حزب مدنی
دوشنبه 4 تیر 1397 - 2:09:31 PM
|
|
پرسمان نیوز - از دیدگاه الغنوشی هیچ کس در حزب النهضه نیست که در اسلام شکی داشته باشد، اسلام مرجع ماست و هیچ کس بر سرش اختلافی ندارد، هیچ کس در نهضت، در دموکراسی و در برابر زن و مرد شکی ندارد، هیچکس در نهضت نمیگوید فلان حزب کمونیستی است و با ما مخالف است و باید از میان برداشته شود از سوی دیگر هیچ الگوی ایدهآلی وجود ندارد، این کرهی خاکی اساسش بر ایدهآلها نیست بلکه بر پایهی نقص بنا شده، بنابراین نظام کامل پیدا نمیشود و همه چیز نسبی است چگونه راشد الغنوشی از تجربه اخوانالمسلمین عبور کرد؟ تحولات تونس در سال 2010 و تاثیرات دومینویی آن در بسیاری از کشورهای عربی شمال آفریقا و خاورمیانه، باعث کمرنگ شدن اندیشههای ناسیونالیستی عربی و احیای هویت اسلامی از طریق فرآیندهای شبهدمکراتیک گردید؛ امری که این مساله را به ذهن بسیاری از افراد متبادر کرد که با مطرح شدن اسلام به عنوان بنمایه این تحولات، با گذشت زمان مشخص شد که در این کشورها، برای تحولات آینده نه ایدئولوژی، نه رهبری و نه برنامهای وجود دارد و تحولات به صورت روزمره و براساس واکنشهای گروهها و جریانات صورت میگیرد؛ نمونه آن را میتوان در مصر، لیبی و یمن مشاهده کرد که دچار کودتا، مداخله خارجی، تداوم بحران و حتی ظهور گروههای افراطی مانند داعش شدند. در این بین به نظر میرسد که تونس به عنوان طلایهدار این تحولات در کنار مشکلاتی مانند افراطگرایی، به دلیل اتخاذ سیاستهایی به دنبال این است که از ثبات نسبی برخوردار گردد و یا مانع از گسترش بحرانهای دیگر کشورها به داخل کشورش شود. این رویکرد خود حاصل میراث، تعامل تاریخی نیروهای سیاسی، اتخاذ رویکرد نیروهای اسلامگرا و برخی دیگر از عوامل است. در این میان میتوان به عملکرد نسبتا موفق حزبالنهضه به رهبری راشد الغنوشی اشاره کرد که علاوه بر شناخت نسبی از تحولات به نوعی توانسته است ایدئولوژی حزب را نیز هر از چند گاهی متناسب با تحولات منطقه و نظام بینالملل بازنگری نماید تا از سویی مانع از افراطگرایی در اندیشه و عمل نگردد و از سوی دیگر منافع ملی کشور تونس را مد نظر قرار دهد. نوشته زیر به دنبال این است تا مروری بر اندیشه راشد الغنوشی و تحولات فکری وی داشته باشد تا تفاوتهای آن را با دیگر کشورها و جریانهای سیاسی اسلامی بیان کند. «راشد الغنوشی» در سال 1941 در روستایی کوچک در جنوب تونس متولد شد وی مدارج تحصیلی را به ترتیب در «الخلدونیه»، «قاهره»، «سوریه» و «پاریس» گذارند، اما به دلیل مشکلات خانوادگی، تحصیل در اروپا را رها کرد به تونس بازگشت و به عنوان استاد فلسفه مشغول به کار شد. در اوایل دهه 70 هستههای اولیه جنبش النهضه را با همراهی و همفکری عبدالفتاح مورو، حمیده النیفر و صلاحالدین جورشی تحت عنوان «جمعیت پاسداران قرآن کریم» پایهریزی کرد. این جریان، در مخالفت با جریان دولتی حاکم بر الزیتونیه بودند. کتاب «جنبش اسلامی تونس» در این مورد از زبان شیخالغنوشی میگوید: «ما دیگر به بازماندگان مدرسه زیتونیه، بهعنوان الگویی که باید از آنها تبعیت شود، نمینگریم، ما به سید قطب، حسن البنا و مودودی چشم دوختهایم. شیوخ ما آنها هستند، زیرا پرچم اصلاحات اسلامی را برافراشتهاند. من به دنبال ابزار مبارزه و به دنبال کسی هستم که به او به عنوان اصلاحطلبی که بر ضد سکولاریسم و فساد وارد جنگ میشود، اقتدا کنم.» در سال 1979 این جمعیت، یک ساختار سری به نام «الجماعه الاسلامیه» را تأسیس کرد الغنوشی به عنوان امیر این جماعت انتخاب شد. ولی به دنبال بیانیه حزب حاکم مبنی بر منحل شدن احزاب سیاسی تونس در سال 1981 اعضای جماعت اسلامی طی برگزاری یک کنفرانس تحت عنوان منحل شدن حزبشان، تأسیس حرکت جدیدی به نام «حرکه الاتجاه الاسلامی» را اعلام کردند که الغنوشی به عنوان رئیس و عبدالفتاح مورو به عنوان دبیر کل این حزب انتخاب شدند. در تاریخ 6/6/1981 این جنبش از دولت حاکم درخواست مجوز کرد ولی خواسته آنان همچنان بیپاسخ ماند. در ماه ژوئیه همان سال راشد الغنوشی دستگیر شد و سپس در ماه اکتبر همراه با مجموعهای از لیدرهای جنبش با اتهام وابستگیشان به جماعتهای غیر قانونی محاکمه شدند و سرانجام الغنوشی به 10 سال زندان محکوم شد. ولی پس از گذراندن 3 سال از زنداناش در مورخ 2/8/1984 با میانجیگری نخستوزیر وقت تونس، محمد مزالی با عفو بنعلی از زندان آزاد شد. او که تا سرنگونی حکومت بنعلی در لندن و در تبعید بسر میبرد، به جای مبارزه مستقیم به تبیین دین اسلام بر اساس تفسیر خود پرداخت و علاوه بر مقالات بسیار که در جرائد تونس و دیگر کشورها منتشر شد، تألیفاتی نیز دارد که جدای از زبان عربی، به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی، ترکی و فارسی ترجمه و به چاپ رسیدهاند. تألیفات عمده وی عبارت است از: «طریقنا الی الحضاره؛ نحن و الغرب؛ حق الاختلاف و واجب وحده الصف؛ القضیه الفلسطینه...؛ المرأه بین القرآن و واقع المسلمین، حقوق المواطنه فی الدوله الاسلامیه؛ احرکه الاسلامیه و مسأله التغییر، مقاربات فی العمانیه و المجتمع، المعامه فی الدوله الاسلامیه» و...تعدادی از کتابهای وی از جمله «حرکت امام خمینی و تجدید حیات اسلام» و «مسأله فلسطین و ماهیت صهیونیسم» نیز به زبان فارسی ترجمه شدهاند. الغنوشی در نوشتههایش اعتقاد به امتزاج بین اسلام و دموکراسی دارد و معتقد است دموکراسی ابزاری است که به وسیله آن مجموعهای از میانی مورد نظر اندیشه سیاسی جدید محقق میشود و نسلهای بسیاری از اندیشمندان و اقوام مختلف برای آن مبارزه کردهاند. از جمله این مبانی، آزادی مردم در انتخاب حاکمان خود، تقسیم قدرت و انحصارزدایی قدرت از یک فرد، مؤسسه یا یک طبقه است. دموکراسی، نوعی نظام سیاسی است که در آن، انتخاب حاکم از سوی مردم و به طور آزادانه، سرّی و مستقیم صورت گیرد. از دیدگاه وی در این نظام، قدرت میان چهار نهاد اجرایی، قانونگذاری، قضایی و رسانههای رقابتی توزیع میشود... با اندکی تأمل، در مییابیم که اسلام پیش از این منادی این مبانی بوده است. اسلام به اصل شورا یعنی عدم انحصار قدرت در یک فرد و انتخاب رهبر از سوی مسلمانان تشویق کرده است. باید گفت که حوزه گستردهای از جنبش اسلام بزرگترین و شریفترین خواسته خود را آزادی و کسب آن بیان کردهاند؛ به طوری که علمای بیشماری از جمله شیخ یوسف قرضاوی آن را خواستهای میدانند که بر اجرای شریعت مقدم است. وی در جای دیگر ضمن انتقاد از غرب به خاطر الگوی اومانیسم معتقد است که در کشورهای اسلامی غالبا آن حس دوگانگی یا جدایی میان حاکمیت و مردم که در غرب وجود داشته دیده نمیشود، بدان سبب که در این کشورها نهاد دین، سلطه حکمرانان را دستکم در دو عرصه مهم یعنی عرصههای وضع قوانین و مالیاتها محدود میکند. در این کشورها آرمانهای اصلاح طلبانه و حتی انقلابها نیز از حدود شریعت فراتر نمیرود. در این چارچوب دوران نبوت، برترین الگوی همگرایی و یگانگی مردم و حکومت محسوب میشود. هر چند روند انتقال تشکیلات حکومتی و قوانین غربی به شماری ازجوامع اسلامی از قبیل مصر، تونس و ترکیه در سده نوزدهم، خود سرآغازی خطرناک برای ایجاد گسست در جوامع اسلامی از سوی حکومتهای غربی بوده است. به همین دلیل، اسلامگرایان خواستار تحقق عرصههای مختلف آزادی از جمله انتخابات سالم با تکثر احزاب هستند تا از این راه زمینهای برای حضور، تأثیر و انجام اقدامات تبلیغی برای دعوت به سوی خدا به وجود بیاید. الغنوشی معتقد است که همه کشورهای جهان اسلام به سمت «اسلام و دموکراسی» و «اسلام و آزادی» پیش میروند و این دو موضوع رویکرد عمومی همه کشورهای منطقه از جمله تونس است نه بر هیچ کسی پوشیده نیست و هر رژیمی که این منطق را نپذیرد، حیات سیاسی و مشروعیت خود را از صندوقهای رأی نگیرد یا به واقعیت اسلامی (ملت خود) اعتراف نکند، از بین خواهد رفت و هیچ نقشی درآینده نخواهد داشت. از دیدگاه الغنوشی نظام اسلامی نظام شور است و امروزه نزدیکترین نظام به آن، نظام دموکراتیک است که قدرت را در دست مردم قرار میدهد و حاکم به جز قدرتی که مردم به او میدهند قدرتی ندارد. شریعت قبل از هر چیز، قواعد کلی و عمومی قانونگذاری است، مثل قاعدهی مصلحت و قاعدهی عدالت و ترجیح اکثریت و برابری بین مردم. تفسیر اینکه مثلاً عدالت یعنی چه، به عهده خود مردم است که از طریق مشورت، قواعدی را که در کتاب و سنت آمده در قالب نظام سیاسی در بیاورند وگرنه در اسلام، کلیسا نداریم که حکم قطعی بدهد و مفسر انحصاری قواعد باشد؛ تفسیر این قواعد هم در هر کشوری فرق میکند، امام شافعی هم وقتی از عراق به مصر رفت، دید که شرایط فرق میکند و فقه او در عراق با مصر فرق میکرد، در حالی که به همان قواعد و همان شریعت استناد میکرد. کتاب «الحریات العامه فی الحکومته الاسلامیه» - آزادیهای عمومی در حکومت اسلامی – الغنوشی از جایگاه بسیار مهمی برخوردار است. وی در این اثر از سویی دموکراس عربی را نقد میکند و از سوی دیگر به جنبههای مختلف این حقیقت میپردازد که حکومت اسلامی، حکومتی است که باید «از همه نظر مدنی» باشد و در متون دینی نیز چیزی وجود ندارد که مانع بهره جستن از سازوکارهای دموکراتیک شده و مدنی بودن جامعه و حکومت را نفی کند یا تئوکراسی را بستاید. وی در تبیین بحث آزادیهای عمومی با اشاره به پیوند جدایی ناپذیر آن از بحث نظام سیاسی اسلام، پذیرش این پیشفرض را مبتنی بر این میداند که اسلام، نظامی فراگیر دارد که میان اجزا و عناصر مختلف آن اعم از فقه، عقاید، اخلاقیات، اهداف و مقاصد پیوندی گسستناپذیر وجود داردو بر این اساس اگر بپذیریم که اسلام در مسئله سازماندهی حکومت به پایهگذاری شماری از اصول و قواعد کلی بسنده کرده و عرصه گستردهای را به خرد مسلمانان واگذاشته است، این امر خود به خود به تنوع و گوناگونی در طرحهای حکومت اسلامی خواهد انجامید. وی در جایی دیگر در مورد وظایف یک مسلمان معتقد است که «اصلش این است که یک مسلمان باید دین را تمام و کمال قبول کند اما چون شرایط زندگی و توانایی و آگاهی مردم با هم فرق میکند، مسلمانها در حد امکان و تواناییشان دین را به اجرا درمیآورند، خدا هم به کسی تکلیفی فراتر از تواناییشان نمیدهد. احکام شرع برای کسی که از آن بدش بیاید اجرا نمیشود، برای کسانی اجرا میشود که خواهانش باشند؛ چون دین اسلام بر اساس آزادی شروع میشود: «اشهدان لا اله الله» یعنی اینکه من تصمیم میگیرم که خدا را بپرستم و دستوراتش را اجرا کنم، حالا اگر فرد دیگری چنین تصمیمی نگرفت ما فقط میتوانیم با او بحث و گفتوگو کنیم نه اینکه اجبارش بکنیم، اگر اکثریت مردم گفتند که چنین چیزی نمیخواهند باز هم ما فقط میتوانیم با آنها بحث و گفتوگو کنیم تا قانع بشوند؛ مردم به خواست خودشان به بهشت میروند، کسی را با زنجیر به بهشت نمیبرند.» از دیدگاه الغنوشی، دو چالش جدی فراروی جنبشهای اسلامی معاصر قرار دارد. نخستین چالش، رواج اندیشه افراطیگری و تندروی است؛ به طوری که برخی از آنان حماقت را به اوج خود رسانده و به گروههای خونریز و فتنهگر تبدیل شدهاند. این جریان تکفیر و قشری، بزرگترین بهانه را برای قراردادن اسلامگرایان در تنگنا فراهم کرده است. دشمنان اسلام این مسأله را نخستین دلیل بر ناتوانی اسلامگرایان و ضعف آنان میدانند. دومین چالشی که در برابر اسلامگرایان معاصر قرار دارد، رژیمهای ظالمی هستند که میهنهای ما را به زندانهای بزرگ و کشتارگاه بزرگ انسانها مبدل کردهاند. این حکام، پیشقراولان نیروهای بیگانه در مبارزه با دین ما و نیز تهدید استقلال کشور ما هستند، که در عقب نگه داشتن جامعه و دنبالهرو بودن آن به نیروهای بیگانه کمک میکنند. لذا باید برخی از این حکام را از دشمنان رسمی، خطرناکتر بدانیم. الغنوشی پس از بازگشت به تونس نیز سعی در اجرای اندیشههای خود در عمل دارد؛ وی معتقد است در کشوری چون تونس که از لحاظ اثرپذیری از فرهنگ اروپایی به لبنان پهلو میزند، میخواهد نظامی پیاده کند که هم با اسلام سازگار باشد و هم از در دشمنی با آزادیهای گسترده فرهنگی و اجتماعی در نیاید. از دیدگاه الغنوشی هیچ کس در حزب النهضه نیست که در اسلام شکی داشته باشد، اسلام مرجع ماست و هیچ کس بر سرش اختلافی ندارد، هیچ کس در نهضت، در دموکراسی و در برابر زن و مرد شکی ندارد، هیچکس در نهضت نمیگوید فلان حزب کمونیستی است و با ما مخالف است و باید از میان برداشته شود از سوی دیگر هیچ الگوی ایدهآلی وجود ندارد، این کرهی خاکی اساسش بر ایدهآلها نیست بلکه بر پایهی نقص بنا شده، بنابراین نظام کامل پیدا نمیشود و همه چیز نسبی است؛ میتوانیم بگوییم این نظام از آن نظام به اسلام نزدیکتر است این نظام عادلانهتر است، این نظام بدیهایش کمتر است اما نمیتوانیم بگوییم فلان نظام، نظام آرمانی است. ما معتقدیم که همهی مسلمانها آرزو دارند در جامعهای نوگرا زندگی کنند که در آن پیشرفت اقتصادی و علمی باشد و در عین حال جایگاه اسلام هم حفظ شود، در حالی که سکولارها در جهان عرب میگویند اگر نوگرایی و پیشرفت اقتصادی و علمی میخواهید دینتان را کنار بگذارید. وی پس از مدتی در انتقاد به نوع نظام حکومتی ناشی از میراث حکومتهای سابق، زبان به انتقاد از نحوه حکومتداری و برداشتهایشان از اسلام باز میکند و میگوید «نمیخواهم تونس مانند همسایهام لیبی شود، یا مثل عراق که با ما فاصله دارد. میخواهم تونس همه فرزندانش را با وجود داشتن گرایشهای گوناگون سیاسی در برگیرد. من به صراحت به شما میگویم راه شما اشتباه بود و مصیبتهای زیادی را بر سر منطقه آورد. شما واقعیتها را ندیدهاید و کارتان را بر رؤیاها و توهمات بنا کردید. شما ملتها و قدرتشان را به حساب نیاوردید. من به شما درباره مصر، سوریه و یمن هشدار داده بودم اما به آنها توجه نکردید... گفتید مصر سقوط میکند و شما در عرض چند هفته یا ماه حکومت را از آن خود خواهید کرد. اما متاسفانه ثابت کردید شما بسیار کمهوش هستید و اتحادتان با سازمانهای تروریستی میهن شما را به نابودی کشاند... به جای توجه به سرانتان، به واقعیتها بنگرید و از خودتان بپرسید چرا هر کدامتان چند گروه شدهاید. شمایی که انتظار داشتید ملتها در آغوشتان بگیرند، چرا درکشورهای مختلف منزوی شدید؟» وی در پاسخ به این مشکلات، اعلام کرد که اخوان به دنبال ویرانی میهن و ملت خود است و به همین دلیل راه اخوان از راه النهضه جدا است، زیرا النهضه بر خلاف اخوان، به میهن اهمیت میدهد. با توجه به مطالب فوق میتوان نتیجهگیری کرد که دلیل اختلاف الغنوشی و حزب النهضه با اخوان در موارد زیر نهفته است: اول اینکه جنبشهای اخوانی جنبشهای ملی با گرایشهای فراملی هستند که فراتر از یک حزب عمل میکردند و بیشتر یک جمعیت محسوب میشدند تا حزب اما در اساسنامه النهضه به این نکته اشاره شده که این جماعت ابتدا به دنبال وحدت بخشهای آفریقایی عربی و سپس به دنبال وحدت کل جهان عرب و پس از آن کل جهان اسلام هستند. دوم اینکه، النهضه میخواهد میان خود یا گروههای اسلامگرای افراطی فاصله بگذارد. در بسیاری از کشورهای عرب، اسلامگرا بودن برابر است با برچسب سلفی یا داعشی بودن. یعنی النهضه میخواهد میان خود با تفسیرهای بنیادگرایانه از اسلام تمایز نهد؛ تفسیرهایی که به عنوان نیرویی سیاسی – اخلاقی در منطقه جلوه کرده و عراق، سوریه و لیبی را ویران کرده است. الغنوشی در این راستا معتقد است که «مفهوم اسلام سیاسی با افراطگرایی گروههایی نظیر القاعده و داعش تغییر چهره داد. به همین ترتیب، ضرورت شفافیت تفاوت میان دموکراسی اسلامی که ما مدعی آن هستیم و افراطگرایی جهادی که میخواهیم میان خود با آن فاصله نهیم، خود را نشان میدهد. ما مسلمانان دموکرات هستیم.» سوم اینکه النهضه به دنبال یک دولت مدنی است. دولت مدنی یک دولت صفر و صد مذهبی یا غیر مذهبی نیست بلکه دولتی است که یک توافق مدنی با حفظ ارزشهای مذهبی در آن وجود دارد. در حالیکه اخوان به دنبال مطلقگرایی است که خود نتایج افراط و تفریط را در پیداشته و خواهد داشت. چهارم اینکه به نظر میرسد ترکیب اندیشههای فردی راشد الغنوشی با ساختار حزب النهضه به همراه مولفههای اسلامی، ملی، جهان وطنی، نوگرایانه و تجربهآموزی از کشورهای دیگر تا حدودی به ثبات در جامعه تونس کمک کرده است، راهی که به نظر میرسد طولانی است و با موانع بیشماری مواجه باشد.
http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/2702/حزب-مدنی
|