کلانشهر و نگرش دلزده
خردنامه
بزرگنمايي:
پرسمان نیوز - اگر بخواهیم نقطه شروعی برای نگرش دلزده قائل شویم، همانا آن قرن نوزدهم میلادی است که برای اولین بار شاهد تکوین کلانشهرهای اروپایی هم چون پاریس، لندن و برلین هستیم.
گئورگ زیمل به هر رو یک استثناست؛ از این رو که او به معنای دقیق کلمه یک فیلسوف-جامعه شناس است که چندان مانند امیل دورکیم دلبسته و بههمپیوسته یا پوزیتیویسم نیست و نیز همچون مارکس در دل سنت رادیکالیسم چپگرایانه جای نمیگیرد او درست در میانه این دوسنت است: گرچه طیف پژوهشی و انتقادی زیمل به مراتب از این دو تن، معتنابهتر و مختلفتر است. لذا عبارت فیلسوف-جامعه شناس زیبنده فکر و ذهن و کاراوست. مقالهای که در پیش روست به جامعهشناسی شهری زیمل میپردازد و می کوشد نسبت وثیق تفکر او با مارکس را نشان دهد. زیمل در کتاب دوران ساز خود «فلسفه پول» پول را آن جزئی از جامعه فرض میگیرد که کل روابط جامعه را تابع نطق خود میسازد. در واقع، پول به واسطه سیالیت ذاتیای که دارد قادر است همه چیز را به خود و خود را به همه چیز بدل سازد.
در مقام قیاس، برای آنانکه زندگی در شهرهای کوچک را تجربه کردهاند، زیستن در کلانشهرها، از جهات بسیاری تجربه یک سر متفاوت است. میتوان خصایص زیادی را برشمرد که به این قسم از تفاوت، معنا و روشی میبخشد. از آن جمله اگر بخواهیم اشاره کنیم. آنچنان که شیوه مرسوم مطالعات آکادمیک است، تفاوتهاییاند که علم جامعهشناسی لحاظ میکند.
فیالمثل در چنین ترازی، برجستهساختن وجه افتراقها به حیث تنوع جمعیتی و چگونگی پراکندگی و توزیع توده افراد در فضاهای شهری و کلانشهری و همچنین نسبت و رابطهای که این افراد با یکدیگر برقرار میسازند. یکی از شیوههای مالوفی است که خیل انبوهی از تحقیقات رشته جامعه شناسی شهری تلاششان را در این مسیر به کار گرفته اند. لیکن بر خلاف تحقیقات اینچنینی که عمدتا با تکیه برداده های آماری و فاکت و فیگور به نتیجهگیری مطلوب بحثشان میرسند، هدفی که این نوشتار برای خود متصور شدهاند از مسیری دیگر گذر خواهد کرد.
چهرهای که ما بحث خود را در پرتو آرای وی پیمیگیریم، گئورگ زیمل، فیلسوف و جامعهشناس آلمانی است. جالب آنجاست که معمولا فضای رسمی علم جامعهشناسی نقشی حاشیهای برای زیمل قائل شده است. چرا که وی با اتخاذ رویکردی تازه و متفاوت و توجه نشان دادن به حوزههایی که تا آن زمان محل رجوع و تحقیق جامعهشناسی نمیرود. رویهای در جهت عکس نهادهای رسمی این علم پیش گرفت. برای ورود به بحث از مثالی شروع میکنیم که به درستی ما را به درک هر چه بهتر آزادی زیمل در باب موقعیت فرد در کلانشهر رهنمون می کند. تجربه سوار شدن به اتوبوس خطی یا مترو در کلانشهری هم چون تهران، تصور روشنی از چنینی موقعیتی ارائه می دهد. توصیف سیمای افراد در زمانی که چنین تجربهای را از سر میگذراند، در بیشتر موارد یا صفاتی همچون سرد، یخ زده، بیاعتنا همراه است. درواقع، خیرهشدن به چهرههای این افراد چیز زیادی که حاکی از گشودگی فرد نسبت به جهان پیرامونی خود باشد. دستگیرمان نمیشود. قسمی عدم رابطه را در کار است که گویی فرد برای حفظ فردیت خود ناگزیر از چنگ زدن به آن است.
گاه بوده در ساعات پرازدحام این وسائل نقلیه که تمرکز و فشردگی مسافران به بالاترین حد خود می رسد. فاصله ای که دو فرد با یکدیگر حفظ میکنند به نیم متر هم برسد، لیکن با وجود این، باز هم شاهد هستیم کمبودن فاصله باعث نمیشود که افراد در جهت برقراری قسمی رابطه، عدم رابطه خود با محیط پیرامونی را برهمبزنند. برای ساکنان تهران، طیکردن مسافت 20 کیلومتری میدان تجریش تا راهآهن با اتوبوسهای شلوغی که در فاصله زمانی مسیر، هیچ نوع رابطه کلامی بین مسافران آن درنمیگیرد، تجربهای معمول و آشناست.
باهمبودگی مسافران چنین اتوبوسی به شکلی سلبی تشکیل یک اجتماع می دهد؛ بدین معنا که ایشان از طریق عدم رابطهای که با یکدیگر دارند، به قسمی همرفتاری میرسند که زیمل به معنای دوگانه کلمه «جامعه» را شامل می شود. اشاره زیمل به معنای دوگانه جامعه، ناظر به این دریافت است که به همراه نفس فرایند هم رفتاری، در عین حال ما با معنای اجتماعی جامعه در مقام نوعی محصول فرعی سروکار داریم. از این روی در این مورد خاص که مثالی نمونهوار برای کلانشهر زیملی است، با نوعی از اجتماع روبه رو هستیم که افراد به واسطهی عدم رابطهای که با یکدیگر دارند در ارتباطند.
زیمل این نوع رفتار فرد کلانشهری را نتیجه خصیصهای میداند که وی ذیل عنوان دلزدگی از آن یاد می کند، اگر بخواهیم نقطه شروعی برای نگرش دلزده قائل شویم، همانا آن قرن نوزدهم میلادی است که برای اولین بار شاهد تکوین کلانشهرهای اروپایی هم چون پاریس، لندن و برلین هستیم.
همانطور که از عنوان دلزدگی برمیآید، چنین خصلتی رگههایی کاملا روانشناختی دارد. چنانکه بیشتر اشاره رفت، دلزدگی، واکنش طبیعی افراد در کلانشهر برای حفظ فردیت خود است. در واقع میتوان آن را شکل پیچیده و تکاملیافته مراقبه نفس دانست که بشر به طور غریزی از ابتدای حیات خود و در تقابل با نیروهای طبیعت به آن دست میزدهاست. پیچیدهترشدن طبیعت در قالب نهاد جامعه، که با شکلگیری کلانشهرها به اوج میرسد تقابل فرد با نیروهای طبیعت را هم به پرتنشترین سطح خود میرساند.
به حیث تاثرات روانیای که بر فرد عارض می شود، زندگی در کلانشهرها قابل مقایسه با هیچ نوع دیگری تا پیش از این تاریخ نیست. ساختار پیچیده و متنوع کلانشهر، واکنشهای روانشناختی متعددی برای فرد به همراه میآورد که این خود در نسبت مستقیم با میزان تحرکات عصبیای است که وی در این ساختار با آنها روبهرو است. تاثراتی که بر ذهن آدمی فرود می آیند، از این حیث که از چه میزان از پایداری و ناپایداری برخوردارند، واکنشهای روانشناختی مختلف فرد را به همراه دارند.
تاثرات پایدار، آن دسته از تاثرات هستند که در نسبت با نوع پایدار از تفاوتهای اندکی با یکدیگر برخوردارند به واقع، یکی از مشخصههای آنها روال موزون و بدون افت و خیزشان است که همین ویژگی باعث می شود ذهن آدمی در مواقع رویارویی با آنها تحریک عصبی کمتری متحمل شوند این نوع از تاثرات خاص زندگی روستایی و زندگی در شهرهای کوچک است که از تنوع و پیجیدگی زیادی برخوردار نیستند.
در مقابل، تاثرات ناپایدار که زاییده زندگی کلانشهری است، از این حیث که دارای ویژگیهایی هم چون تنوع، تفاوت، ناهمگونی و ناپیوستگی هستند، تحرکات عصبی ذهن آدمی را به بالاتری میزان خود می رسانند. در هجوم همه جانبه تصاویری که هر روزه درکلانشهر با آنها واکنش نشان دهد، در طول روز ممکن است با صدها هزار نفر در خیابانها روبهرو شوند که اگر بخواهد صرفا چهره تعدادی از آنان را به خاطر بسپارد، تردیدی نداشته باشید که دستگاه عصبیاش از کار خواهد افتاد و وی نقش بر زمین میشود.
این مسئله جدا از میلیون ها محرک دیگری است که در کنار سیمای افراد، فرد با آنها روبهرو می شود. از صدای بوق ماشین ها گرفته تا تراکتهای تبلیغاتی که بر در و دیوار نصب شده اند، جملگی محرکهاییاند که با هم، اگر فرد بخواهد صرفا به بعضی از آنها واکنش نشان دهد، سرنوشتی هم چون اولی در انتظارش خواهد بود. از این رو سیستم عصبی فرد، خودبهخود و به شکلی کاملا طبیعی، شیوه ای را اتخاذ می کند که هیچگونه تمایلی در فرد برای برقراری با این محرکها برنمی انگیزد.
در نتیجه فضای پر زرق و برق کلانشهر با همه رنگارنگی و تنوع اش که به ناپایداری دامن می زند. بدل به فضایی خاکستری برای فرد می شود که وی در نسبت با آن احساس سردی و دلزدگی می کند، به باور زیمل اتخاذ رابطهای اینچنینی با محیط پیرامون، برای فرد کلانشهری ضرورت نام دارد، چرا که همانطور که پیشتر اشاره شده، نگرش دلزده، یگانه رفتاری است که چنگ زدن به آن، مراقبه نفس را برای فرد کلانشهری ممکن می سازد.
زیمل بر این عقیده است که روابط عمیق و عاطفی انسان ها در لایههای زیرین روان ایشان ریشه دارد. از آنجا که روان آدمی از انعطاف پذیری چندانی برخوردار نیست. چنین خصیصهای باعث می شود در مواجهه با تاثرات ناپایدار، دستگاه عصبی وی نتوانند به فراخور هر یک از تاثرات، واکنش مناسب را از خود نشان دهد. از این روی، نیاز به نیروی دیگری که میزان بالایی انعطاف داشته باشد حس شود. چنین نیرویی عقل نام دارد. چنین است که «عقل گرایی» نخستین وجه ممیز فرد کلانشهری از افرادی می شود که زندگی روستایی دارند در مقاله «کلانشهر و حیات ذهنی» زیمل در توصیف این نیروی منعطف چنین می نویسد:
«عقل در لایه های بالاتر و شفاف تر روان جای دارد و منعطف ترین نیروی درونی ماست. عقل برای سازگاری با تفسیر و تضاد پدیدهها نیازمند شوک و انقلابات درونی نیست. ذهنی که محافظه کارتر است فقط از طریق چنین انقلاباتی است که می تواند با اهنگ کلانشهری وقایع سازگار شود بنابراین نوع آسان کلانشهری-که البته هزارنوع دارد-اندامی را پرورش می دهد که از آوردن برابر وقایع تهدید کننده و تناقضات محیط بیرونی که می تواند وی را ریشه کن سازد محافظت کنداو با مغز خود واکنش نشان می دهد تا قلب خود»(زیمل،1372).
عقل گرایی تنها معیار حاکم بر زندگی کلاشهری نیست.این خصیصه در کنار اهمیتی که جایگاه اقتصاد پولی از آن برخوردار است،دو ویژگی اصلی زندگی کلانشهری لحاظ می شوند.مبادله اقتصادی در کلانشهر روابطی را بنیان می گذارد که آغاز گر رویه غلبه یابی«روح عینی»بر«روح ذهنی»است.رویه ای که در سیر تطور خود به پدیده هایی هم چون«شی شدگی»در نتیجه«از خودبیگانگی»منجر می شود.
زیمل در کتاب دوران ساز خود«فلسفه پول»پول را جزیی ازجامعه فرض می گیرد که کل روابطجامعه را تابع منطق خود می سازد.درواقع پول به واسطه سیاسیت ذاتی ای که دارد قادر است همه چیز را به خود و خود را به همه چیز بدل سازد،این پدیده حرارتی و خاص که هم زمان گلی ترین و انتزاعی ترین شی محسوب می شود روابطی را مستقر می سازد که از پی آن امر کیفی و ذهنی بدل به امر کمی و عینی می شود.
روابط افراد در کلانشهر پیش از هر نقطه دیگری دست خوش سیطره اقتصاد پولی است.از آنجا که پول به شکلی سرکوب گرایانه تفاوت های کیفی پدیده ها را با متر و میزان های کیفی می سنجد،روابط بین افراد را تابع این نسخه کمی و انتزاعی می سازد و از این طریق اجازه شکل گیری هیچ نوع رابطه ای با معیارهای فردی شخصی،ذهنی و کیفی را نمی بخشد این روی،حساب گری ویژگی عمده روابط بین افراد می شود که خود را پیوندی وثیق با عقل گرایی است.
سلطه اقتصاد پولی بر روابط جامعه بدون اینکه تغبیری را در نگرش دلزده فرد کلانشهری موجب شود،باعث می شود که افراد نحت منطق این سلطه و سنجه های کمی و عددی آن با یکدیگر در ارتباط باشد و از این طریق،کلیت جامعه را تشکیل می دهند.این وضعیت تناقض آمیز که در آن سویی فرد با نگرش دلزده خود و رفتن جلد بی رابطگی با جهان بیرونی،بر حفظ فردیت خود تاکید می گذارد و از سویی دیگر،به واسطه اقتصاد پولی با دیگر افراد و کلیت جامعه در ارتباط است،تجربه هولناکی است که از دید زیمل،موقعیت وی را در کلانشهر می سازد.
با این همه می باست منطق زیمل راتا انتها پیش یرد.بهنظر می رسد زیمل نسبتی را که نگرش دلزده و سلطه اقتصاد پولی با یکدیگر دارند چندان دیالیکتیکی نمی رسند.چنین نیست که فرد کلانشهری در نسبت به با ساکنان شهرهای کوچک،چون در تعصبات و حقارتهای خاص این شهرها نیست،در نتیجه به مفهوم معنوی و والای کلمه«آزاد»باشد.در واقع آزادی و فردیتی که زیمل با طرح مفهوم دلزدگی به آن اشاره می کند.ئر پیوندی دیالیکتیکی با اقتصاد پولی قرار دارد.چنین پیوندی موجب می شود فردیت مورد بحث،تحت هجوم و سلطه سازوکار سرمایه و اقتصاد پولی،نه تنها به آن آزادی که مد نظر زیمل است دست نیاید بلکه دقیقا با خطر نابود شدگی روبه رو شود.به زبان مارکس،سازوکار سرمایه،در ادامه سیر پیش رونده خود فرایند شی شدگی فردو جامعه را عملی می سازد.وضعیتی که در آن تو گویی همه چیز،حتی انسان،بدل به شی می شود که تمامی ویژگی های جزیی،فردی،شخصی،ذهنی و کیفی خود را از دست می دهد،و به تمامی،تابع ویژگی های منطق سرمایه می شود.چنین فرایندی در ادامه به به هیبت دیگری استحاله می بابد که در ا،حتی رابطه فرد با خودش هم پاره می شود و به تعبیر مارکس آدمی از خود بیگانه می شود:بنابراین دلزدگی به واسطه پیوند دیالیکتیکی ای که با سرمایه دارد چندان نمی تواند فردیت افراد را زیر فشار هجوم نیروهای تمامیت خواه کلانشهر تضمین کند،مارکس اشاره می کند که با خود آگاهی از چنین پیوندی و به دست زدن به کنشی برابر انقلابی،می توان به فردیت و آزادی حقیقی دست یابد نام چنین کنشی سیاست و سوژه پرولئاریاست»
-
چهارشنبه ۲۷ دي ۱۳۹۶ - ۵:۴۹:۱۴ PM
-
۹۶۱ بازديد
-
باشگاه اندیشه
-
ایران پرسمان
لینک کوتاه:
https://www.iranporseman.ir/Fa/News/661/