ایران پرسمان
عاشورا، خاستگاه انقلاب اسلامي ايران ؟
جمعه 6 ارديبهشت 1392 - 2:49:51 PM
عاشورا، خاستگاه انقلاب اسلامي ايران ؟

عاشورا، خاستگاه انقلاب اسلامي ايران

مقدمه

اگر چه تأثيرگذاري عاشورا بر انقلاب اسلامي و تداوم آن، از نظر نگارنده مسلّم و بديهي
است، به همين دليل، آن را به عنوان مفروض برگزيده است، اما به جهت آن كه بر خوانندگان
نيز اين قطع و يقين حاصل شود، دو دليل در اثبات آن اقامه مي‏كنيم:

دليل اوّل: امام خميني(ره) به شكل‏هاي مختلف بر چنين تأثيري اشاره كرده‏اند.
به‏عنوان‏مثال:

«حجت ما براي اين مبارزه‏اي كه بين مسلمين و...اين دستگاه فاسد است، حجت ما در جواز و
لزوم اين عمل...عمل سيدالشهدا (ع) است...حجت‏مان براين است كه اگر چنانچه اين مبارزه
را ادامه بدهيم و صدهزار از ما كشته بشود براي رفع ظلم...براي اين‏كه دست آنها را از اين
مملكت اسلامي كوتاه كنيم، ارزش دارد. حجت‏مان هم كار حضرت امير(ع)، و سيدالشهداست.»[1]

گمان نكنيد كه اگر اين مجالس عزا نبود و اگر اين دستجات سينه‏زني و نوحه‏سرايي نبود، خرداد پيش مي‏آمد[2]... تمام اين وحدت كلمه‏اي كه مبدأ پيروزي ما شد، براي خاطر اين مجالس عزا و اين مجالس سوگواري و اين مجالس تبليغ و ترويج اسلام شد... اگر قيام سيدالشهدا سلام الله عليه نبود، امروز هم ما نمي‏توانستيم پيروز شويم.[3]

... انقلاب‏اسلامي ايران پرتوي از عاشورا و انقلاب عظيم الهي آن است.[4]

... كربلا را زنده نگه داريد و نام مبارك حضرت سيدالشهدا را زنده نگه داريد كه با زنده بودن او
اسلام زنده نگه داشته مي‏شود.[5]

دليل دوم: بيشتر منابعي كه زمينه‏هاي زايش عاشورا و انقلاب‏اسلامي را كاويده‏اند، به مشتركات فراوان اين دو اشاره دارند، از جمله:

الف. در باره عاشورا، برخي نوشته‏اند:

فرهنگ و تعاليم عاشورا داراي زمينه‏هايي است كه نمونه‏هايي از آن عبارتند از: 1.
فرهنگ شهادت، 2. فرهنگ مبارزه مستمر حق با باطل، 3. فرهنگ طاغوت ستيزي و طاغوت
زدايي، 4. اصل پيروي از رضاي خدا و مصالح مسلمين، 5. فرهنگ پيشگيري از جرم و فساد
قبل از وقوع آن، 6. فرهنگ نظارت عمومي و امر به معروف و نهي از منكر.[6]

ب. ديدگاه امام خميني(ره) در باره انگيزه‏هاي قيام امام‏حسين(ع) عبارت است: 1. عمل
به تكليف الهي، 2. تشكيل حكومت اسلامي، 3. نشر اسلام و بقاي آن، 4. امر به معروف و نهي
از منكر، 5. نجات اسلام از خطر تحريف، 6. اصلاح امت و جامعه اسلامي، 7. ظلم ستيزي و
عدالت‏خواهي[7].

ج. در باره انقلاب‏اسلامي.برخي عوامل پيدايش انقلاب‏اسلامي را به اين شرح توضيح داده‏اند: 1. مذهب، 2. سلطه بيگانگان، 3. رهبري حضرت امام خميني(ره)، 4. شعار جدايي
دين از سياست، 5. اسلام زدايي نظام حاكم، 6. بيگانه بودن نظام حاكم با مردم، 7. تحقير
شخصيت انساني مردم، 8. وحدت و يكپارچگي ملت.[8]

د. برخي زمينه‏هاي انقلاب را به اين شرح بر مي‏شمارند: 1. ايجاد نارضايتي عميق در
مردم از شرايط حاكم، 2. وجود رهبري و ساختارهاي اجتماعي و سياسي بسيج‏گر، 3.
گسترش روحيه‏انقلابي و مشاركت مردمي، 4. گسترش و پذيرش انديشه حكومت اسلامي،
5. مبارزه خشونت بار مردم با دولت.[9]

بنابراين، شناخت و تبيين عوامل مؤثر در شكل‏گيري انقلاب‏اسلامي، بدون توجه به نقش
و تأثير نهضت بزرگ امام‏حسين(ع)، شناختي ناقص و به دور از واقع است.[10]

البته، اجمالي كه از تأثير عاشورا بر انقلاب‏اسلامي سخن گفتيم، براي درك عميق اين
تأثير، نارساست، ثانياً بدون قالب بندي و پراكنده است. از اين رو، مقاله تلاش خواهد كرد
تأثير عاشورا در پيدايش انقلاب‏اسلامي را در سه قالب: رهبري، ايدئولوژي (اسلام) و مردم
نشان دهد، زيرا بيش‏تر منابع مربوط به انقلاب اسلامي، اين سه عامل را تنها عوامل زادن
انقلاب‏اسلامي و تداوم آن بيان مي‏كنند:

1. «پيروزي انقلاب‏اسلامي، بطلان بسياري از نظريه‏ها را به اثبات رساند و ثابت كرد
نبايد هر پديده‏اي را در لابراتور تجربي آزمايش كرد. پيداست اين همه، جز از طريق
امدادهاي الهي و فرهنگ غني اسلام و رهبري خردمندانه امام خميني و فداكاري‏هاي ملت
سلحشور و اتحاد و همدلي همه اقشار ملت امكان‏پذير نبود.»[11]

2. «عامل اصلي كه موجب بروز و پيروزي انقلاب‏اسلامي گرديده است، عامل اسلام
زدايي شاه بوده است...مسلّماً غير از اين عامل، بايد عامل وحدت بخش و حركت آفرين
رهبري ديني و مرجعيت والا مقامي نظير امام خميني را نبايد به باد فراموشي سپرد...بنابراين،
مهم‏ترين عوامل بروز و پيروزي انقلاب را بايد در دو مفهوم كلي ديد:

الف. روح اسلام خواهي و خداخواهي مردم (امت)

ب. رهبري ديني مورد قبول عامه مردم(امام).»[12]

3. «امام به عنوان وصل ميان مردم و اسلام، با درس از نهضت عاشورا، محتواي سياسي -
انقلابي اسلام را بدان بازگرداند. همان‏گونه كه مكتب اسلام، رهبري امام و حضور مردم، سه
عامل اصلي محدثه انقلاب به حساب مي‏آيند، همين سه عامل به عنوان عوامل مبقيه انقلاب نيز محسوب مي‏گردند.»[13]

رهبري

در رأس قيام عاشورا، امام‏حسين(ع) و در فراز انقلاب اسلامي، امام خميني(ره) قرار
داشت. يزيد بن معاويه و محمدرضا پهلوي در سوي ديگر اين دو نهضت بودند.

1. حسين بن علي(ع)

امام خود را اين گونه معرفي مي‏كند: «ما دودمان پيامبريم و به عهده‏داري اين امر (حكومت) و ولايت بر شما، از ديگراني كه به ناحق مدعي آنند و ميان شما به ستم و تجاوز حكومت مي‏كنند، سزاوار تريم».[14]

حسين(ع) خطاب به وليد، هنگامي كه از او خواست با يزيد بيعت كند، فرمود: «ما خاندان نبوت و معدن رسالت و محل رفت و آمد فرشتگان و نزول رحمت‏ايم. خداوند به ما آغاز كرده و به ما ختم نموده است.»[15]

امام در اعتراض به سخنان معاويه در مدينه كه فضايل يزيد را برمي‏شمارد، فرمود: «كسي
را وانهاده‏اي كه از نظر پدر و مادر و صفات شخصي از يزيد بهتر است!» معاويه گفت: گويا
خودت را مي‏گويي؟! حضرت فرمود: آري.»[16] در جاي ديگر فرمود:
به خدا قسم! من به خلافت شايسته‏ترم، پدرم بهتر از پدر يزيد است، جدم برتر از جد
اوست، مادرم بهتر از مادر اوست و خودم بهتر از اويم.»[17]

2. يزيد بن معاويه

امام‏حسين(ع) در نامه‏اي به معاويه نوشت: «جواني را به ولايت امر مردم تعيين كرده‏اي كه شراب مي‏خورد و با سگ، بازي مي‏كند! به امانت خود خيانت كرده و مردم را تباه ساخته‏اي. چگونه يك شرابخوار را به توليت امور امت محمد(ص) مي‏گماري؟! شرابخوار كه امين بر يك درهم نيست، چگونه نسبت به امت امين باشد؟!»[18]
«يزيد، خودش گواه رأي اوست. او براي همان كارهايي كه مشغول است مثل بازي با سگ‏ها،
كبوتربازي، نوازندگي و عياشي، بهتر است. بيش از اين بار ستم بر دوش مكش.»[19]
يزيد در سه سال پادشاهي، سه جنايت فجيع مرتكب شد:

اوّل، در 61هجري، امام‏حسين(ع) و خاندان عصمت و طهارت و ياران او را به شهادت‏رساند.

دوم، در 63 هجري، به مدينه حمله كرد و به مدت سه روز، ياران وي مردم شهر را كشتند؛
اموال آنان را به غارت بردند و زنان‏شان را غاصبانه به مِلك خود درآوردند.

سوم، در 64 هجري، به بهانه سركوبي عبدالله بن زبير كه در خانه خدا پناه گرفته بود، به
مكه حمله برد و خانه خدا را با منجنيق به سنگ و آتش بست.

3. امام خميني(ره)[20]

مقام معظم رهبري در معرفي حضرت امام(ع) فرمود: «امام‏خميني(ره) آن‏چنان بزرگ بود كه در ميان بزرگان و رهبران جهان و تاريخ، به جز انبيا و اولياي معصومين(ع) به دشواري مي‏توان كسي را با اين ابعاد و با اين خصوصيات تصور كرد...آن بزرگوار، قدرت ايمان را با عمل صالح، اراده پولادين را با همت بلند، شجاعت اخلاقي را با حزم و حكمت، صراحت لهجه و بيان را با صدق و متانت، صفاي معنوي و روحاني را با هوشمندي و كياست، تقوا و ورع را با سرعت و قاطعيت، ابهت و صلابت رهبري را با رقّت و عطوفت و خلاصه بسي خصال نفيس و كمياب را كه مجموعه آن در قرن‏ها و قرن‏ها به ندرت ممكن است در انسان بزرگي جمع شود، همه و همه را با هم داشت. الحق شخصيت آن عزيز يگانه، شخصيتي دست نيافتني و جايگاه والاي انساني او جايگاهي دور از تصور و اساطير گونه‏بود.»[21]

ايشان در جاي ديگر فرمود:

«او عبد صالح و بنده خاضع خدا و نيايشگر نيمه شب‏ها و روح بزرگ زمان ما بود. او الگوي كامل
يك مسلمان و نمونه بارز يك رهبر اسلامي بود. او به اسلام عزت بخشيد و پرچم قرآن را در
جهان به اهتزاز در آورد و ملت ايران را از اسارت بيگانگان نجات داد و به آنان غرور و شخصيت
و خودباوري بخشيد و او صلاي استقلال و آزادگي را در سراسر جهان سرداد و اميد را در
دل‏هاي ملل تحت ستم جهان زنده كرد.[22]

... امام خميني(قدس سره) پدر مهربان، معلم دلسوز، مرشد حكيم، ديده‏بان هميشه بيدار،
طبيب درد و درمان شناس، سروش رحمت خدا بر امت، يادگار انبيا و اوليا در زمين بود...امام
خميني(قدس سره) يك حقيقت هميشه زنده است. راه او، راه ما؛ هدف او، هدف ما و رهنمود
او، مشعل فروزنده ما است.»[23]

4. محمد رضا پهلوي

يكي از نويسندگان مي‏نويسد: «شاه فردي بود كه آن قدر از اموال اين ملت بيچاره را به
حساب‏هاي شخصي خود در بانك‏هاي خارج واريز كرد كه طبق آمار منتشره در سال‏هاي
پس از پيروزي انقلاب‏اسلامي، سود خالص سرمايه گذاري‏هاي شاه در دنيا در هر دقيقه بيش
از شصت هزار دلار و سود سالانه او بالغ بر سه ميليارد دلار بوده‏است.»[24]

از خيانت‏هاي بزرگ شاه به ملت ايران، جشن تاج‏گذاري بود كه از بيستم مهر تا بيستم آبان
1346 برگزار شد. بخشي از هزينه‏هاي اين جشن عبارت بود از: تاج شاه با 3380 قطعه الماس،
50 قطعه زمرد و 368 حبه مرواريد به وزن دوكيلو و هشتاد گرم و از نظر قيمت، غير قابل تخمين.
تاج همسر شاه با 1646 قطعه الماس و تعداد مشابهي از جواهرات ديگر و طلا به قيمت تخميني چهارده ميليون دلار.

پيراهن همسر شاه مزيّن به چهل هزار الماس. وان حمام بلورين 75هزار دلار و هزينه
درشكه مخصوص 150 هزار دلار.[25]
امام خميني(ره) بيش از هر كس، به امام‏حسين(ع) شبيه بود و محمدرضا پهلوي به يزيد
بن معاويه. و اين مقايسه كه از سوي روحانيت و مردم صورت مي‏گرفت، از عوامل بروز و
پيروزي انقلاب اسلامي به شمار مي‏رود. براي تأييد اين سخن، مي‏توان به بخشي از يك سند
از مجموعه اسناد منتشره شده سفارت آمريكا استناد كرد:
روحانيون مسلمان كشور از جمله جسورترين منتقدين شاه به حساب مي‏آيند. در يكي از
بحث‏هاي مرسوم احساسي، شاه را با يزيد كه مسؤول قتل امام‏حسين‏[ع‏] در قرن هفتم بود
مقايسه مي‏نمايند. اين رويداد تاريخي شيعه، هسته اصلي اسلام مرسوم در ايران بود و هر
ساله در صدها نقطه از كشور با برپايي نمايش‏هاي دراماتيك نحوه قتل امام‏حسين(ع) و
خانواده‏اش را در اذهان زنده مي‏كنند.[26]

چرا چنين مقايسه‏اي به پيروزي انقلاب‏اسلامي مدد رساند؟ به آن دليل كه، حاصل اين
مقايسه آن بود كه در يك سو امامِ نور و در سوي ديگر امام شرّ را مي‏ديدند. به بيان ديگر، در
امام عادل زمان، صفاتي را مي‏يافتند كه به اسلام واقعي نزديك‏تر بود و از اين‏رو، وي را
حسين زمان و شايسته دفاع مي‏ديدند. بخشي از اين صفات را مرور مي‏كنيم:

1. تكليف گرايي

وقتي دو نفر از سوي والي مكه براي امام‏حسين(ع) امان نامه آوردند تا از ادامه سفر بازش
دارند، فرمود: «درخواب، پيامبر خدا را ديدم. به چيزي فرمان يافتم كه در پي آن خواهم رفت، به زيانم باشد يا به سودم.»[27]
زماني‏كه فرزدق از اوضاع نامطمئن كوفه گزارش داد، امام فرمود:

«اگر قضاي الهي بر همان چه كه دوست مي‏داريم، نازل شود، خدا را بر نعمت‏هايش سپاس
مي‏گوييم...و اگر تقدير الهي ميان ما و آن چه اميدداريم، مانع شد، پس كسي كه نيتش حق و
درونش تقوا باشد، از حق تجاوز نكرده است.»[28]

امام‏خميني(ره) هم در اين باره فرمود: «حضرت سيدالشهدا تكليف براي خودش دانستند كه بروند و كشته بشوند و محو كنند آثارمعاويه و پسرش را.»[29]
امام‏خميني(ره) با درك پيام عاشورا، در سراسر زندگي سياسي اجتماعي خويش بر معيار
تكليف عمل كرد و حركت نمود و عقيده داشت: «همه ما مأمور به اداي تكليف و وظيفه‏ايم، نه مأمور [به‏] نتيجه.»[30]

به هنگام پذيرش قطع‏نامه 598 فرمود: «شما را مي‏شناسم، شما هم مرا مي‏شناسيد. در شرايط كنوني آن چه موجب امر [قبولي قطع نامه‏] شد تكليف الهي‏ام بود.»[31]

2. قاطعيت و شجاعت

ايمان راسخ به اداي‏تكليف، شجاعت و قاطعيت مي‏آفريند. به اين دليل، امام‏حسين(ع) پس از برخورد با سپاه حر فرمود: «شأن و موقعيت من، موقعيت كسي نيست كه از مرگ بهراسد.»[32]
در جايي ديگر فرمود: «نه دست ذلت به اينان مي‏دهم و نه‏چون بردگان فرار يا اقرار مي‏كنم.»[33]
تعبير امام‏خميني(ره) از شجاعت و قاطعيت امام‏حسين(ع) اين بود كه «ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداكاري آغاز شد، ماهي كه خون بر شمشير پيروز شد.[34]»
امام با درس گرفتن از عاشورافرمود: «من به تمام دنيا با قاطعيت اعلام مي‏كنم كه اگر جهان خواران بخواهند در مقابل دين مابايستند، ما در مقابل همه دنياي آنان خواهيم ايستاد و تا نابودي تمام آنان از پاي نخواهيم‏نشست.»[35]
بنابراين جاي شگفتي نيست كه بفرمايد: «والله من به عمرم نترسيدم.»[36]

3. اتكال به خدا

امام‏حسين(ع) در پاسخ به سخنان ضحّاك بن عبدالله مشرقي،مبني بر آمادگي كوفيان
براي جنگ با سيدالشهدا فرمود: «حسبي الله و نعم الوكيل؛ خدا براي من بس است و او خوب پشتيبان و تكيه گاهي‏است.»[37]

حسين بن علي(ع) در صبح عاشورا با آغاز حمله دشمن، در نيايش به درگاه خدا،
اتكال‏واعتماد به پروردگار در گرفتاري و پيشامدهاي سخت را ضروري دانست و خدا
رابه‏عنوان عامل پشتگرمي و اطمينان نفس و نيروي حمايتگر و پشتيبان خويش
خواند.[38]امام‏خميني(ره) نيز به پيروي از جدش با اتكاي بر قدرت لايزال الهي به
تنهايي‏وبادست خالي قيام كرد و به نتيجه رسيد و در طول دوران انقلاب هيچ‏گاه مأيوس‏نگشت.
اين صفات و صفات متعدد ديگر نشان مي‏دهد يك عامل جاودانگي قيام عاشورا و به
تأثير از آن، عامل پيروزي انقلاب‏اسلامي در بُعد رهبري الهي آن دو بود.

اسلام

دين اسلام و مذهب تشيع از عوامل انقلاب حسيني(ع) و انقلاب خميني(ره) بودند.
اسلامي كه امام‏حسين(ع) و امام‏خميني(ره) منادي آن بودند، با اسلام اموي، زبيري و
امريكايي تفاوت داشت. اسلام بني‏اميه و اسلام عبدالله بن زبير و اسلام آمريكايي، هيچ‏گاه
قادر به انقلاب و جاودانه شدن نبوده‏اند. بايد اثبات كرد اسلامِ امام‏حسين و امام‏خميني
يكسان و با اسلام ديگران متفاوت بود: «حركت امام نه تنها موج جديد بازگشت به اسلام را كه در ميان اقشار تحصيل كرده و دانشجويي پا گرفته بود، در ابعاد گسترده‏اي تقويت نمود، بلكه در رابطه مذهب و سياست و مذهب و حكومت داران تغييرات تاريخي پديد آورد[39] ...[ايشان‏] در ظرف دو دهه توانستند چهره نويني از اسلام بسازند. چهره‏اي مترقي، انقلابي، مبارز. چهره‏اي كه از خود هم‏حكومت و سياست داشت و هم اقتصاد و آيين كشورداري. اسلامي كه به خفقان،
ديكتاتوري و استبداد پايان مي‏داد و به جاي آن آزادي، حرمت انديشه و تأمين حقوق
اجتماعي انسان‏ها را جايگزين مي‏ساخت. اسلامي كه به نفوذ ابرقدرت‏ها در ايران پايان
مي‏داد و به جاي آن ايراني مستقل و متكي به خود مي‏ساخت. اسلامي كه فساد مالي و
حكومتي رژيم را از بين مي‏برد و به جاي آن نظام امين و مردمي با كارگزاراني صديق و مؤمن
بر پا مي‏نمود. در يك كلام، اين اسلام احيا شده همه آن چيزي بود كه رژيم شاه نبود و همه آن
چيزهايي را پديد مي‏آورد كه رژيم شاه نخواسته يا نتوانسته بود پديد بياورد. با چنين
تصويري بود كه اسلام توانسته بود بر قلوب طيف گسترده‏اي از اقشار و طبقات مختلف
جامعه ايران [تأثير بگذارد]...با چنين تصويري از...اسلام توانست ميليون‏ها نفر را در
اعتراض و مخالفت با رژيم شاه به حركت درآورد.»[40]
امام‏حسين(ع) در نامه‏اي به مردم بصره مي‏نويسد: «شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر دعوت مي‏كنم، زيرا در شرايطي قرار گرفته‏ايم كه ديگر سنت پيامبر از ميان رفته و جاي آن بدعت قرار گرفته است.[41]»
نيز در جاي ديگر فرمود: «من براي تفريح و تفرج و استكبار و خود بزرگ‏بيني، نيز براي فساد و خرابي و ظلم و ستم و بيدادگري قيام نكردم، بلكه خروج من براي اصلاح امت جدم محمد صلي الله عليه و آله است. مي‏خواهم امر به معروف و نهي از منكر نمايم و به سيره و سنت جدم و آيين و روش پدرم علي بن ابي طالب عليه السلام رفتار كنم.»[42]

سخنان امام(ع) نيز نشان مي‏دهد او منادي اسلامي است كه با اسلام يزيد فرق مي‏كند.
همچنان كه اسلامي كه امام منادي آن بود، همان اسلام حسيني و مخالف اسلام پهلوي بود.
اسلام امام حسين(ع) و اسلام امام خميني(ره) چه تفاوت‏هايي با اسلام يزيدي و اسلام
پهلوي داشت؟ به برخي از تفاوت‏ها اشاره مي‏كنيم:

1. تقيّه

تقيه ريشه در قرآن و سنت دارد. در قرآن مي‏خوانيم:
«مؤمنان، به جاي مؤمنان كافران را به دوستي نگيرند. هر كه چنين كند، پيوندي با خدا ندارد،
مگر آن كه از آنها ترسي داشته باشد.»[43]
در سيره پيامبر آمده است: زماني كه عمار با چشمان گريان، نزد پيامبر(ص) آمد و از اين‏كه
خدايانِ مشركان را ستايش كرده، شرمسار بود، پيامبر كاري را كه براي حفظ جانش انجام داده
بود، تأييد كرد.[44] اما اين حكم قطعي براي همه زمان‏ها و مكان‏ها نيست. به همين دليل،
امام‏حسين(ع) تقيه را در آن مقطع حرام كرد. از اين رو روز هشتم ذي الحجه 60هجري، با
تبديل حج تمتع به عمره تصميم به قيام علني عليه يزيد گرفت و عزم خروج به سوي كوفه
كرد. افراد مختلف از دوست و دشمن ايشان را از اين كار منع كردند و به همراهي با جماعت
فرا خواندند ولي امام پيشنهاد همه را رد كرد و در پاسخ نمايندگان والي مكه فرمود:

«لي عَمَلي و لَكُم عَمَلُكُمْ أنتُم بَريئُونَ مِمّا أَعمَلُ و أَنَا بَري ممّا تَعْمَلُونَ؛ عمل من براي من و عمل شما براي خودتان است. شما از كار من بيزاريد و من از كارهاي شما بيزارم.»[45]
امام خميني(ره) پس از حادثه حمله دژخيمان شاه به مدرسه فيضيه در 1342 در تلگرافي
به آيات عظام تهران نوشت: «اينان با شعار شاه دوستي به مقدسات مذهبي اهانت مي‏كنند. شاه دوستي يعني غارتگري، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، تجاوز به مراكز علم و دانش. شاه دوستي يعني ضربه زدن به پيكر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه‏هاي اسلام، محو آثار اسلاميت. شاه دوستي يعني تجاوز به احكام اسلام و تبديل احكام قرآن كريم. شاه دوستي يعني كوبيدن روحانيت و اضمحلال آثار رسالت. حضرات آقايان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با اين احتمال، تقيه حرام است و اظهار حقايق واجب، ولو بلغ مابلغ.»[46]

افشاگري امام خميني كه متأثر از افشاگري حسيني(ع) بود، در آگاهي بخشيدن به مردم و
فروپاشي رژيم شاه تأثير فراوان گذاشت. از شمار اين افشاگري‏هاي شجاعانه، سخنراني
معظم‏له عليه كاپيتولاسيون است كه به تبعيد امام(ره) به تركيه و عراق انجاميد.

2. بدعت ستيزي

حضرت رسول اكرم(ص) فرمود: «هر بدعتي كه پس از من پديد آيد و ايمان را مورد خطر و هجوم و نيرنگ قرار دهد، وليّي از دودمان من عهده‏دار آن است كه از ايمان دفاع كند و با الهام الهي زبان بگشايد و حق را علني و روشن سازد و نيرنگ مكاران را باز گرداند.»[47]

از اين رو امام‏حسين(ع) در نامه‏اي به بزرگان بصره نوشت: «شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش دعوت مي‏كنم. همانا سنت مرده و بدعت زنده شده‏است.»[48]
آن روي ديگر بدعت ستيزي، اصلاحگري است كه امام‏حسين(ع) از آن داد سخن داده
بود. امام(ع) در يكي از خطبه‏هايش در اين باره فرمود: «آيا نمي‏بينيد كه به حق عمل نمي‏شود و از باطل اجتناب نمي‏گردد؟ پس در چنين وضعي بايد مؤمن با مبارزه‏اش مشتاق ديدار خدا باشد.»[49]
امام‏حسين(ع) در راه كوفه به فرزدق بر مي‏خورد و مي‏فرمايد: «اي فرزدق! اين‏جماعت، اطاعت خدا را واگذاشته، پيرو شيطان شده‏اند. در زمين به فساد مي‏پردازند. حدود الهي را تعطيل كرده، به ميگساري پرداخته و اموال فقيران و تهيدستان را از آنِ خويش ساخته‏اند. من سزاوارترم كه براي ياري دين خدا برخيزم. براي عزت بخشيدن به دين او و جهاد در راه او، تا آن كه كلمةالله برتري يابد.»[50]

امام‏خميني(ره) بدعت‏ستيزي و اصلاحگري قيام عاشوراي حسيني را مورد تأييد قرار مي‏دهد و مي‏فرمايد: «تمام انبيا براي اصلاح جامعه آمده‏اند...و همه آنها اين مسأله را داشتند كه فرد بايد فداي جامعه شود...سيدالشهدا(ع) روي همين ميزان آمد. رفت و خودش و اصحاب و انصار خويش را فدا كرد، كه بايد فداي جامعه بشود. جامعه بايد اصلاح بشود.»[51]
نيز فرمود: «سيدالشهدا(ع) وقتي مي‏بيند كه يك حاكم ظالمي، جائري در بين مردم دارد حكومت
مي‏كند، تصريح مي‏كند...بايد مقابلش بايستد و جلوگيري كند. هر قدر كه مي‏تواند، با چند نفر،
با چندين نفر كه در مقابل آن لشكر هيچ نبود، لكن تكليف بود آن جا كه بايد قيام بكند و
خونش را بدهد تا اين‏كه اين ملت را اصلاح كند.»[52]

امام (ره) به تأسي از قيام عاشورا، راه خويش را بدعت‏زدايي و اصلاح‏طلبي قرارداد. وي
در اين باره فرمود: «ما بايد سعي كنيم تا حصارهاي جهل و خرافه را شكسته، تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدي (ص) برسيم، و امروز غريب‏ترين چيزها در دنيا همين اسلام است و نجات آن قرباني مي‏خواهد و دعا كنيد من نيز يكي از قرباني‏هاي آن گردم.»[53]

معظم‏له افزود: «اگر ما اسلام را در خطر ديديم، همه‏مان بايد از بين برويم تا حفظش كنيم.»[54]
همان‏طوري كه مشهود است، بدعت‏ستيزي امام‏حسين(ع) هدف امام‏خميني(ره) درنهضت بزرگ انقلاب اسلامي قرار گرفت.

3. شهادت طلبي

اسلام حسيني(ع) بر شعار و شعور «اِحْدَي الحُسْنييْنِ»، «مَرحباً بالقتل في سبيل الله» و «
أري الموت إلّا سعادة» استوار است. در يكي از نيايش‏هاي امام‏حسين(ع) در روز عاشورا
مي‏خوانيم: «خدايا! دوست دارم كه كشته شوم و زنده گردم، هفتاد هزار بار در راه اطاعت و محبت تو، به خصوص اگر در كشته شدنم نصرت دين تو و زنده شدن فرمانت و حفظ ناموس شريعت تو نهفته باشد.»[55]

و در جاي ديگر فرمود:

«مرگ با عزت بهتر از زندگي با ذلت است.»[56]
شهادت‏طلبي امام معصوم(ع) ناشي از اعتقاد به جهاد بود. از اين رو فرمود:
«من سزاوارترين كسي هستم كه به ياري دين خدا برخيزم و شريعت مطهر او را عزيز بدارم و
در راه او جهاد كنم تا كلام الهي برترين شود.»[57]
در زيارت نامه‏هاي امام‏حسين(ع) نيز واژه‏هاي جهاد و شهادت را فراوان مي‏يابيم. به
عنوان مثال: اَلزّاهِدُ الذّائدُ الْمُجاهِدُ، جاهَدَ فيكَ المُنافِقينَ وَ الْكُفّارَ، جاهَدْتَ في سَبيلِ اللّهِ، جاهَدْتَ
الْمُلْحِدينَ، جاهَدْتَ عَدُوَّكَ، جاهَدْتَ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ و...

در باره شهداي ديگر نيز اين تعبيرات ديده مي‏شود: جاهَدْتُمْ في سَبيلِهِ، أَشْهَدُ أَنَّكُمْ جاهَدْتُمْ في سَبيلِ اللّهِ، الذَّابُّونَ عَنْ تَوْحيدِ اللّهِ، جاهَدْتَ فِي اللّهِ حَقَّ جِهادِهِ.[58]

امام امت(ره) به تأثير شهادت و مجاهدت حسيني بر انقلاب اسلامي اعتراف داشت. از
اين رو فرمود: «نهضت دوازده محرم و پانزده خرداد [1342] در مقابل كاخ ظلم شاه و اجانب، به پيروي از نهضت مقدس حسيني چنان سازنده و كوبنده بود كه مرداني مجاهد و فداكار تحويل
جامعه‏داد.»[59]

باز از ايشان مي‏خوانيم: «عاشورا، قيام عدالت‏خواهان، با عددي قليل و ايماني و عشقي بزرگ در مقابل ستمگران كاخ نشين و مستكبران غارتگر بود، و دستور آن است كه اين برنامه، سر لوحه زندگي امت در هر روز و درهر سرزمين باشد. روزهايي كه بر ما گذشت، عاشوراي مكرّر بود و ميدان‏ها و خيابان‏ها و كوي و برزن‏هايي كه خون فرزندان اسلام در آن ريخت.»[60]

حضرت امام(ره) در بياناتي ديگر، بر تأثير شهادت و جهادطلبي حسين(ع) بر
انقلاب‏اسلامي اشاره دارد:

«مرگ سرخ، به مراتب بهتر از زندگي سياه است و ما امروز به انتظار شهادت نشسته‏ايم تا فردا
فرزندان‏مان در مقابل كفر جهاني با سرافرازي بايستند...[61]

خط سرخ شهادت، خط آل محمد و علي است، و اين افتخار از خاندان نبوت و ولايت به ذريّه
طيّبه آن بزرگواران و به پيروان خط آنان به ارث رسيده است[62]

... من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده
ساخته‏ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم.[63]

...در اين انگيزه‏[شهادت‏] است كه همه اوليا شهادت را در راه آن به آغوش مي‏كشند و مرگ
سرخ را «أحلي مِن العسل» مي‏دانند و جوانان در جبهه‏ها جرعه‏اي از آن را نوشيده و به وَجْد
آمده‏اند.»[64]

4. عدالت خواهي

عدالت فرمان خدا و رسول است. علي(ع) فرمود:

«العدل حياة الأحكام؛ عدالت مايه حيات و بقاي احكام اسلام است.» حركت
امام‏حسين(ع) و قيام عاشورا بر پايه عدالت اتفاق افتاد. امام(ع) نامه‏اي به بزرگان كوفه نوشت
و تكليف و مشخصه امام راستين را حكومت طبق قرآن و قيام به قسط و حق بر شمرد:

«فَلَعَمْري مَا الْإمامُ إلَّا الْحاكِمُ بِالْكِتابِ، الْقائِمُ بِالْقِسْطِ».
در سخن ديگر. حركت خويش را براي اقامه عدل و رفع ظلم از مظلومان و ايمني يافتن
بندگان خدا ياد كرد:
«وَيَأْمَن الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِكَ.[65]

در زيارت اباعبدالله الحسين(ع) مي‏خوانيم: «شهادت مي‏دهم كه تو به قسط و عدالت دستور دادي و به دين دعوت كردي.»[66]

مسلم پس از دستگيري، خطاب به ابن‏زياد فرمود: «ما آمده‏ايم تا به عدالت فرمان دهيم و به حكم قرآن فرا بخوانيم.»[67]
امام‏خميني(ره) بر عدالت‏خواهي نهضت حسيني(ع) تأكيد دارد:

«شهادت [امام‏حسين‏] براي اين بود كه اقامه شود عدل الهي...[68] سيدالشهدا سلام الله عليه
از همان روز اوّل كه قيام كردند براي اين امر، انگيزه‏شان اقامه عدل بود...[69] سيدالشهدا
سلام‏الله عليه كه همه عمرش را و همه زندگيش را براي رفع منكر و جلوگيري از حكومت
ظلم‏و جلوگيري از مفاسدي كه حكومت‏ها در دنيا ايجاد كرده‏اند، تمام عمرش را صرف اين
كردو تمام زندگيش را صرف اين كرد كه اين حكومت، حكومت جور بسته بشود و از
بين‏برود...[70] زندگي سيدالشهدا، زندگي حضرت صاحب سلام الله عليه، زندگي همه انبياي
عالَم، همه انبيا از اوّل، از آدم تا حالا همه‏شان اين معني بوده است كه در مقابل جور، حكومت
عدل را مي‏خواستند.»[71]

تأثير عنصر عدالت‏خواهي قيام عاشوراي حسيني(ع) را در سخنان امام(ره)
مشاهده‏مي‏كنيم: «سيدالشهدا سلام الله عليه وقتي مي‏بيند كه يك حاكم ظالمي، جائري در بين مردم
داردحكومت مي‏كند، تصريح مي‏كند حضرت كه اگر كسي ببيند كه حاكم جائري در بين
مردم‏حكومت مي‏كند، ظلم دارد به مردم مي‏كند، بايد مقابلش بايستد و جلوگيري كند،
هرقدر كه مي‏تواند، با چند يا چندين نفر...مگر خون ما رنگين‏تر از خون سيدالشهدا
است؟!ماچرا بترسيم از اين‏كه خون بدهيم يا اين‏كه جان مي‏دهيم؟ آن هم در ماجراي
دفع‏سلطان جائري كه مي‏گفت مسلمانم مسلماني يزيد هم مثل مسلماني شاه بود. اگر بهتر
نبود، بدتر نبود.»[72] سيدالشهدا سلام الله عليه...اساس سلطنت را شكستند...اساس
سلطنتي كه مي‏خواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتي درآورد.[73] حضرت سيدالشهدا
سلام الله عليه به همه آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حكومت جائر چه
بايد كرد.»[74]
با توجه به آنچه گذشت معلوم شد كه رهبري انقلاب از لحاظ ايمان، روحيه، شجاعت و
عدالت‏طلبي رهرو امام حسين بود و مردم با توجه به اين همساني، به رهبري انقلاب
گرويدند و در اجابت دعوت ايشان براي تداوم عاشوراي حسيني، انقلاب كردند و اين از
وجوه بارز تأثير گذاري عاشورا بر انقلاب اسلامي بود.

مردم

در هيچ قيام و نهضتي، به اندازه قيام عاشورا تغييرات انساني به وقوع نپيوسته است. اين
تغييرات هم در جبهه امام‏حسين(ع) و هم در جبهه يزيد اتفاق افتاد. در جبهه حق، امام(ع)
همسر، خواهر، دخترانش و زناني چون مادر وهب، همسر زهير بن قين و زناني را در كنار
پدران، همسران و برادران‏شان به همراه دارد. به بياني، از طفل شش ماهه (علي‏اصغر) تا پير
مرد نودساله(حبيب بن مظاهر) حاضرند. در جبهه باطل، جوّزدگي و ترس و ترديد و هيجده
هزار دعوت كننده مي‏بينيم.
در يك طرف، صدق و صفا و صميميت، در طرف ديگر، خيانت، خدعه و خودپرستي
مشاهده مي‏شد.
يكي از صاحب‏نظران عامّه مردم آن زمان را به هفت دسته تقسيم كرده است:
1. مردمي كه از روزگار رسول خدا(ص) تا سال‏هاي نخست حكومت عثمان، سادگي
اسلام را ديده بودند و از عدالت اسلامي آگاهي داشتند، سپس آن دوره را با آن چه جاي آن را
گرفت مي‏سنجيدند و بر روزگار گذشته دريغ مي‏خوردند...

2. گروهي كه پاي بند دين و اجراي احكام اسلام بودند و مي‏ديدند چگونه حدود شريعت
معطل مانده و فقه اسلام و سنت رسول (ص) بازيچه حكومت‏ها گرديده است. اينان خون دل
مي‏خوردند و روي به خدا بردند كه خدايا! برسان آن را كه بدعت‏ها بزدايد و سنت‏ها را
زنده‏نمايد.
3. گروهي كه سال‏ها پيش براي شركت در فتح اسلامي و برخورداري از غنيمت‏هاي
جنگي از بيابان‏هاي نجد و تهامه به راه افتاده بودند و در پادگان‏ها به سر مي‏بردند. آسيب‏هاي
جنگي براي آنان بود و بهره گرفتن از بيت‏المال براي ديگران، بدين رو فرصت مي‏بردند تا
برخيزند و حق خود را بگيرند.

4. مردمي از ايران كه پيش از در آمدن سپاهيان مسلمان بدان سرزمين جاهي يا ناني
داشتند و آن را از دست دادند، ناچار روبه عراق نهادند، بيش‏تر در كوفه و كم‏تر در بصره
رخت افكندند. ازعجم رانده و در ديده عرب خوار، به ظاهر آرام و در نهان دست به كار.

5. مردمي كه داستان‏هاي درگيري لخمي و غسّاني را دهان به دهان شنيده بودند و به خاطر
داشتند كه پدران‏شان سال‏ها با مردم سرزمين‏هاي شمال عربستان مي‏جنگيدند و اكنون
مي‏ديدند شام مركز خلافت اسلامي است و عراقيان ريشخند شاميان‏اند.

6. كساني كه فريب وعده‏هاي دروغين معاويه را خوردند و علي(ع) و فرزند او را رها
كردند و چون معاويه بر مسند نشست، آنان را از خود راند. اين روش حكومت‏هاي خودكامه
بوده و هست.

7. سودجوياني كه بهره‏گيري را در اوضاع آشفته مي‏بينند و مي‏كوشند تا چنين پيش آيد و
از آن بهره گيرند.[75]

و حال افراد فراواني از اين گروه‏هاي هفت‏گانه امام را به كوفه دعوت كرده‏اند و امام در
اجابت اين دعوت‏ها رهسپار كوفه است.

امام‏حسين(ع) بارها بر اين‏كه علت قيام و حركت، دعوت مردم است، تأكيد كرد. به
عنوان‏مثال:

1. امام(ع) پس از برخورد با سپاه حر كه راه را بر او بستند، فرمود:

«من پيش شما نيامدم مگر پس از آن كه نامه‏ها و فرستاده‏هاي‏تان رسيد كه: نزد ما بيا كه
پيشوايي نداريم»[76]

2. در جاي ديگر، حضرت از انگيزه نامه‏نگاري و دعوت كوفيان اين گونه ياد مي‏كند:
اِنَّ اَهْلَ الْكوفَةِ كَتَبُوا اِلَي يَسألونَني اَنْ اُقْدِمَ عَلَيْهم، لِما اَرْجُوا مِنْ اِحْياءِ مَعالِمِ الْحَقِّ وَ اِماتَةِ
الْبِدَعِ؛ كوفيان به من نامه نوشته و از من خواسته‏اند كه نزد آنان روم، چرا كه اميدوارم نشانه‏هاي حق زنده گردد و بدعت‏ها بميرد.»[77]
3. باز امام(ع) در اين باره سخناني دارد: «مردم! شما به من نامه‏ها نوشتيد و پيام فرستاديد كه به سوي شما بيايم و وعده داديد كه دست از ياري من برنداريد و پيمان شكني نكنيد.»[78]
تأثير قيام كربلا نيز در قشرهاي مختلف مردم نمايان بود، از جمله اعتراض عبدالله بن
عمر به يزيد، پنج سال عزاداري مداوم در مدينه، قيام عبدالله فرزند حنظله غسيل‏الملائكه
(واقعه حَرَّه)، قيام در مكه، اعتراض در بصره، قيام در كوفه، نهضت توابين، قيام مختار بن
ابي‏عبيدة ثقفي، قيام زيد بن علي(ع) و يحيي بن زيد، قيام خراسان و سقوط امويان. نتيجه
اين‏كه در پي دعوت از امام(ع)، انقلاب حسيني(ع) آغاز شد. با كناره‏گيري آنان، قيام امام به
ظاهر شكست مي‏خورد، وپس از آن، قيام و حركت‏هاي مردمي، قيام عاشورا و پيام‏هاي آن را
زنده نگه داشت.[79]

امام‏خميني(ره) باالگوگيري و درك اهميت نقش مردم در هر حركت انقلابي و اجتماعي،
به آگاهي بخشيدن در يك دوره پانزده ساله(1342 تا 1357) پرداخت؛ فرصتي كه
امام‏حسين(ع) به آن دست نيافت. البته اگر هم دست مي‏يافت، شايد مردم پس از آگاهي از
سفاكي و جنايات يزيد، باز به ياري امام(ع) نمي‏آمدند، زيرا تفاوت‏هاي زيادي بين مردم
ايران و مردم آن دوره عراق وجود دارد. امام‏خميني بر اين نكته تأكيد دارد:

«من با جرأت مدعي هستم كه ملت ايران و توده ميليوني آن در عصر حاضر، بهتر از ملت حجاز
در عهد رسول الله صلي الله عليه و آله و كوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين و حسين بن علي
صلوات الله و سلامه عليهمامي‏باشند.»[80]

شركت گسترده و نقش مردم در پيروزي انقلاب اسلامي انكارناپذير است. امام‏خميني در
اين باب سخني دارد:

«انقلاب‏اسلامي كه دستاورد ميليون‏ها انسان ارزشمند و هزاران شهيد جاويد[است‏]... اگر
نبود دست تواناي خداوند، امكان نداشت يك جمعيت سي و شش ميليوني با آن تبليغات ضد
اسلامي...ممكن نبود اين ملت با اين وضعيت، يكپارچه قيام كنند و در سرتاسر كشور با ايده
واحد و فرياد الله‏اكبر و فداكاري‏هاي حيرت آور و معجزه آسا تمام قدرت‏هاي داخل و خارج را
كنار زده و خود مقدرات كشور را به دست گيرد.»[81]
اما نكته جالب در اين روند پيوند و الگوگيري مردم از عاشوراي حسيني(ع) و حركت از
مساجد و تكايا است. به چند نمونه دراين باره توجه كنيد:
«تظاهرات 250 تا 400هزار نفري باتوجه به جمعيت 1/5 ميليوني تهران در روز
عاشوراي 1383ق./ 13خرداد 1342ش. از مسجد حاج ابوالفتح در ميدان قيام (ميدان شاه)
آغاز و به مسجد امام (مسجد شاه) ختم شد.[82]»
«سخنراني معروف امام(ره) در عصر عاشوراي 1383ق./ 13خرداد 1342 در مدرسه فيضيه
آغاز شد كه منجر به دستگيري و بازداشت و زنداني شدن امام(ره) گرديد و در اعتراض به دستگيري امام، حركت‏هاي مردمي در مساجد شهرهاي مختلف شكل گرفت.»[83]

«راهپيمايي دوازدهم محرم 1384ق./ 1343ش. از مسجد امام آغاز گرديد. اين راهپيمايي
براي بزرگداشت پانزده خرداد صورت گرفت كه امام(ره) آن را ايام الله ناميده بود. سربازان
رژيم شاه نيز به سركوب آن پرداختند.»[84]

«در سالگرد قيام مردم و كشتار آنان توسط رژيم پهلوي، صدها نفر از طلاب و روحانيون
قم در مدرسه فيضيه در پانزده خرداد 1354ش. اقدام به تجمع، سخنراني و تظاهرات كردند.
نيروهاي امنيتي و انتظامي با طلاب درگير، تعدادي را زخمي، تعدادي را زنداني، تبعيد يا به
سربازي فرستادند.»[85]

«داريوش همايون مي‏گويد: پس از مرگ پسر [آية الله‏]خميني، آن مجلس يادبودي كه
برايش در مسجد ارگ برگزار كردند، نقطه تجمعي شد براي همه قشرهاي پيشرو و ليبرال و
آزادي خواه و جبهه ملي و چپ، هر چه كه بود، غير از نظام حكومتي، چهره‏هاي برجسته‏اش
آنجا ظاهر شدند. پيدا بود كه رهبري مذهبي توانسته است كه همه اين‏ها را جمع بكند و
بسيج‏بكند.»[86]

«قيام نوزده دي 1356ش. در اعتراض به چاپ مقاله توهين‏آميز عليه امام (ره) و در كنار
حضرت معصومه(ع) شروع گشت كه نقطه عطفي در تاريخ انقلاب اسلامي است. در اين
روز تعدادي شهيد شدند.»[87]

«حدود چهارميليون نفر در تهران در عاشوراي 1399ق./ 1357ش. عليه رژيم شاه دست

به تظاهرات زدند و شعار مرگ بر شاه سردادند. پس از آنها ژنرال هايزر روانه تهران شد و شاه
متقاعد گرديد يك چهره به ظاهر ملي را به عنوان نخست‏وزير برگزيده و خود، ايران را
ترك‏كرد.»[88]
«مردم براي نشان دادن همبستگي و عزم خود بر ادامه مبارزه تا برپايي جمهوري اسلامي،
راهپيمايي عظيم اربعين را برپا كردند كه در آن فرياد الله‏اكبر و درود بر خميني توسط چند
ميليون زن، مرد و كودك، دنيا را به تعجب و حيرت واداشت.»[89]
ارتباط بين مردم، عاشورا، مسجد و انقلاب‏اسلامي را در گزارش‏هاي ساواك مشاهده
مي‏كنيم، به عنوان مثال:
شهرباني كل كشور
از: كميته مشترك ضد خرابكاري
به: رياست پليس‏تهران،
تاريخ: 18/9/1351
موضوع: مساجد هدايت، الجواد و حسينيه ارشاد

همان‏طوري كه اطلاع دارند از فعاليت مساجد هدايت، الجواد و حسينيه
ارشاد كه اقدامات آنها مخالف مصالح كشور بود، جلوگيري به عمل آمد تا با
مذاكره با مسؤولين مساجد و حسينيه مزبور اقدامات آنها در آينده با مصالح
كشور هماهنگي داشته باشد. علي هذا نظر به اين كه توافق‏هايي كه با واقفين و
هيأت مؤسس مساجد و حسينيه موصوف به عمل آمده، از اين به بعد كليه
مسائل مربوط به اين سه مؤسسه مذهبي زير نظر مستقيم سازمان اوقاف
خواهد بود و سركار سرهنگ خديوزاد به نمايندگي از طرف سازمان اوقاف
بر فعاليت‏ها و هرگونه فعل و انفعالات مساجد هدايت، الجواد و حسينيه
ارشاد نظارت مستقيم خواهد داشت.[90]

سرّي
وزارت جنگ
فرمانداري نظامي تهران و حومه
از: ستاد فرمانداري نظامي تهران و حومه (ركن‏2)
تاريخ: 7/9/1357
موضوع: دستور العمل تشكيل مجالس عزاداري در ماه‏هاي محرم و صفر
1. منظور: برقراري روش يكنواخت و پيش بيني‏هاي لازم جهت
برگزاري مجالس عزاداري در ماه‏هاي محرم و صفر سال 1399 هجري
قمري.
2. هدف: جلوگيري از هرگونه بي‏نظمي و اخلال در جريان برگزاري
مجالس عزاداري.
3. اجرا: الف) از طريق دولت به طور قاطع طي اعلاميه‏اي نكاتي را كه
مردم بايستي در ايام عزاداري ماه‏هاي محرم و صفر رعايت نمايند، وسيله
دستگاه‏هاي ارتباط جمعي ابلاغ مي‏گردد.

ب) در شهرهايي كه مقررات حكومت نظامي برقرار مي‏باشد، اجراي
دستورات در باره نحوه برگزاري مجالس عزاداري با فرمانداري نظامي بوده و
در ساير شهرها با شهرباني و ژاندارمري محل مي‏باشد.
پ) مجالس عزاداري در مساجد، تكايا و حسينيه‏ها در تهران و
شهرستان‏ها محدود گردد، به‏طوري كه در حوزه استحفاظي هر كلانتري بيش
از دو مجلس تشكيل نشود...[91]

پي نوشت ها :
[1]. صحيفه نور، ج‏3، ص‏8.

[2]. همان، ج‏16، ص‏206.

[3]. همان، ج‏17، ص‏60.

[4]. همان، ج‏18، ص‏22.

[5]. ص‏12.

|416|

[6]. هاشم هاشم زاده هريسي، اصول فرهنگ و تعاليم عاشورا، چكيده مقالات كنگره بين‏المللي امام
خميني(س) و فرهنگ عاشورا (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1374، ص‏189.

[7]. علي رباني گلپايگاني، انگيزه‏ها و دستاوردهاي قيام امام‏حسين(ع) از ديدگاه امام خميني(ره)، همان،
ص‏217.

[8]. حبيب الله طاهري، انقلاب و ريشه‏ها (تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1369) ص‏165 - 175.

[9]. جمعي از نويسندگان، انقلاب‏اسلامي چرايي و چگونگي رخداد آن، ويراست سوم (قم: معارف،
1379) ص‏15.

[10]. جميله كديور، نقش عاشورا در شكل‏گيري و تداوم انقلاب‏اسلامي ايران، چكيده مقالات...، همان،
ص‏140.

[11]. حميد دهقان، پژوهشي نو پيرامون انقلاب‏اسلامي (قم: مدين، 1377، ص‏177.

[12]. مجيد كاشاني، جامعه‏شناسي انقلاب (تهران: دانشگاه پيام نور، 1376) ص‏248.

[13]. كديور، همان، ص‏142.

[14]. بحارالانوار، ج‏44، ص‏377.

[15]. محمد مهدي شمس الدين، ارزيابي انقلاب امام‏حسين(ع)، ترجمه مهدي پيشوايي (تهران، الست فردا،
1380) ص‏164.

[16]. جواد محدثي، پيام‏هاي عاشورا (قم: پژوهشكده تحقيقات اسلامي، 1377) ص‏41.

[17]. همان، به نقل از: موسوعة كلمات الامام الحسين، ص‏268.

[18]. همان، ص‏258.

[19]. ص‏40.

[20]. علي مؤمن، فرهنگ حسيني و فرهنگ يزيد، چكيده مقالات، همان، ص‏166.

[21]. محمد سپهري، خورشيد بي غروب (تهران: سازمان تبليغات اسلامي، 1369، ص‏7.

[22]. روزنامه اطلاعات، 1369/3/9، ص‏5.

[23]. همان، 1369/3/13، ص‏6.

[24]. علي اصغر حاج سيد جوادي، تازماني كه شاهان و جود دارند پيامبران نيز هستند (تهران: اميركبير،
1358) ص‏57.

[25]. عباسعلي عميد زنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه‏هاي آن (تهران: نشر كتاب سياسي، 1369) ص‏475.

[26]. عليرضا زهيري، عصر پهلوي به روايت اسناد (تهران: معارف، 1379) ص‏292.

[27]. محدثي، همان، ص‏75. به نقل از: تاريخ طبري، ج‏3، ص‏292.

[28]. همان.

[29]. صحيفه نور، ج‏8، ص‏12.

[30]. كلمات قصار (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، 1371) ص‏50.

[31]. صحيفه نور، ج‏20، ص‏241.

[32]. محدثي، همان، ص‏63، به نقل از: احقاق الحق، ج‏11، ص‏601.

[33]. بحارالانوار، ج‏45، ص‏6.

[34]. صحيفه نور، ج‏3، ص‏225.

[35]. همان، ج‏20، ص‏118.

[36]. همان، ص‏117.

[37]. محدثي، همان، ص‏57.

[38]. همان، به نقل از: شيخ مفيد، ارشاد، ج‏2، ص‏96.

[39]. زيبا كلام، مقدمه‏اي بر انقلاب اسلامي (تهران: روزنه، 1372) ص‏84.

|417|

[40]. همان، ص‏89.

[41]. محسن نصري، رويكرد جامعه شناختي به نهضت عاشورا، مجموعه مقالات دومين كنگره بين المللي
امام خميني(ره) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، 1276)
ص‏650.

[42]. همان، ص‏659. به نقل از: علامه تهراني، لمعات الحسين(ع)، ص‏13.

[43]. آل عمران(3) آيه 28.

[44]. دائرة المعارف تشيع، ذيل كلمه تقيه.

[45]. رضا موسوي، اسوه تقيه مقتداي متقين، مجموعه مقالات. همان، ص‏599.

[46]. زهيري، همان، ص‏222.

[47]. اصول كافي، ج‏1، ص‏54.

[48]. محدثي، همان، ص‏44، به نقل از: حياة الامام الحسين بن علي، ج‏2، ص‏322.

[49]. همان، ص‏191، به نقل از تاريخ طبري، ج‏5، ص‏404.

[50]. همان، ص‏222، به نقل از: سبط بن الجوزي، تذكرة الخواص، ص‏217.

[51]. صحيفه نور، ج‏15، ص‏148.

[52]. همان، ج‏2، ص‏208.

[53]. همان، ج‏21، ص‏41.

[54]. همان، ص‏31.

[55]. محدثي، همان، ص‏115، به نقل از: معاني السبطين، ج‏2، ص‏18.

[56]. همان، ص‏116، به نقل از: مناقب، ج‏4، ص‏68.

[57]. همان، ص‏187، به نقل از: موسوعة كلمات الامام الحسين، ص‏336.

[58]. همان، به نقل از مفاتيح الجنان.

[59]. صحيفه نور، ج‏2، ص‏11.

[60]. همان، ج‏20، ص‏236.

[61]. همان، ج‏14، ص‏266.

[62]. همان، ج‏15، ص‏154.

[63]. همان، ج‏20، ص‏113.

[64]. همان، ج‏21، ص‏198.

[65]. محدثي، همان، ص‏182، به نقل از: بحارالانوار، ج‏100، ص‏37 و تحف العقول، ص‏239.

[66]. همان، به نقل از مفاتيح الجنان.

[67]. همان، به نقل از: شيخ مفيد، ارشاد، ج‏2، ص‏39.

[68]. نور، ج‏20، ص‏145.

[69]. همان، ص‏189.

[70]. همان، ص‏190.

[71]. همان، ص‏191.

[72]. همان، ج‏2، ص‏218.

[73]. همان، ج‏7، ص‏36.

[74]. همان، ج‏17، ص‏58.

[75]. سيد جعفر شهيدي، عاشورا، راهگشاي تشيع، همان، ص‏108.

[76]. محدثي، همان، ص‏77، به نقل از تاريخ طبري، ج‏4، ص‏303.

[77]. همان، ص‏222، به نقل از: دينوري، الاخبار الطوال، ص‏246.

|418|

[78]. شمس الدين، همان، ص‏172.

[79]. ابوالفضل اردكاني، پيامدهاي عاشورا (قم: منبع، 1380) صفحات مختلف.

[80]. وصيت نامه حضرت امام خميني(ره).

[81]. همان.

[82]. جواد منصوري، سيرتكويني انقلاب اسلامي (تهران: دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 1379) ص‏180.

[83]. همان، ص‏182.

[84]. همان، ص‏195.

[85]. همان، ص‏286.

[86]. زهيري، همان، ص‏373.

[87]. منصوري، همان، ص‏310.

[88]. همان، ص‏330.

[89]. همان، ص‏339.

[90]. همان، ص‏333.

[91]. همان، ص‏366.



http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/118/عاشورا،-خاستگاه-انقلاب-اسلامي-ايران-؟
بستن   چاپ