است که به‌ وسيله اکستروپين‌ها و ساير آناني مورد استقبال قرار گرفته است که اميد دارند، به يمن شبکه جهاني اطلاعات، ذهن‌هاي ما روزي بدن‌هايمان را پشت سر خواهند گذاشت. تصور مي‌شود که نووسفر يا حوزة ذهني (در يوناني دوران ايوني ”noos” به معناي «ذهن» است) تلاقي‌گاه همه موجودات بشري در يک شبکه منفرد غول‌آساي ذهني که کرة زمين را احاطه مي‌کند تا منابع اين سياره را کنترل و جهاني از «عشق» يکپارچه، را سرپرستي کند. بنا به نظر تيار، اين همان اومگا يا نقطه – نهايي(29)  زمان است.
از ديدگاه کيرکگور، نووسفر که در آن ]وابستگي[ محلي متجسد و خطرآفرين و تعهد فردي با انديشه و عشق فراگير، بي‌خطر و بي‌اعتنا جايگزين مي‌شود، نسخة مخدوش مسيحي حوزة عمومي است.
29. S. Turkle, Life on the Screen Identity in the Age of the Internet, New York, Simon and Schuster, 1995, PP. 263-4.
30. Ibid., P. 180.
31. Ibid., P. 26.
32.به نظر مي‌رسد که خانم ترکل يکسال پس از انتشار کتابش درباره‌ ارزش چنين تجربياتي دچار ترديد شده است. او يادآور مي‌شود که: «بسياري از افرادي که با آنها مصاحبه کرده‌ام مدعي‌اند که تعويض جنسيت مجازي (وانمود کردن داشتن جنس مخالف بر روي اينترنت) آن‌ها را قادر مي‌کند که درک کنند شخصي با هويت جنسيتي ديگر چگونه شخصي است و شکي ندارم که اين ادعا تا حدي درست است، اما در حالي‌که به اين فخرفروشي گوش داده‌ام، ذهنم اغلب به تجربه‌هاي خودم از زيستن در بدن يک زن مراجعه کرده است. اين تجربه‌ها شامل نگراني دربارة آسيب‌پذيري جسمي، ترس‌ها از بارداري ناخواسته و ناباروري و تصميم‌هاي به دقت گرفته شده در مورد اينکه براي يک مصاحبه شغلي چه‌قدر آرايش کنم، و مشکل ارائه دادن يک سمينار حرفه‌اي با دردهاي ماهانه مربوط به قاعدگي همراه شده است، مي‌شوند. برخي از اين دانسته‌ها ذاتاً تجربي و وابسته به احساسات جسمي‌اند.
(S. Turkle  ”Virtuality and Discontents: Searching For Community in Cyberspace”, The American Prospect, no. 24, winter 1996.)
33. Kierkegaard, ”The Present Age”, P. 68.
34. S. Kierkegaard, Either/Or, trans. D. F. Swenson and I. M. Swenson, Princeton, Princeton University Press, 1959, vol. II, PP. 16-17.
35. Ibid., vol. I, p. 46.
36. Ibid., vol. II, P. 197.
37. هنگامي که من سورن کيرکگور را ]درخانه جستجو[ تايپ کردم، ]موتور جستجوي[ «گوگل»(30) 3450 اشاره به آن را يافت؛ ]موتور جستجوي[ آلتاويستا(31) 7452 مورد را يافت.
38. Kierkegaard. Eitner/or Vol. II, P 228.
39. ژان – پل سارتر انديشة بيهودگي(32) انتخاب‌هاي کاملاً آزاد را در کتاب «هستي و نيستي»‌(33) بسط مي‌‌دهد.
40. سارتر در کتاب «هستي و نيستي»، نمونه‌ قماربازي را ارائه مي‌دهد که در بعداز‌ظهري آزادانه تصميم مي‌گيرد ديگر قمار نکند، اما بايد صبح روز بعد آزادانه تصميم بگيرد که آيا به تصميم قبلي‌اش وفادار بماند يا نه.
41. S. Kierkegaard, The Sickness unto Death, A  Christion Psychological Exposition For Education and Awakening, trans. A Hannay, London/New York, Penguin, 1998, p. 100.
42. از نظر کيرکگور دو شکل مسيحيت وجود دارد. يکي افلاطوني و غير متجسد است. اين نوع مسيحيت را بهتر از همه سنت آگوستين بيان مي‌کند. اين ديدگاه معادل کنار گذاشتن اميد به تحقق يافتن اميال فرد در اين زندگي و اعتماد کردن به خداوند در مراقبت کردن از اوست. کيرکگور اين ديدگاه را مذهبي بودن الف مي‌نامند و مي‌گويد که اين نوع مذهبي بودن معناي حقيقي مسيحيت نيست. از نظر کيرکگور مسيحيت حقيقي يا مذهبي بودن ب، براساس تجسد خدا در قالب مسيح(34) است و شامل اتخاذ کردن تعهدي بي‌قيد و شرط به چيزي فاني و داشتن شجاعت ناشي از ايمان براي پذيرفتن خطر ضروري چنين تعهدي است. چنين تعهدي به فرد زندگي معناداري در اين جهان مي‌بخشد.
43. در پروژه هنري تله رباتيک «گلدن برگ» کوششي براي القاي حسي از خطرپذيري بر روي شبکه به عمل آمده است: (Legal Tender www. Interfeit.org  ). به تماشاگران از راه دور چند اسکناس ظاهراً معتبر  صد دلاري عرضه مي‌شود. به شرکت کنندگان، پس از ثبت نام کردن براي يک رمز واژه که به نشاني پست الکترونيکي آن‌ها فرستاده مي‌شود، فرصت «تجربه» با اسکناس‌ها از طريق سوزاندن يا سوراخ کردن آن‌ها در آزمايشگاه تله روباتيک بر روي شبکه داده مي‌شود، به شرکت کننده پس از انتخاب کردن يک تجربه يادآوري مي‌شود که خدشه‌دار کردن ارز ايالات متحده يک جرم فدرال است که حداکثر تا شش ماه مجازات زندان دارد.
اگر شرکت‌کنندگان عليرغم خطر محبوس شدن، بر روي دکمه‌اي کليک کنند که معرف «پذيرش مسئوليت» بوسيلة آن‌هاست، تجربه از راه دور انجام مي‌شود و نتايج نشان داده مي‌شود. نهايتاً از شرکت کنندگان پرسيده مي‌شود که آيا باور داشتند که اسکناس‌ها و اين تجربه واقعي است. پاسخ تقريباً همه افراد منفي بود. بنابراين آن‌ها باور نداشتند که اسکناس‌ها واقعي است يا اينکه به دليل غيبت از محل جرم در صورت متهم شدن به خدشه‌دار کردن اسکناس متکي بودند. در هر يک از اين صورت‌ها، آن‌ها نه خطري را تجربه کرده و نه مسئوليتي را پذيرفته بودند.
44. آن‌ چنان که ترکل اظهار مي‌کند: «به نظر مي‌رسد که بسياري از ما به جاي حل کردن مشکلات واقعي – چه شخصي و چه اجتماعي – خودمان را وقف مکان‌هاي غيرواقعي مي‌کنيم. زنان، مردان به من مي‌گويند که اتاق‌ها و مارپيچ‌ها در MUDها ايمن‌تر از خيابان‌هاي شهرند، سکس مجازي بي‌خطرتر از سکس در هر کجاي ديگري است، دوستي‌هاي MUD جدي‌تر از دوستي‌هاي واقعي‌اند، و هرگاه امور مطابق ميل شما پيش نرفت هميشه مي‌توانيد آن‌ها را ترک کنيد.»
(S. Tukle, ”Virtuality and its Discontents: Searching for Community in Cyberspase”, The American Prospect, no. 24, Winter 1996).
45. Kierkegaard, ”The Present Age”, P. 80.
 


* اين مقاله بخشي از کتاب نگاهي فلسفي به اينترنت نويسنده هيوبرت درينوش ترجمه علي ملائکه مي‌باشد که در سال 1383 توسط انتشارات گام منتشر گرديده است.

 
 

http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/358/نيهيليسم-در-بزرگراه-اطلاعاتي؛-گمنامي-در-مقابل-تعهد-در-عصر-حاضر
بستن   چاپ