ایران پرسمان
تأثير اسلام بر شکل‌گيري انقلاب ايران در انديشه‌ي استاد مطهري؟
جمعه 6 ارديبهشت 1392 - 2:47:12 PM

«ايدئولوژي انقلاب» افزون بر اين که وضعيت موجود را «نامطلوب» و «بحراني» توصيف مي‌کند و در توده‌هاي مردم، «نارضايتي» و «ناخرسندي» توليد مي‌نمايد، بايد داراي «آموزه‌هاي انقلاب‌زا و تحرک‌بخش» نيز باشد تا بتواند به انقلاب اجتماعي منجر گردد. اما آيا «اسلام» به عنوان مکتب و ايدئولوژي انقلاب، از چنين قابليتي برخوردار است؟

مهدي جمشيدي؛ اسلام به پنج واسطه، در ايجاد انقلاب اسلامي ايران، نقش­آفريني بنيادي کرده است: توليد «ايدئولوژي انقلابي»، توليد «کنش انقلابي»، توليد «رهبر انقلابي»، توليد «طبقه‌ي پيشرو انقلابي» و توليد «بسيج فرا طبقاتي انقلابي». در اين بخش، به بيان اجمالي چگونگي مدخليت علّي فرهنگ اسلامي در وقوع انقلاب اسلامي در قالب پنج کارکرد و نقش پيش­گفته مي­پردازيم.

1- اسلام و توليد ايدئولوژي انقلابي

پيش از به قدرت رسيدن سلسله‌ي پهلوي، يک ساختار هنجاري و ارزشي بر جامعه‌ي ايران مسلط بود که هرچند با ساختاري هنجاري و ارزشي مطلوب که ساختار هنجاري و ارزشي برآمده از اسلام است، فاصله و شکاف داشت؛ اما اين فاصله و شکاف در مقايسه با دوره‌ي حاکميت سلسله‌ي پهلوي، آن چنان گسترده نبود. از آغاز استقرار سلسله‌ي پهلوي، اين فاصله و شکاف به صورت روزافزوني گسترش يافت. سياست­ها و اقدام‌هاي «رضا و محمدرضا پهلوي» بر مداري قرار داشت که همواره، هنجارها و ارزش­هاي مسلط ديني را به چالش مي­طلبيد و سرکوب مي­کرد.

در واقع، اين دو در پي محقق ساختن پروژه­اي برنامه­ريزي شده بودند که ماهيتش، اضمحلال ساختار هنجاري و ارزشي مسلط و جايگزين کردن ساختار هنجاري و ارزشي ديگري بود. اين گونه «جايگزيني ساختاري» مورد پذيرش توده­هاي مردم قرار نگرفت و نتوانست مشروعيت اجتماعي کسب کند. از اين رو، جايگزيني ساختاري که حاکميت سياسي در پي تحقق آن بود، به شکل­گيري تدريجي «تنش ساختاري» انجاميد.

به بيان ديگر «تنش ساختاري»، آن­گاه پديد مي­آيد که حاکميت سياسي قصد کند ساختار هنجاري و ارزشي مورد پذيرش جامعه را مضمحل کرده و ساختار هنجاري و ارزشي ديگري را جايگزين آن نمايد که فاقد مشروعيت اجتماعي است. تنش ساختاري، يک زمينه‌ي اجتماعي مناسب براي ظهور انقلاب اجتماعي است، اما خود به تنهايي شرط کافي نيست. علامه «مطهري» بر اين باور است که زمينه‌ي شکل­گيري نهضت اسلامي مردم ايران که از سال ١٣٤٢ه.ش. آغاز شد[1] و به وقوع انقلاب اسلامي در سال ١٣٥٧ه.ش. انجاميد، پيدايش تنش ساختاري برآمده از تلاش 50 ساله‌ي رژيم پهلوي در راستاي تحميل هنجارها و ارزش­هاي سکولاريستي (اعم از ليبراليستي، ناسيوناليستي، استبدادي و...) به جامعه‌ي دين­گراي ايران بود که در تضاد آشکار با هنجارها و ارزش­هاي اسلامي قرار داشت:

«ريشه‌ي اين نهضت را در جريان­هاي نيم قرن اخير کشور از نظر تصادم آن جريان­ها با روح اسلامي اين جامعه بايد جست‌وجو کرد. در نيم قرن اخير، جريان­هايي رخ داده که برضد اهداف عاليه‌ي اسلامي و در جهت مخالف آرمان­هاي مصلحان صد ساله‌ي اخير بوده و هست و طبعاً نمي­توانست براي هميشه از طرف جامعه‌ي ما بدون عکس­العمل بماند.»[2]

وي به جزييات و مفاد اين «جايگزيني ساختاري» نيز اشاره کرده است: «آن چه در اين نيم قرن در جامعه‌ي اسلامي ايران رخ داد عبارت است از:

- استبدادي خشن و وحشي و سلب هر نوع آزادي؛ نفوذ استعمار نو، يعني شکل نامريي و خطرناک استعمار، چه از جنبه‌ي سياسي و چه از جنبه‌ي اقتصادي و چه از جنبه‌ي فرهنگي؛

- دور نگه داشتن دين از سياست، بلکه بيرون کردن دين از ميدان سياست؛

- کوشش براي بازگرداندن ايران به جاهليت قبل از اسلام و احياي شعارهاي مجوسي و ميراندن شعارهاي اسلامي؛

- تغيير تاريخ هجري محمدي با تاريخ مجوسي يک نمونه‌ي آن است؛ قلب و تحريف در ميراث گران‌قدر فرهنگ اسلامي و صادر کردن شناسنامه‌ي جعلي براي اين فرهنگ به نام فرهنگ موهوم ايراني؛

- تبليغ و اشاعه‌ي مارکسيسم دولتي، يعني جنبه­هاي الحادي مارکسيسم منهاي جنبه­هاي سياسي و اجتماعي آن [...]؛

- کشتارهاي بي­رحمانه و ارزش قائل نشدن براي خون مسلمانان ايراني و هم‌چنين زندان­ها و شکنجه­ها براي متهمان سياسي؛

- تبعيض و ازدياد روزافزون شکاف طبقاتي علي‌رغم اصلاحات ظاهري ادعايي؛

- تسلط عناصر غير مسلمان بر مسلمانان در دولت و ساير دستگاه­ها؛

- نقض آشکار قوانين و مقررات اسلامي، چه به صورت مستقيم و چه به صورت ترويج و اشاعه‌ي فساد در همه زمينه­هاي فرهنگي و اجتماعي؛

- مبارزه با ادبيات فارسي اسلامي که حافظ و نگهبان روح اسلامي ايران است به نام مبارزه با واژه­هاي بيگانه؛ بريدن پيوند از کشورهاي اسلامي و پيوند با کشورهاي غير اسلامي و احياناً ضد اسلامي که اسراييل نمونه‌ي آن است.

اين امور و امثال اين‌ها، در طول نيم قرن، وجدان مذهبي جامعه‌ي ما را جريحه­دار ساخت و به صورت عقده­هاي مستعد انفجار درآورد.[3]

آيت الله شهيد تصريح مي­کند که انقلاب اسلامي از نظر فرهنگي، تلاش براي «احياي هويت اسلامي» ايرانيان بود؛ چراکه آن­ها احساس مي­کردند حاکميت سياسي با فرهنگ اسلامي، اصطحکاک و تضاد زيادي پيدا کرده است:

«انقلاب اسلامي ايران، تنها قيام عليه استبداد سياسي يا اقتصادي نبود؛ بلکه قيام عليه فرهنگ غرب، ايدئولوژي غربي، دنباله­روي از تفکر غربي بود، بازگشت به هويت اسلامي و خود واقعي و روح جمعي اين مردم بود يعني قرآن. اين قيام نوعي سرخوردگي از راه و روش­ها و راه حل­هاي غربي و بازيابي خود جمعي و ملي اسلامي- ايراني بود.»[4]

آزادي، استبداد ستيزي، نفي استعمار، عدالت، برابري و... جزو ريشه­ها و هدف­هاي انقلاب اسلامي بوده، اما هيچ­ يک از اين­ها به تنهايي مراد و مقصود توده­هاي مردم نبوده است؛ چراکه تمامي اين اهداف، در درون اسلام تعريف شده­اند و اسلام يک «کل تجزيه ­ناپذير» است: «آري، يعني همه‌ي آن هدف­ها، جزو اهداف نهضت است و نه، يعني محدود به هيچ ­يک از آن­ها نيست. يک نهضت اسلامي نمي­تواند از نظر هدف محدود باشد، زيرا اسلام در ذات خود يک کل تجزيه‌ناپذير است و با به دست آوردن هيچ­ يک از آن هدف­ها، پايان نمي­پذيرد.»[5]

علامه «مطهري» بر اين باور است که زمينه‌ي شکل­گيري نهضت اسلامي مردم ايران که از سال ١٣٤٢ه.ش. آغاز شد و به وقوع انقلاب اسلامي در سال ١٣٥٧ه.ش. انجاميد، پيدايش تنش ساختاري برآمده از تلاش 50 ساله‌ي رژيم پهلوي در راستاي تحميل هنجارها و ارزش­هاي سکولاريستي (اعم از ليبراليستي، ناسيوناليستي، استبدادي و...) به جامعه‌ي دين­گراي ايران بود که در تضاد آشکار با هنجارها و ارزش­هاي اسلامي قرار داشت.
علامه مطهري اظهار مي­دارد:

«بعضي خيال مي­کنند اسلام چون دين است، يک معنويت [محض] است و در کنار ساير عناصر [از قبيل آزادي­خواهي، عدالت­طلبي و...] قرار مي­گيرد»[6]، در حالي که «اسلام يک مکتب جامع است.»[7] از اين رو انقلاب اسلامي «همه‏ي جنبه‌هايش آميخته به جنبه‌ي اسلامي بود» [8] «در جامعه‌ي ما واقعاً براي پر کردن شکاف طبقاتي مبارزه مي­شد ولي در اين حد مبارزه مي­شد که يک رنگ معنوي هم گرفته بود که اسلام مي­گويد نبايد شکاف طبقاتي در جامعه باشد[...] جنبه­هاي آزادي­خواهانه هم، رنگ اسلامي به خود گرفته بود.»[9]

«علت عمده­اي که اين انقلاب اسلامي را در جهان، بي­نظير ساخته اين است که تعرض به خاطر بي­عدالتي هم، رنگ اسلامي به خود گرفت، چون اسلام در متن تعليماتش گنجانده است که نبايد بي­عدالتي وجود داشته باشد. ما ديديم که وقتي هم که مردم ما عليه بي­عدالتي مي‌جنگيدند و از بي­عدالتي­ها شکايت مي­کردند باز تکيه­شان روي اهرم دين و مذهب بود، باز مي­رفتند سراغ سخنان علي، سخنان پيغمبر، آيات قرآن، يعني همين هم رنگ معنوي به خود گرفته بود. وقتي که مي­رفتند سراغ استبدادها و استعمارها و اختناق­ها و اين که بايد اين­ها را از ميان برد، باز روي منطق اسلام تکيه مي­کردند که اسلام مي­گويد با ظالم بايد مبارزه کرد، با استبداد بايد مبارزه کرد، در مقابل خارجي که قصد استعمار تو را دارد بايد ايستادگي کرد، در مقابل اختناق بايد ايستادگي کرد[...].»[10]

«اين انقلاب از ابتدا همه جانبگي دارد؛ به اين نحو که پيکري کامل و جامع دارد که روح اين پيکر را اسلام تشکيل مي­دهد؛ يعني انقلابي داريم سياسي، انقلابي داريم اقتصادي، انقلابي داريم اخلاقي و معنوي، انقلابي داريم همه جانبه، ولي روح انقلاب را اسلام تشکيل مي­دهد.»[11]

اسلام سازنده‌ي ماهيت انقلاب مردم ايران است و اين فرضيه را با رجوع به شواهد تجربي از قبيل موارد ذيل مي­توان اثبات کرد: «الف) افراد و گروه­هايي که بار نهضت را به دوش مي­گيرند؛ ب) علل و ريشه­هايي که رابطه با انقلاب دارد؛ ج) هدف­هايي که انقلاب تعقيب مي­کند؛ د) شعارهايي که به نهضت روح و حيات و تحرک مي­بخشد؛ هـ) رهبري که به مقام رهبري مي­رسد و تاکتيک­هايش»[12]

علامه مطهري درباره‌ي شعارهايي که توده­هاي مردم ايران در سراسر کشور به صورت خودجوش، ساخته و پرداخته کرده و سر مي­دادند مي­نويسد: «شعارهاي اسلامي نهضت، سراسر کشور را از مرکز تا دورترين دهات مرزي گرفته است. کسي به اين مردم ديکته نکرده و برايشان شعار انتخاب نکرده است. اين شعارها را مردم از اعماق ضمير اسلامي خود الهام مي­گيرند. در همه‌ي شعارهايي که اين مردم از پيش خود ابتکار مي­کنند، شعارهاي غيراسلامي ديده مي‌شود؟!»[13]

به اين ترتيب بود که انقلاب مردم ايران در سال ١٣٥٧، «انقلاب اسلامي» نام گرفت. اين تعبير خود، به روشني نمايانگر ايدئولوژي، ماهيت و اهداف انقلاب ايران است: «انقلاب اسلامي يعني راهي که هدف، اسلام و ارزش­هاي اسلامي است، انقلاب و مبارزه براي برقراري ارزش­هاي اسلامي است، يعني مبارزه براي ما هدف نيست، وسيله است. اسلام و ارزش­هاي اسلامي براي ما هدف است.»[14] بنابراين، فرهنگ اسلامي هم در يک سوي تنش ساختاري مولد انقلاب قرار داشت، هم ايدئولوژي انقلاب به شمار مي­آمد و هم آرمان و مبناي جامعه­پردازي پس از انقلاب انگاشته مي‌شد.

2- اسلام و توليد کنش انقلابي

لازمه‌ي وقوع انقلاب اجتماعي، «نارضايتي» و «ناخشنودي» افراد جامعه از وضعيت موجود است، آن هم در حدي که اصلاح نظام موجود را براي دست‌يابي به وضعيت مطلوب، کافي نپندارند: «هر انقلابي معلول يک سلسله نارضايتي­ها و ناراحتي­هاست، يعني وقتي که مردمي از وضع حاکم، ناراضي و خشمگين باشند و وضع مطلوبي را آرزو کنند، زمينه‌ي انقلاب به وجود مي­آيد.»[15]

اما آيا ناراضي بودن از وضعيت موجود، خود به خود به وقوع انقلاب اجتماعي مي‌انجامد؟ روشن است که پاسخ منفي است. نارضايتي از وضعيت موجود، آن­گاه تحقق انقلاب اجتماعي را فراهم مي­کند که به «تحرک عملي و ستيزه­جويانه‌ي» توده­هاي مردم پيوند بخورد: «انقلاب علاوه بر نارضايي از وضع موجود و آرزومندي وضع مطلوب، چيز ديگري مي­خواهد و آن، روحيه‌ي پرخاشگري و روحيه‌ي انکار و طرد و نفي است. ناراضي بودن به تنهايي کاري نمي­سازد، بلکه هجوم، شورش­گري، قيام، تعرض لازم است.»[16]

بدين ترتيب، «ايدئولوژي انقلاب» بايد افزون بر اين که وضعيت موجود را «نامطلوب» و «بحراني» توصيف مي­کند و در توده­هاي مردم، «نارضايتي» و «ناخرسندي» توليد مي­نمايد، بايد داراي «آموزه­هاي انقلاب­زا و تحرک­بخش» نيز باشد تا بتواند به انقلاب اجتماعي منجر گردد. «اسلام» به عنوان مکتب و ايدئولوژي انقلاب، از چنين قابليتي برخوردار است؛ يعني داراي آموزه­هاي انقلاب و تحرک­بخش است که عبارت‌اند از: «جهاد»، «امر به معروف»، «نهي از منکر» و «شهادت­طلبي». در بخش حاضر سعي مي­کنيم مدخليت علّي اين آموزه­ها را در وقوع انقلاب اسلامي، با تکيه بر فهم معناي آن­ها در چارچوب جهان­بيني اسلامي – که مولد و خاستگاه آن­هاست- دريابيم.

الف) جهاد و امر به معروف و نهي از منکر

در اسلام، دو آموزه‌ي قطعي «جهاد» و «امر به معروف و نهي از منکر»، نشانگر اين واقعيت است که اسلام، دين نخوت و ظلم­پذيري نيست بلکه پيروان خود را دعوت به قيام، خيزش و انقلاب مي­کند: «اسلام خصوصيتش اين است که به مردم خودش، حس پرخاشگري، حس مبارزه، حس طرد و نفي وضع نامطلوب را مي­دهد. جهاد و امر به معروف و نهي از منکر – هر کدام در جاي خود – اين روحيه و حس را در افراد ايجاد مي­کند [...] بدون شک، اسلام يک دين انقلابي است، اسلام دين مبارزه است.»[17]

«در اسلام، عنصر تعرض و تهاجم وجود دارد. آن چه که در اسلام در يک جا به نام جهاد و در جاي ديگر به نام امر به معروف و نهي از منکر وجود دارد؛ يعني بذر تعرض و تهاجم در مقابل وضع نامطلوب حاکم موجود. اسلام مي­گويد متعرض باش، مهاجم باش، قيام کن، شورش کن و وضع نامطلوب موجود را در هم بريز تا وضع مطلوب را به وجود بياوري»[18]

آيت الله شهيد، بيش‌ترين حجم بحث خود را بر روي امر به معروف و نهي از منکر متمرکز ساخته و کم‌تر به مسأله‌ي جهاد اشاره کرده است؛ البته جهاد خود يکي از مصاديق امر به معروف و نهي از منکر به شمار مي­آيد. از اين رو، در اين جا به شناخت معنا و ماهيت آموزه‌ي امر به معروف و نهي از منکر و چگونگي تأثير آن بر وقوع انقلاب اسلامي مي­پردازيم.

وي در ابتدا تأکيد کرده که قلمرو ايدئولوژي اسلامي، افزون بر احکام فردي، دربردارنده‌ي «احکام اجتماعي» نيز است که جهاد و امر به معروف و نهي از منکر در زمره‌ي آن­ها قرار مي­گيرند:

«مقررات اسلامي، ماهيت اجتماعي دارد؛ حتي در فردي­ترين مقررات از قبيل نماز و روزه، چاشني اجتماعي در آن­ها زده شده است. مقررات فراوان اجتماعي، سياسي، اقتصادي، حقوقي، جزايي اسلام ناشي از اين خصلت است، هم‌چنان که مقرراتي از قبيل جهاد و امر به معروف و نهي از منکر از مسؤوليت اجتماعي اسلامي ناشي مي­شود.»[19] از اين رو، امر به معروف و نهي از منکر بر نوعي مسؤوليت عمومي در قبال تحقق اهداف اسلامي در جامعه دلالت دارد[20] «اسلام نه تنها فرد را براي خود و در مقابل خداوند از نظر شخص خود، مسؤول و متعهد مي­داند، بلکه فرد را از نظر اجتماع هم مسؤول و متعهد مي­داند. امر به معروف و نهي از منکر همين است که اي انسان! تو تنها از نظر شخصي و فردي در برابر ذات پروردگار، مسؤول و متعهد نيستي، تو در مقابل اجتماع خود هم مسؤوليت و تعهد داري»[21] امر به معروف و نهي از منکر در اسلام، ارزش بسيار اصيلي دارد و از ارکان تعليمات اسلامي به شمار مي­آيد.[22]) اين اصل يکي از اصول عملي اسلام است که هم در قرآن با صراحت و تأکيد آمده و هم در روايات درباره‌ي آن بسيار سخن گفته شده است.[23]

در قرآن کريم مي­خوانيم:

«وَالمُؤمِنونَ وَالمُؤمِناتُ بَعضُهُم اَولياءُ بَعضٍ يَأمٌرونَ بِالمَعروفِ وَ يَنهَونَ عَنِ المُنکَر»[24]

مردان و زنان مؤمن، دوستان يک‌ديگرند، امر به معروف و نهي از منکر مي­کنند.

هم‌چنين، «اسلام از جهاد و لااقل آرزوي جهاد، جدا شدني نيست؛ صداقت اسلام انسان، با اين معيار شناخته مي­شود.»[25]

در تعبير امر به معروف و نهي از منکر، معروف شامل «تمامي هدف­هاي مثبت اسلامي» و منکر شامل «تمامي هدف­هاي منفي اسلامي» است.[26] امر به معروف و نهي از منکر گرچه با تعبير امر و نهي است، ولي به نصّ حديث، فقه و تاريخ قطعي اسلامي، دربردارنده‌ي به کارگيري هر وسيله‌ي مشروعي است که براي هدف­هاي اسلامي بتوان از آن استفاده کرد.[27]

اما ارتباط اين اصل با شکل­گيري انگيزه‌ي انقلابي­گري در توده­هاي مردم چيست؟ مطهري تأکيد مي­کند: «اين اصل، مسلمان را در حال يک انقلاب فکري مداوم و اصلاح­جويي جاودان و مبارزه‌ي پي­گير و ناآرام با فسادها و تباهي­ها نگه مي­دارد.»[28]

«امر به معروف و نهي از منکر يعني اگر وضع حاکم، وضع نامطلوب و غير اسلامي بود تو نبايد تسليم وضع بشوي و تمکين وضع بکني؛ تو بايد براي طرد، نفي و انکار اين وضع، جهت برقرار ساختن وضع مطلوب و ايده­آل کوشش کني. جهاد هم همين‌طور است. [...] اگر در مکتبي عنصر تعرض و تهاجم نسبت به ظلم و ستم و اختناق وجود داشته باشد، اين مکتب مي‌تواند بذر انقلاب را در ميان مردم خود بکارد.»[29]

اما با وجود اين­که «سراسر قرآن، حماسه‌ي پيکار و جهاد و امر به معروف و نهي از منکر است»[30] ، آيت الله شهيد تصريح مي­کند که «بايد اعتراف کنيم که مفاهيم ديني در عصر ما از هرگونه حماسه تهي گشته است.»[31] وي مي­گويد: «اگر اين اصل در دوره­هاي اخير متروک نشده بود، در جامعه‌ي اسلامي، مصلحان اجتماعي و ديني زيادي ظهور مي­کردند.»[32]

از اين رو، ايشان همواره اصرار مي­ورزيد که تلقي متعارف از آموزه­هاي اسلام را به سوي تحرک، تکاپو و خيزش، متحول سازد: «دراين عصر، بايد علاقه‌مندان و آشنايان به مفاهيم واقعي اسلام، سعي کنند بار ديگر حماسه را که رکني از مفاهيم اسلامي بود، بدان­ها برگردانند.»[33]

سرانجام، اين تلاش فکري و فرهنگي به ثمر نشست و از متن خوانش انقلابي و حماسي از اسلام، خيزش انقلابي توده­هاي مردم ايران شکل گرفت و انقلاب اسلامي واقع گرديد: «خوشبختانه به قدر کافي اين بذر[بذر انقلاب­خواهي و عصيان­طلبي] در ميان ما پاشيده شده است، بعد از آن که سال­ها بلکه قرن­ها بود که جهاد و امر به معروف و نهي از منکر و مبارزه، در ميان ما فراموش شده بود.»[34]

روي آوردن مردم به آموزه­هاي انقلاب­زاي اسلام، نتيجه‌ي تبليغ­ها و آگاهي­بخشي­هاي امام خميني(ره) و روحانيون بوده است: «مسلمانان و رهبران انقلابي، بذر اين حالت تهاجم، تعرض و شورش بر نظام­هاي فاسد حاکم را در حالي که از روح اسلامي سرچشمه مي­گرفت در روح ملت مسلمان مي­کاشتند و همين خود يک دگرگوني روحي بنيادي در جامعه‌ي ما به وجود آورد.»[35](*)

ادامه دارد...
پي‏نوشت‏ها:

1. مرتضي مطهري، بررسي اجمالي نهضت­هاي اسلامي در صد ساله‌ي اخير، تهران: صدرا، 1386، ص61.

.2 همان، ص ٦٥.

3. همان، صص٦٦-٦٥

4. مرتضي مطهري، آينده انقلاب اسلامي ايران، تهران: صدرا،١٣٨٧، ص ٢٤٧

5.همان، بررسي اجمالي نهضت­هاي اسلامي در صد ساله‌ي اخير، ص ٦٩

6. همان، آينده‌ي انقلاب اسلامي ايران، ص ١٢٦

7. همان، ص١٢٦

8. همان، ص١٢٩-١٢٨

9. همان، ص ٦٨[9]

10. همان، ص١٢٦[10]

11. همان، ص ٢٧٧[11]

12. مرتضي مطهري، يادداشت­هاي استاد مطهري. جلد دهم. تهران: صدرا ، ١٣٨٥، ص ٢٥[12]

13. همان، بررسي اجمالي نهضت­هاي اسلامي در صد ساله اخير، ص ٦٧[13]

14. همان، آينده انقلاب اسلامي ايران، ص٩٢[14]

15. همان، ص٩٠[15]

16. همان، صص١١٩-١٢٠[16]

17. همان، ص٩٠[17]

18. همان، ص١٢٠[18]

19. مرتضي مطهري، مقدمه­اي بر جهان­بيني اسلامي: وحي و نبوت، جلد سوم، تهران: صدرا،١٣٨٧، ص ١١٦[19]

20. همان، حماسه‌ي حسيني، جلد دوم. تهران: صدرا ،١٣٨٧، صص١٦٠-١٦١[20]

21. همان، حماسه‌ي حسيني، جلد اول. تهران: صدرا ،١٣٨٧، ص ٢٠٧[21]

22. همان، حماسه‌ي حسيني، جلد دوم، ص ١٥٩[22]

23. همان، ده گفتار، تهران: صدرا ،١٣٨٨، ص ٧٣[23]

24. سوره‌ي توبه، آيه‌ي ٧١ [24]

25. همان، قيام و انقلاب مهدي(عج) از ديدگاه فلسفه‌ي تاريخ. تهران: صدرا ،١٣٨٧، ص ٧٩[25]

26. همان، حماسه‌ي حسيني، جلد دوم، ص ١٥٩[26]

27. همان، ص ١٥٩[27]

28. همان، مقدمه­اي بر جهان­بيني اسلامي: وحي و نبوت، جلد سوم، ص١٢٢[28]

29. همان، آينده‌ي انقلاب اسلامي ايران، صص ٩٠-٩١[29]

30. همان، علل گرايش به مادي‌گري، تهران: صدرا ،١٣٨٦، ص ١٨٤[30]

31. همان، ص١٨٠[31]

32. همان، ده گفتار ،ص ١٠٠[32]

33. همان، علل گرايش به مادي‌گري، صص١٩٣-١٩٤[33]

34.همان، آينده‌ي انقلاب اسلامي ايران، ص ٩١[34]

35. همان، صص ١٣٣-١٣٤[35]



http://www.PorsemanNews.ir/fa/News/117/تأثير-اسلام-بر-شکل‌گيري-انقلاب-ايران-در-انديشه‌ي-استاد-مطهري؟
بستن   چاپ