ایران پرسمان
چرا به اين راحتي دروغ مي گوييم؟!
يکشنبه 15 ارديبهشت 1392 - 5:55:41 PM

وقتي اسم اپيدمي (يا همان همه گيري) مي آيد، حتما به فکر ويروس و ميکروب مي افتيد و حتي ممکن است بترسيد اما گاهي بعضي چيزها که اپيدمي مي شود ظاهرا کسي را به تب و لرز نمي اندازد و کسي هم نگران آنها نمي شود اما واقعيت اين است که خطر آنها حتي از اپيدمي هاي ميکروبي هم بيشتر است. مثلا «اپيدمي دروغ» يکي از اين همه گيري هاي خطرناک است. دقت کرده ايد که اين روزها دروغ گفتن همه گير شده؟ انگار اين يک عادت اجتماعي شده است و حالا همه به راحتي دروغ مي گويند و حتي حس نمي کنند که دروغي گفته اند. دروغ گفتن براي برخي افراد مثل غذا خوردن و آب نوشيدن شده است و اين اتفاق علت هاي متعددي دارد اما شايد يک مسئله مهم اين است که اين همه دروغ شايد يکي از علت هاي بدحال بودن ما باشد. در اين مطلب به علت هاي اصلي دروغگويي مي پردازيم. با مرور اين حالت ها شايد اتفاق هاي بهتري در زندگي ما بيفتد.

دروغ مي گوييم تا خودمان را خوب جلوه دهيم
تقريبا همه انسان ها دوست دارند «خوب» به نظر برسند. در واقع انسان ها ذاتا دوست دارند مقبول همه باشند، براي همين است که در بسياري از مواقع به جاي راست گفتن، دروغ هاي مهربانانه اي به ديگران مي گوييم تا آنها حس خوبي داشته باشند يا حداقل دچار حس بدي نشوند. براي مثال شما پس از مدت ها با دوست تان قراري مي گذاريد تا با هم ناهار بخوريد، وقتي او را مي بينيد در ذهنتان اين فکر مي گذرد: خداي من! چقدر پير شده، حداقل 01 کيلوگرم به وزنش اضافه شده است، اما چه به او مي گوييد؟« خداي من، تو اصلا فرقي نکرده اي، چقدر جوان و زيبايي.» در واقع دروغ گفته ايد تا به احساسات او صدمه نزنيد. اما خب مشکل اينجاست که کل اين ديالوگ تصنعي و غيرواقعي است. اگر رفيق خوبي باشيد بايد بدانيد چه بر سر او آمده که باعث تغيير حالت چهره و شکسته شدن صورت او شده است. شما بايد به عنوان يک دوست بدانيد چرا او اين همه افزايش وزن پيدا کرده و در صورت امکان به او کمک کنيد تا به وزن سابقش برگردد، اگر صحبت را با دروغ شروع کنيد شايد هيچ گاه نتوانيد به او نزديک شويد تا دوستش باشيد. به اين فکر کنيد که دوست تان از شما ناراحت نخواهد شد اگر واقعيت را به زبان آورده ايد. در عوض اين احساس در او ايجاد مي شود که مي تواند به عنوان يک دوست با شما درددل کند.

ترس از واکنش

خيلي از ما مي ترسيم که افکار و عقايد واقعي مان را بيان کنيم، چرا؟ به اين دليل ساده که از واکنش ها و برخوردهاي ديگران مي ترسيم. براي مثال خواستگار شما، شما را به شام دعوت مي کند، همراه او به يک رستوران چيني مي رويد که انتخاب اوست، اما مسئله اين است که شما اصلا غذاهاي چيني دوست نداريد ولي از او پنهان مي کنيد و تظاهر مي کنيد که همه چيز خوب است. مشکل اينجاست که اگر رابطه تان با او پيشرفت کند و حتي اگر با او ازدواج کنيد هم ديگر بسياري از چيزهايي را که دوست نداريد را مي پذيريد و در مقابل آنها واکنش نشان نمي دهيد فقط به اين دليل ساده که از اين مي ترسيد که او از شما ناراحت شود. اگر از همان اول به او بگوييد که غذاهاي چيني دوست نداريد يک رابطه مناسب را با او شروع کرده ايد که در آن نيازي به دروغ گفتن و نقش بازي کردن نيست.

براي فرار از گير افتادن

اين نوع دروغ ها براي پنهان کردن چيزي بيان مي شود. در واقع اين دروغ ها قرار است مانع از گير افتادن شما در يک وضعيت سخت يا ايجاد يک مشکل باشد. معمولا اين نوع دروغ ها اينگونه شروع مي شود «معذرت مي خوام»… و سپس چيزي گفته مي شود که معمولا يک بهانه يا يک عذر است. معمولا انسان هاي جوان در اين نوع دروغ گفتن تبحر دارند، براي مثال وقتي براي يک قرار کاري دير مي رسند مي گويند: ببخشيد که من دير رسيدم، ترافيک وحشتناک و تمام خيابان ها پر از اتومبيل بود يا اينکه مثلا مي گويند: ببخشيد که دير آمدم، فرزندم مريض بود و من کسي را پيدا نکردم که مواظب او باشد. اما دليل واقعي تاخير در رسيدن به جلسه ها چيست؟ دير بيدار شدن يا دير راه افتادن و تعلل و عدم برنامه ريزي.

به طور معمول بايد گفت که اين دروغ ها برخلاف ظاهر نجات بخش خود مشکل زاست. زيرا در صورت ادامه يافتن فرد را دچار مشکل کرده و اعتماد ديگران به او را به راحتي سلب مي کند. در ضمن بيشتر اين دروغ ها به سادگي آشکار مي شوند و فرد گوينده را خجل مي کند. شايد اين نوع از دروغ ها معتادکننده ترين نوع دروغ ها باشد و هيچ بعيد نيست که ناگهان خودتان را در وضعيتي بيابيد که پشت سر هم از اين دروغ ها مي گوييد. همه ما انسان هايي را مي شناسيم که طي روز بارها و بارها دروغ مي گويند و خيلي از دروغ هايشان بي دليل است.

پنهانکاري رازها و دروغ ها

خيلي از انسان ها در مقطعي از زندگي خود دروغ هاي بزرگي گفته اند که به «راز» آنها بدل شده است و اينگونه رازها آرام آرام آنها را از درون مي خورد، اما خب هميشه از فاش کردن اين رازها و گفتن حقيقت مي ترسند. اين افراد با دروغ شان زندگي مي کنند و سعي مي کنند خودشان را متقاعد کنند که اين دروغ ها مسئله مهمي نيستند و بايد آنها را فراموش کنند. فرض کنيد شما با يکي از دوستان خودتان شريک هستيد، در يک معامله شما سود بيشتري براي خودتان برمي داريد و واقعيت را به دوست تان نمي گوييد، سعي مي کنيد همه چيز مثل قبل باشد اما آيا اين امکان پذير است؟ شايد فکر کنيد وقتي کس ديگري راز شما را نداند مشکلي نخواهيد داشت اما اين واقعيت نيست شما ديگر نمي توانيد رابطه قبلي تان را با دوست تان و شريک تان داشته باشيد. احساس عذاب وجدان و گناهکاري خواهيد داشت و اين حس روي رابطه شما سايه خواهد انداخت. شايد سعي کنيد تظاهر کرده و وانمود کنيد که همه چيز خوب است اما دير يا زود سايه شک و ترديد و احساس دروني شما خودش را نشان خواهد داد. اين را بدانيد که هر انساني وقتي رازي را پنهان کند و احساس عذاب وجدان داشته باشد زندگي خوبي نخواهد داشت.

ديوار بلند پنهانکاري

زماني که واقعيت يا اطلاعات را از کسي پنهان مي کنيد در واقع دروغ مي گوييد. خيلي ها مي پندارند که نگفتن واقعيت با دروغ گفتن فرق دارد و عمل زشتي محسوب نمي شود، اما واقعيت اين است که اين هم يکي از انواع دروغ گفتن است. براي مثال شما دوستي داريد که رفتار و گفتارش را دوست نداريد، بيشتر افراد در اينطور مواقع هيچ اشاره اي به اين مشکل طرف مقابل خود نمي کنند و صرفا سعي مي کنند از او فاصله بگيرند و رابطه شان را با او کم و کمتر کنند. اما به اين فکر کنيد که به دوست تان بگوييد: من از اين رفتار تو يا از آن حرف تو خوشم نيامد.در اينگونه موارد يا رابطه شما بهبود مي يابد و مشکل حل مي شود يا اينکه به طور قطع تمام مي شود. اگر اين مشکل حل شود، شما بيشتر از قبل به هم نزديک شده و ارتباط مناسب تري پيدا خواهيد کرد. زماني که هميشه سعي کنيد پنهانکار باشيد و علايق و افکار خودتان را سانسور کنيد در ارتباط با ديگران دچار مشکل خواهيد شد. حتي اگر طرد نشويد هم کيفيت روابط شما با ديگران افت خواهد کرد.

دروغ گفتن به خود

تقريبا همه ما در طول زندگي مان تئوري هاي منفي مي سازيم که در واقع بر اثر يک دروغ، يا يک ايده نادرست يا بر اساس يک پنهانکاري شکل گرفته اند اما آرام آرام اين تئوري هاي منفي و نادرست را به عنوان واقعيت و حقيقت معتبر باور مي کنيم. براي مثال هر بار که رژيم غذايي مي گيريم پس از مدتي احساس مي کنيم که مشکل داريم و نمي توانيم رژيم غذايي را ادامه دهيم، آرام آرام به خودمان مي گوييم که نمي توانيم رژيم بگيريم، آرام آرام هم اين باور را قبول مي کنيم و حتي به اين يقين مي رسيم که پزشکان رژيم غذايي را براي ما ممنوع کرده اند يا اينکه در درس رياضي موفق نيستيم و در نهايت به اين باور مي رسيم که ضعف ما ريشه ژنتيک دارد و باور مي کنيم که تقصيري در اين مورد نداريم اما اين واقعيت نيست. اينها تنها بهانه هايي است که ضعف هاي خود را بپوشانيم و تنها دروغ هايي است که در مورد خودمان به خودمان مي گوييم. اين دروغ ها ما را ضعيف، پنهانکار، محافظه کار و ترسو مي کند و مانع از تغيير و تحول و رشد و پيشرفت در زندگي ما مي شود.

http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/183/چرا-به-اين-راحتي-دروغ-مي-گوييم؟!
بستن   چاپ