ایران پرسمان
رابطه اخلاق و سياست با تأکيد بر انديشه امام خميني(ره)
چهارشنبه 10 مهر 1392 - 3:13:10 PM
باشگاه انديشه
ماندگاري فرهنگ ها، شکوفايي تمدنها، ترقي جوامع و تربيت انسانهايي با فضيلت در سايه اخلاق و سياست الهي ميسر است و در مقابل، انحطاط و فروپاشي آنها نيز ناشي از پسرفت و انحراف از اخلاق و سياست الهي مي باشد. ميزان ارزشمندي و اهميت هر امري بستگي به ميزان نياز به آن دارد. از اين رو، چون اساس و منشأ بسياري از نيازهاي انسان در وجود وي واقعي و فطري مي باشد، به فعليت رسيدن آنها به تعليم و تربيت نيازمند است؛ زيرا نياز، ارزش توليد مي کند و ارزش، رفتار را به وجود مي آورد. واقعي يا کاذب بودن احساس نيازها نيز تابع معارف انسانها است و معارف انسانها تابع شيوه هاي تعليم و تربيت، نظام آموزش و پرورش و نوع جهان بيني حاکم بر آن است. بنابراين، اگر نظام تعليم و تربيت منبعث از نگرش سيستمي نسبت هاي سه گانه اخلاق و سياست باشد، جهت گيري اخلاقي و سياسي انسان، متفاوت از جهت گيريهاي وي با نگرش هاي ديگر خواهد بود؛ زيرا انسان تحت تأثير نظام فردي،1 نظام اجتماعي2 و نظام آفرينش3- نظام فطرت- است. از اين رو، انسان با توجه به نحوه تعليم و تربيت و خودسازي، قادر به سامان دهي نظام فردي، اجتماعي و آفرينش است (رفيع پور، 1377: 29). پس نوع تعليم و تربيت انسان به اين سه نظام وابسته است.
در نظام توحيدي، نظام فردي و اجتماعي، تحت تأثير نظام ازاويي و به سوي اويي قرار مي گيرد. پس انواع نظام هاي اخلاقي- سياسي از هم قابل تفکيک هستند: نظام اخلاقي- سياسي فردگرا، نظام اخلاقي- سياسي جامعه گرا و نظام اخلاقي- سياسي توحيدي. انديشه حضرت امام در قالب نوع سوم قرار مي گيرد. نويسنده قصد دارد اخلاق و سياست را از منظر امام خميني(ره)- به عنوان يکي از حکماي حکمت متعاليه مورد بررسي قراردهد.
درباره نسبت اخلاق و سياست سه ديدگاه وجود دارد- جدايي اخلاق و سياست، تبعيت اخلاق از سياست و تبعيت سياست از اخلاق- که هر سه ديدگاه از نظر امام خميني(ره)، مردودند؛ چرا که همه آنها حوزه اخلاق را از حوزه سياست جدا مي دانند. از اين رو، در اين نوشتار مسئله «يگانگي اخلاق و سياست» مطرح و اين سؤال طرح شده است که در انديشه امام خميني(ره)، اخلاق و سياست از چه جايگاهي برخوردار هستند و اينکه در انديشه ايشان، سياست، اخلاق محور است يا اخلاق، سياست محور؟ و اينکه اين رابطه، خدامحورانه است يا انسان مدارانه؟ بنابراين، اين پژوهش به دنبال آن است که اثبات کند اولا: اخلاق و سياست در انديشه امام خميني يک واقعيت هستند که از دو چشم انداز به آنها نظر مي شود و ثانياً: در انديشه ايشان، سياست و اخلاق خدامحورند.

مفهوم اخلاق و سياست
از آنجا که رابطه اخلاق و سياست از دايره جامعيت دين، مورد بررسي قرارگرفته است، نه از نگاه تنگ نظرانه مارکسيستي که هدف نهايي آن روا داشتن ظلم بالسويه بر همه انسانها است و نه براساس محاسبات عقل ابزاري ليبراليستي که هدف آن تأمين رفاه اقتصادي مي باشد (آلن، 1384: 29-49). سياست و اخلاق، هدفي جز انسان سازي و هدايت به سوي خدا ندارد. اما در عين حال که از تأمين رفاه و آسايش جامعه غافل نيست، اقتصاد و اعمال قدرت را هدف اصيل خود نمي داند. بنابراين، منظور از اينکه اسلام تمامش سياست است (امام خميني، 1379، ج1: 270)؛ يعني تمام زواياي دين، هدايت بشر در تمام عرصه هاي زندگي است؛ به دليل اينکه دخالت در سياست وظيفه انسان ها برجسته است (همان، ج2: 370)؛ چرا که هدايت جامعه از عهده هر کسي برنمي آيد. «اگر نفوسي تزکيه نشده و... وارد بشوند در هر صحنه...؛ در صحنه سياست و... خطر اينها بر بشر خطرهاي بزرگ است و بايد کساني که مي خواهند در اين عالم، تربيت کنند ديگران را،... و کساني که مي خواهند زمامداري کنند، اگر بخواهند که طغيان نکنند و کارهاي شيطاني نکنند، بايد تزکيه کنند خودشان را...» (امام خميني، 1377: 49).
سياست به مفهوم هدايت است- که از دين تفکيک ناپذير است و کساني که قائل به جدايي دين از سياست هستند، ناآشنا به اسلامند (امام خميني، 1379، ج3: 227)- نه سياست به معناي نيرنگ، فريب و چپاول که به طور قطع از دين جدا است. سياست، ادارأ جامعه و حکومت اسلامي خدمتگزار مردم و براي مردم است، نه مردم براي آن (همان، ج6، 468). اسلام سياستش عبادي و عبادتش سياسي است (همان، ج4: 447؛ ج11: 463). بنابراين، حضرت امام، سياست را به سه دستأ شيطاني، انساني و صحيح و الهي تقسيم مي کند و سپس سياست شيطاني را اساساً باطل و سياست انساني و صحيح را متوجه يک بعد از ابعاد انسان مي داند و در نهايت، اسلام و انسان را ذو مراتب دانسته و سياست الهي را جامع تمام بخش ها و زواياي زندگي انسان دانسته اند. سياست الهي، ادارأ تمام مراتب وجودي انسان مي باشد. سياست الهي، ادارأ انسان در صراط مستقيم است که از ملک تا ملکوت ترسيم شده است. سياست شيطاني و صحيح هر دو به مرتبأ حيواني انسان مربوط مي شوند. سياست شيطاني، انسان را به لجن کشيده و سياست صحيح، انسان را محدود ساخته است؛ هر دو انحراف از صراط مستقيم هستند (همان، ج31: 432- 434).
اخلاق، حد اعتدال قواي نفس است و فضايل انساني و اخلاقي بر آن مترتب مي باشد. اصول اخلاق که عبارتند از: قوه شهويه، قوه عدليه، قوه علميه و قوه غضبيه (امام خميني، 1831، ج3: 635-362) نقطه اتصال اخلاق و سياست هستند و سياست هاي غيرالهي و حکومت هاي طاغوت بر جهات افراط و تفريط اين قوا، تکيه دارند. از اين رو، حضرت امام، ضمن پاي بندي به تعريف اخلاق (صفات و ملکات نفساني)، فضايل اخلاق را حکمت، عفت، شجاعت و عدالت مي داند (امام خميني، 2831: 510-511) و معتقد است همان گونه که غايت دعوت و تلاش انبيا، اکمال مکارم اخلاق و فعليت بخشيدن به اعتدال اخلاقي بوده است، حکمت، عفت، شجاعت و عدالت نيز نقاط اعتدال چهار قوه مذکور هستند. لذا از مثال هايي که ايشان مطرح مي کند، مي توان فهميد که اخلاق، سطح خرد سياست در زندگي انسان است که پايه و ريشأ سياست هاي متوسط، کلان و کلان تر است (امام خميني، 9731، ج4: 671-817). ايشان در اين زمينه مي فرمايد: «اسلام، احکام اخلاقي اش هم سياسي است. همين حکمي که در قرآن هست که مؤمنين برادر هستند، اين يک حکم اخلاقي است، يک حکم اجتماعي است، يک حکم سياسي است» (همان، ج31: 013)

دين شناختي
در مورد مسئلأ دين، رويکردهاي مختلفي وجود دارد که عبارتند از: 1-رويکرد ماترياليستي (چه مارکسيستي و چه نيچه اي)؛ زيرا اولي، دين را ساخته اقويا و دومي ساخته ضعفا مي داند. براساس اين رويکرد، دين نقش سازنده اي در زندگي بشر ندارد. 2-رويکرد دروغين و افسانه اي بودن دين. 3-رويکرد حداقلي که دين را صرفاً مربوط به حوزأ خصوصي زندگي بشر يا تأمين سعادت اخروي او مي داند. 4-رويکرد حداکثري و جامعيت حضور دين در تمام عرصه هاي زندگي انسان (خسروپناه، 2831: 58-93). ديدگاه امام خميني(ره) نسبت به دين، رويکرد حداکثري و جامعيت است. از اين رو، در بينش حضرت امام، اسلام قابل تفکيک به فردي، اجتماعي، سياسي و... نيست. اسلام، جامع همه آنها و تمامش سياست است. با اينکه ايشان به ندرت، قسم ياد مي کردند، ولي در اثر فشار متحجران از يک سو و رژيم پهلوي از سوي ديگر، مي فرمايد: «والله اسلام، تمامش سياست است. اسلام را بد معرفي کرده اند. سياست مدن از اسلام سرچشمه مي گيرد» (امام خميني، 9731، ج1: 270).
از ديدگاه حضرت امام، همأ بخشهاي اسلام (باورها، اخلاق و احکام) سياسي است. اما انسان به تنهايي و بدون استعانت از شريعت نمي تواند اين معرفت را کسب کند. ايشان، حاصل معارف آيات الهي و هدف تمام انبيا و اوليا را بيدار کردن بشريت و هوشيار نمودن غافلان دانسته، مقاصد و اهداف دنيوي را حيواني و مقصد تعاليم مذهبي را رهايي بشر از عالم طبيعت و سير به عالم ملکوت و جبروت مي داند. (امام خميني، 2831: 882). از اين رو، نه تنها خوب بودن توده هاي مردم از برکت وجود انبيا است، بلکه وجود عالم هستي از برکت وجود انبيا است؛ زيرا تمام نيکي ها در وجود انسان تربيت شده، نهفته است و تربيت درست انسان، فقط در تعاليم انبيا مي باشد. انبياء هدفي جز تربيت انسان نداشته اند. (امام خميني، 9731، ج8: 65-66).


http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/270/رابطه-اخلاق-و-سياست-با-تأکيد-بر-انديشه-امام-خميني(ره)
بستن   چاپ