ایران پرسمان
مقاومت جهان سوم و ترديدهاي روشنفكران غربي
شنبه 23 آذر 1392 - 10:48:54 AM
پايگاه تخصصي سايت بين الملل

از ديدگاه سعيد، روشنفكران غربي تا زماني كه به مسائل دروني غرب مي پردازند و آرمان هاي مردم غرب را آرمان هاي خود مي دانند از مواضع مترقي برخوردارند اما زماني كه با مسائل جهان سوم مواجه مي شوند و آرمان هاي مردمان جهان سوم را با آرمان هاي خود ناهمگون مي دانند، مواضع روشنفكرانه خويش را فراموش مي كنند.

در حقيقت روشنفكري براي اين روشنفكران تنها در محدوده آرمان هاي تمدن غرب مصداق دارد و چنانچه تمدن يا فرهنگي متفاوت از تمدن غرب باشد اين روشنفكران حاضر به دفاع يا همراهي با آن تمدن و فرهنگ نخواهند بود.

از ديدگاه جيمز پتراس ، علت عدم همراهي روشنفكران غربي با نهضت مقاومت جهان اسلام در همين نكته نهفته است. از ديدگاه پتراس ، آرمان هاي روشنفكران غربي با آرمان هاي مردم مظلوم فلسطين ، عراق و افغانستان ناهماهنگ است ; چرا كه اين مردم حاضر نيستند برتري تمدن و فرهنگ غربي را بپذيرند.

بغداد، رمادي ، ناصريه - ملتي يكپارچه براي رويارويي با ارتش استعماري اشغالگر، مزدوران ، مشتريان و هم پالكي هايش به پا خاسته است.

در ابتدا با تظاهرات گسترده صلح آميز كه توسط نظاميان امريكايي ، انگليسي و لهستاني به خاك و خون كشيده شد; دستهاي خالي در برابر تانك ها و مسلسل ها.

مقاومت مسلحانه كه در ابتدا از يك اقليت تشكيل شده بود اكنون به محبوب ترين نيروي مردمي تبديل شده كه بدون شك از حمايت ميليون ها نفر برخوردار است.

ارتش هاي استعمارگر، هراسان از هر عراقي ، به گونه اي وحشيانه به سوي جمعيت مردم شليك كرده و سپس عقب نشيني مي كنند; آنها شهرها را به محاصره كامل درمي آورند، به سوي محله هاي پرجمعيت طبقه كارگرنشين ، موشك پرتاب مي كنند، هليكوپترها، آتش مسلسل را روي خانه ها، كارخانه ها و مساجد فرو مي ريزند.

از ديد سربازان ارتش استعمارگر، دشمن در همه جا حضور دارد. براي يكبار هم كه شده ، آنها درست مي گويند.

مقاومت ، مقاومت مي كند; در هر چهار راه ، در هر خانه و در هر مغازه ، صداي شليك گلوله شنيده مي شود، مقاومت در همه جا حضور دارد. هر خانه اي مورد شليك گلوله قرار مي گيرد اما مقاومت بازهم به مبارزه ادامه مي دهد.

مردم به مبارزين مجروح كمك مي كنند، زخم هايشان را شستشو مي دهند; آنها براي مبارزين تشنه ، آب تهيه مي كنند تا گلوي خشكيده شان را تر و دست هايشان را كه از حرارت تفنگ ها، تفته شده ، خنك كنند و راستي در اين گير و دار، مزدوران غربي كجايند؟

مزدوران روزي هزار دلاري با جليقه هاي ضد گلوله و عينك هاي مشكي كجا رفتند؟ گستاخي و بي باكي ، تكبر و فيس و افاده آنها نيز به همراه خودشان ناپديد شده است.

آنها نيز بدن هاي قطعه قطعه شده شريكان سابق خود را كه اكنون به ملاقات مرگ رفته اند، به چشم خود ديده اند. صدها عراقي كشته شده اند، هزاران نفر، مجروح شده و بسياري ديگر نيز خواهند مرد اما پس از هر تشييع جنازه ، ده ها هزار نفر ديگر، همان هايي كه تا به حال صلح طلب ، دور از سياست و جزو معتقدان به شعار «صبر پيشه كن تا ببينيم چه مي شود» بوده اند، اسلحه بدوش گرفته اند; اما در اين ميان، مطبوعات بورژوازي ، غوغا سالاري مي كنند: «اين يك جنگ داخلي است»

اين نگرش ، نگرشي خيالپردازانه است: شيعه و سني در اين مبارزه با هم متحدند; برادران و خواهران (بله ، مبارزين زن در خيابان ها) اسلحه بدوش ، در حالي كه رو در روي تانك ها قرار مي گيرند، از مبارزين ديگر محافظت مي كنند.

بدون در نظر گرفتن «تناسب ها» - 5 يا 10 و يا 20 عراقي در برابر هر سرباز استعمارگر مقاومت در حال پيروزي است.

مقاومت عراقي از نظر سياسي ، جنگ را برده است: هيچكدام از مقامات منصوب شده از آينده اي برخوردار نيستند; آنها تا آن زمان وجود دارند كه ارتش امريكا وجود دارد اما به محض اين كه ايالات متحده ، نيروهايش را خارج كند آنها از روي پشت بام پناهگاهايشان پا به فرار خواهند گذاشت.

از نظر نظامي ، ايالات متحده و مزدورانش متحمل هزاران تلفات شده اند; هر روز بسياري كشته و زخمي مي شوند.

در واشنگتن ، نظاميان اشغالگر و طراحان نابودي عراق ، به شدت نگران و مضطربند. رامسفلد، و لفوويتز و كانديداي دمكراتها براي رياست جمهوري جان كري فرياد برمي آورند: «سربازان بيشتري به عراق بفرستيد.»

جورج بوش از خانه خود در ايالت تگزاس ، مقتدا صدر (رهبر مقاومت ) را يك «قاتل» مي خواند. تلويزيون او، دور از صحنه هاي درگيري و آشوب و دور از ميدان آتش ، چهره تكه تكه شده كودك عراقي را نشان نمي دهد. يكبار ديگر بوش از ميدان خونريزي و كشتار دور است ; ويتنام و اكنون عراق.

اكنون او مي تواند سربازگيري اجباري را به تاؤخير اندازد. او اسماؤ رئيس جمهوري است كه پايان جنگ را در ماه مي 2003 به طور يكجانبه اعلام كرد.

اكنون ، بيش از 800 سرباز امريكايي در برابر مقاومت مردمي عراق كه مبارزه طلبي بوش را به چالش كشيده است به كام مرگ فرو رفته اند.

عراقي ها در رويارويي با ارتش استعمارگر، ابتدا به خيابان ها ريخته و سپس با شجاعت صرف و قاطعيت مطلق ، شهرها را به تصرف خود در آورده و از فتوحات خود دفاع مي كنند.

«اعراب» مقاومت مي كنند; آن هم در حالي كه شارون چاق و چله ، در پي دسيسه است. شگفتا...!

كارگزاران سابقا پرحرف او، و لفوويتز، فيث ، آبرامز و نوچه هايشان در سكوت فرو رفته اند. آيا آنها نگرانند كه ممكن است عليه كساني كه اطلاعات خام را پخته نموده و به خورد ايالات متحده دادند و پاي او را به جنگي كشاندند كه در آن هزاران سرباز امريكايي ، كشته و معلول خواهند شد تا از ادعاي بي چون و چراي تسلط اسرائيل بر خاورميانه ، «حفاظت» به عمل آيد، شورشي فراگير بر پا شود؟

در اوايل بهار 2004 (دقيقا در آوريل ) روياي شيرين يك امپراتوري استعماري ، در ذهن طراحان اصلي نظم نوين جهاني به تلخي گراييده و فرو ريخت ، امپراتوري اي بي چون و چرا و يكجانبه.

اين ، پاياني بر روياي «طرح خاورميانه بزرگ» شارون ، ولفوويتز، بلروچني بود. مقاومت عراقي ها، روياي جنگ هاي پي در پي رامسفلد و ولفوويتز عليه سوريه ، كوبا و كره شمالي را به كابوسي از جنگ هاي خونين خياباني در هر چهار راه فلوجه و شهرك صدر و بغداد تبديل نموده است.

جوانمردي ، رشادت و روحيه مبارزه در مقاومت مردمي عراق ، روز به روز بيشتر و آشكارتر مي شود و اين در حالي است كه مردم عراق ، نيروي همبستگي و تاريخ و اعتقاد خود مبني بر اين كه در نهايت يا آزاد خواهند شد و يا تا سر حد مرگ ، جنگيده و سربازان استعمارگر را به كام مرگ خواهند فرستاد را به كار مي گيرند.

عبارت «يا مرگ يا وطن» در عراق ، معني خاص و مشخصي به خود مي گيرد: اين شعار نيست ، بلكه زندگي عملي يك ملؤت است. «يا مرگ يا وطن»، از دهان نوجوانان مبارز خياباني و همچنين فروشندگان دوره گرد و بيوه زنان پوشيده در روسري هاي سياسي بيرون مي آيد.

امروز، عراق براي تمامي جهان سومي ها و ديگر استعمارگران جهاني ، درس عبرت است ; مقاومت مسلحانه توده ها نه از نظر سياسي و نه از نظر نظامي نمي تواند شكست داده شود.

شهامت و فداكاري مقاومت عراقي ها، نقطه مقابل روساي نه چندان شجاع برخي كشورهاي عربي است: هيچ كدام از آنان براي كمك به مبارزه عراقي ها براي آزادي ملي ، زحمت پلك زدن را هم به خود نداده اند.

آنها از اين مي ترسند كه مقاومت پيروزمندانه مردم عراق به جرقه آتشي مبدل شده و موقعيت راحت آنان را به خطر افكند.

و اما روشنفكران غربي؟ از هنگام شروع مقاومت مردمي در عراق ، حتي يك روشنفكر غربي از ميان دهها متفكر منتقد و مترقي كه معمولا شعار «به نام من ، نه» را بر زبان دارند، اين شهامت را به خرج ندادند كه با مبارزه ضد استعماري ، اعلام همبستگي كند. آنها براي حمايت از مبارزين در كشورهاي عربي و اسلامي مشكل دارند; چرا كه فكر مي كنند آنها تروريست يا ضد سامي هستند.

همانطور كه روشنفكران فرانسوي با نهضت هاي مقاومت مسلحانه مردمي عليه نازي ها مشكل داشتند. به خاطر ترس از اين كه كمونيست ها، پيروز شوند.

رايت ميلز، در كتاب «گوش كن يانكي»، روشنفكران امريكايي را كه از حمايت انقلابيون كوبايي در اوايل دهه 1960 خودداري كرده بودند را به چالش كشيد.

او گفت : «اين، يك انقلاب حقيقتا مردمي و خونين است. شما مي توانيد وزنه اي به سود يا به زيان مردم باشيد. شما مي توانيد بخشي از مشكل و يا بخشي از راه حل باشيد.»

روشنفكران غربي بخشي از مشكل هستند: درست است كه آنها به نيروهاي اشغالگر فرمان نمي دهند; حتي نمي توان گفت كه آنها (و يا فرزندانشان يا نوه هايشان) براي كشتن دانش آموزان عراقي ماشه ها را مي كشند اما به خاطر آن كه دست روي دست گذاشته و در جاي خود راحت نشسته اند، شريك جرم به حساب مي آيند; آنها فرياد اعتراض برنمي آورند; «ما با جنگ مخالفيم.»

در حالي كه همين روشنفكران براي حمايت از جان كري كه از جنگ حمايت مي كند و حتي خواستار اعزام 40 هزار سرباز بيشتر به عراق است تا تحت نظارت سازمان ملل متحد، موشك ها را در مناطق پر جمعيت بر سر مردم فرو ريزند، از سر و كول هم بالا مي روند.

پس روشنفكران غربي در اين روزها و در زماني كه مردم عراقي براي مقاومت عليه نيروي نظامي ايالات متحده دست به اسلحه برده اند، كجا رفته اند؟

تمامي يك ملت در خيزشي قهرآميز عليه يك ارتش استعماري اشغالگر و امپرياليسم ايالات متحده ايستاده اند. روشنفكران سياسي واقعي بالاجبار بايد دست به يك انتخاب بزنند; بي تفاوت ماندن عين همدستي و شريك جرم بودن است و تفاخر و خودپسندي هاي روشنفكرانه ، كالايي تجملاتي بيش نيست.

بيش از هزار تن از روشنفكران ، متفكرين و اساتيد دانشگاه هاي عراق در طول اشغال اين كشور،،كشته شده اند. موضوع، پيچيده و يا نامفهوم نيست. يك طرف ، خواهان انتخابات آزاد، مطبوعات آزاد و حق ؤ تعيين سرنوشت خويش است در حالي كه مقامات ارتش استعمارگر، روزنامه ها را ممنوع نموده ، عروسك هاي خيمه شب بازي را روي كار آورده و مخالفين خود را به قتل مي رسانند.

فلج ماندن روشنفكران چپ امريكا و ناتواني آنان در اعلام همبستگي با مقاومت عراقي ها، مرضي است كه تمامي روشنفكران «چپ» در كشورهاي استعمارگر دچار آن هستند.

آنها از مساله (جنگ استعماري ) و اراده و قاطعيت (آزادي ملي ) هراسان و گريزانند. در پايان ، راحتي و آزادي اي كه روشنفكران غربي از آن لذت برده و بهره مندند و تشويق ها، حمايت ها و ستايش هايي كه در محافل آكادميك و دانشگاهها در قلب وطن استعمارگر نصيب آنان مي شود بر هزينه رواني اعلام حمايت صريح و صادقانه از نهضت هاي آزادي انقلابي ، چربيده و از ارزش بيشتري برخوردار است.

بنابراين آنها به «معادل هاي اخلاقي» عليه جنگ و عليه «بنيادگرايان»، «تروريست ها» و يا «هركس» ديگري كه درگير آزادي و رستگاري خويش بوده و توجه چنداني به محافظين ارزش هاي دموكراتيك غربي نمي كند به عنوان آخرين برگ برنده روي مي آورند.

فهم فقدان حمايت از نهضت هاي آزاديبخش در ميان روشنفكران مترؤقي در كشورهاي داراي ماهيت و خلق و خوي امپرياليستي ، دشوار نيست. آنها خود نيز از نظر فكري و مادي تحت استعمار قرار گرفته اند.

مدت هاست كه هزاران تن از مردم متواضع عراق به اين روشنفكران فاضل ، درس عملي همبستگي مي دهند: در 14 آوريل 2004، در ميان تانك هاي مهاجم و هليكوپترهاي توپدار، هزاران نفر از مردم بغداد به حركت درآمدند تا به مبارزين و مردم شهرهاي محاصره شده ، غذا و دارو و وسايل پزشكي برسانند.

آيا روشنفكران ما به اين حقايق توجهي خواهند نمود؟ آيا آنها حداقل اين شهامت را به خرج خواهند داد تا اعلاميه اي تحت عنوان «به نام ما» در همبستگي با مقاومت مردم عراق منتشر كنند؟

با اين وجود، مقاومت مردمي توده ها در عراق ، ارتش هاي تا به دندان مسلح و بخوبي تغذيه شده اشغالگران را در جنگ تن به تن به چالش مي طلبد. آنها نمي پرسند آيا همسايه شان، دوستانشان و يا همرزمانشان ، سنؤي ، سكولار، شيعه ، بعثي يا كمونيست اند. هنگامي كه مسجد، مدرسه يا ساختماني با بمب مورد حمله قرار گرفته و يا در معرض باراني از گلوله مسلسل واقع مي شود، آنها بي تفاوت نمي ايستند.

آنها متعهد شده اند درگير مبارزه شده و براي بيرون راندن مهاجمين ، دزدان نفت و قاتلين دور و نزديك ، به نهضت ملؤي محلق شوند.

آنچه كه بيشتر براي مردم عراق مايه تاسف است بيشتر از هر كمكي كه آنها مي توانند به اين نهضت تاريخي كنند اين است كه روشنفكران امريكايي ، دور ايستادن از اين مبارزه را انتخاب نموده و بار ديگر، فقدان كارائي و پوچي روشنفكران غربي در نهضت هاي آزاديبخش جهان سوم را به نمايش گذاشته اند.


http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/286/مقاومت-جهان-سوم-و-ترديدهاي-روشنفكران-غربي
بستن   چاپ