احمدینژاد نقشی در انقلاب فرهنگی نداشت _ بخش اول
سیاست روز
بزرگنمايي:
پرسمان نیوز - جریانشناسی انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت در گفتوگو با علیرضا علیاحمدی
عضو انجمن اسلامی دانشجویان علم و صنعت و وزیر آموزش و پرورش در دولت احمدینژاد
علی ملیحی: دیدار با وزیر آمزوش و پرورش دولت محمود احمدینژاد در دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی انجام شد علیرضا علیاحمدی دانشجوی ورودی سال 1357 دانشگاه علم و صنعت بوده و حالا استاد این دانشگاه و مسئول کمیته سبک زندگی اسلامی در شورای عالی انقلاب فرهنگی است. گفتههای درباره رویدادهای روزهایی که به انقلاب فرهنگی منجر شد تأییدی است بر روایتهای سایر همراهان ما در پرونده انقلاب فرهنگی در خصوص ویژگیهای متفاوت انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت در این رویداد؛ آن جا که میگوید «ما در علم و صنعت اهل باج دادن به چپها و یا رفاقت با مجاهدین خلق و بچههای جنبش مسلمانان مبارز نبودیم. از اول مرز ما با آنها جدا بود». آقای علی احمدی نکته تاریخی دیگری را نیز روشن میکند آن جا که بر عدم حضور محمود احمدینژاد و مجتبی ثمره هاشمی در حوادث انقلاب فرهنگی صحه میگذارد. پایان گفتوگوی ما با یک تذکر علیاحمدی نیز همراه بود: «خیلیها دنبال استفاده سیاسی از تاریخ انقلاب فرهنگی هستند تا بگویند این افراد بودند که دانشگاهها را بستند و آن حوادث را رقم زدند. امیدوارم شما به دنبال استفاده سیاسی از این تاریخ شفاهی نباشید».
اندیشه پویا: به عنوان اولین سوال میخواهم بدانم اعضای اصلی انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت در سال منتهی به انقلاب فرهنگی چه کسانی بودند؟
علیاحمدی: تا حدی که حافظهام یاری میکند، در آن زمان آقایان مجتبی ثمره هاشمی، محمود احمدینژاد، صادق محصولی، جواد وزیری، علی نجاتبخش، شهید غلامرضا صابری، شهید مصطفی مختاری، سعید شکریان، فتحالله امی، علی ربیعی، آقای کرباسیان و... از مؤثرترین بچههای انجمن اسلامی در سال 1358 بودند. انجمن اسلامی البته برای دفاع از انقلاب و مقابله با گروههای ضد انقلاب زیر مجموعههایی نیز تشکیل داده بود. مثلاً بچههای مسجدی هر استان را شناسایی و در تشکلهایی ساماندهی کرده بودیم. بنده مسئول کانون اسلامی دانشجویان اصفهانی بودم و با دانشجویان اصفهانی مذهبی و مسجدی این کانون را داشتیم. یا غلامرضا ذاکر صالحی مسئول کانون دانشجویان خوزستانی بود. علت آن بود که برای مواجهه با گروهههای مخالف و ضد انقلاب در دانشگاه نیاز به نیرو داشتیم.
فضا در دانشگاه چه وضعیتی داشت که احتیاج به تربیت نیرو داشتید؟
علیاحمدی: فضا در آن دوره در دانشگاهها برای بچههای مذهبی واقعاً سخت و غیر قابل تحمل بود. دانشگاه حیات خلوت و ستاد گروههای مارکسیست، چپهای امریکایی و منافقین شده بود. مثلاً در کردستان، خوزستان و گنبد ناآرامی وجود داشت. به طور قطع بخشی از نیروهای درگیر در این ناآرامیها در دانشگاه یارگیری میشد. اعضای گروههای سیاسی مارکسیست، آمریکایی و مجاهدین خلق، که فضا را برای جولان مناسب دیده بودند، کلاسها را تعطیل میکردند و مرتب مشغول تبلیغ علیه انقلاب اسلامی و دولت موقت بودند. ضعف دولت موقت نیز این مسئله را تقویت کرده بود. گروهکهای چپ دانشجویان را جذب و برای فعالیت پارتیزانی متشکل میکردند و به شهرستان و مناطق درگیر میفرستادند. یادم هست که سال 58 میخواستیم در دانشگاه خودمان مراسم چهلم برای شهید مطهری برگزاری کنیم. اطلاعیهای برای این منظور تهیه شده بود و من با دو نفر از بچههای همکلاس مشغول پخش اطلاعیه در دانشگاه بودیم. یکی را هم به تابلو ساختمانی چسباندیم که در اختیار گروهک پیشگام (هواداران چریکهای فدایی اکثریت) بود. دانشجویان پیشگام به شدت به این حرکت ما واکنش نشان دادند و گفتند باید این اطلاعیه را بردارید. کار به مشاجره کشیده شد. میگفتند یا اطلاعیه را برمیدارید یا جسدتان هم دیگر پیدا نخواهد شد! ما هم دانشجوی سال اولی بودیم و پرشور. میگفتیم اگر این را بردارید همه اطلاعیههای شما در دانشگاه باید برداشته شود. خلاصه کار به جایی رسیده بود که دانشجویان سمپات حزب توده برای میانجیگری وارد شده بودند که مبادا مشاجرات باعث شود که جذب نیرو و فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتی آنها به هم بخورد. گروههای سیاسی اتاقهای دانشگاه را میگرفتند و کلاسها را نمیگذاشتند تشکیل شود. هر کدام یک سازی میزدند. یک همشهری اصفهانی داشتیم که مرتب مشغول داد و فریاد و فعالیت در حمایت از خلق عرب بود. من به او میگفتم بابا تو از این لهجه اصفهانیات معلوم است که عرب نیستی به خوزستان چه کار داری؟ ما نیز البته بیکار نبودیم. در برابر آنها فعالیت میکردیم. مثلاً آنها مدعی حمایت از خلق کرد بودند و ما دانشجویان مسلمان کرد را تقویت میکردیم. این موضوع بر گروههایی چون مجاهدین خلق گران آمده بود و ما را خفاشان شب خطاب میکردند. انجمن علم و صنعت را انجمن مرتجعین نام گذاشته بودند، چون به کسی باج نمیدادیم. انجمن علم و صنعت با بقیه انجمنهای اسلامی تفاوت اساسی داشت.
ریشه این تفاوت در کجا بود؟ چرا دانشجویان دانشگاههای دیگر شما را متفاوت و مثلاً ضد چپ میدانستند؟
علیاحمدی: تفاوت اصلی در بافت بچههای انجمن بود. مثلاً آقای مجتبی ثمره هاشمی که شخصیت متنفذ انجمن اسلامی ما بود، شخصیتی معتبر و محور مسجد دانشگاه علم و صنعت بود. ایشان خواهرزاده شهید باهنر بودند و سواد اسلامی خوبی داشتند. آقای جواد وزیری عضو دیگر انجمن اسلامی ما که اکنون در کسوت روحانیت است نیز سواد اسلامی بالایی داشت. آقای علی نجات بخش اصفهانی از مبارزین زندان رفته و فعال عقیدتی بودند. آقای شمس ابرده که مجله جیغوداد را منتشر میکرد، از خانوادهای روحانی بود و پدرش در مشهد آیتالله بود. به برکت این قبیل افراد و صبغه روحانی آنها، انجمن اسلامی علم و صنعت ارتباط وثیقی با روحانیت مبارز و اعضای شورای انقلاب داشت. با بزرگانی چون شهید بهشتی، شهید باهنر، آیتالله خامنهای و آیتالله امامی کاشانی در ارتباط بودیم. خاطرم است که برای بحث و بررسی مفاد پیشنویس قانون اساسی شهید بهشتی، مرحومگلزاده غفوری و شیخ علی تهرانی به دانشگاه ما آمدند و برای دانشجویان سخنرانی و پرسش و پاسخ داشتند. البته همین گروهها چپ و منافقین تا حدی که میتوانستند در این سخنرانیها اخلال میکردند. کلاس نهجالبلاغه به مدرسی آیتالله خامنهای در دانشگاه علم و صنعت شروع شد که بلافاصله این کلاس را آقای معادیخواه ادامه دادند؛ چرا که آیتالله خامنهای مسئولیت اجرایی پذیرفتند. براساس همین ارتباطات و شناختها بود که انجمن علم و صنعت از همان روز اول با مجاهدین خلق و هواداران جنبش مسلمانان مبارز (دکتر پیمان) مرزبندی جدی داشت چه برسد به مارکسیستها، آن هم از نوع چپ امریکایی. در حالیکه در دانشگاههای دیگر اینطور نبود و بچههای انجمنهای اسلامی با بعضی از هواداران مجاهدین خلق و جنبش مسلمانان مبارز در یک طیف بودند و به مرور میانشان صفبندی شکل گرفت. حتی تا انقلاب فرهنگی نیز این نزدیکی مشاهده میشد. اما در علم و صنعت از همان ابتدا مرزها روشن بود. خاطرم است که آقای ذاکر اصفهانی که الان به اصلاحطلبان نزدیک است برای بچهها کلاس اسلامشناسی میگذاشت و در این کلاسها موارد التقاطی مجاهدین خلق را مو شکافی میکرد. به دلیل همین تفاوتها بود که امام خمینی بعدها تعبیر فیضیه دانشگاهها را برای علم و صنعت به کار بردند.
آیا دلیل عدم همراهی انجمن علم و صنعت با تسخیر سفارت امریکا را نیز باید در همین تفاوت دید؟ چرا نماینده شما در دفتر تحکیم آقای احمدینژاد با تسخیر سفارت مخالفت کرد؟
علیاحمدی: من البته در جریان مباحث درون شورا مرکزی دفتر تحکیم و ماجراهای شروع اشغال لانه جاسوسی نبودم و از آقای احمدینژاد نیز چیزی نشنیدهام اما آن زمان حرف این بود که بچههای انجمنهای تهران، پلیتکنیک و شریف به این دلیل بچههای علم و صنعت و تربیت معلم را در جریان اجرای طرح نگذاشتند که این انجمنها را طرفدار دولت موقت میدانستند. اغلب فعالین انجمن اسلامی دانشگاه ما از این جهت هوادار دولت موقت بودند که امام خمینی(ره) از دولت موقت حمایت میکردند و به دلیل نگاه تعبدی که بچههای علم و صنعت به امام داشتند، طبیعتاً حرکتی را که باعث ضربه به دولت موقت میشد خلاف نظر امام میپنداشتند. در حالی که در دیگر دانشگاههای بزرگ تهران یک نگاه روشنفکری و تحلیلی به نظرات امام بود. برای شما یکی دو مثال میزنم شاید به کمک آنها درک اختلاف بچههای علم و صنعت با سایر دانشگاهها در قضیه اشغال سفارت آسانتر شود. وقتی انقلاب فرهنگی شد، دانشجویان مسلمان بعد از تعطیلی دانشگاهها در ساختمانی پشت سفارت به عنوان ستاد دانشجویی انقلاب فرهنگی مستقر بودند. یک روز اعلام شد امام خمینی اعضای ستاد انقلاب فرهنگی را منصوب کردهاند. شب بچهها دور هم جمع شدند و مشغول تحلیل اخبار بودند. من از خاطرم نمیرود که نماینده پلیتکنیک وقتی تلویزیون نام آقای شمس آلاحمد را آورد گفت: این آقای آلاحمد خودش نیاز به انقلاب فرهنگی دارد و بیشتر به درد قهوهخانه میخورد تا ستاد انقلاب فرهنگی! این طور واکنش صریح جسارتآمیز در برابر حکم امام برای من خیلی عجیب بود. ما علم و صنعتیها که خودمان پیشتاز بودیم در برابر این حرف بعضی از بچههای دانشگاههای تهران تعجب میکردیم، زیرا نگاه ما به تصمیمات امام نگاه تعبدی بود اما نگاه آنها نگاه تحلیلی بود. آنها فکر میکردند که انقلاب فرهنگی را دانشجویان انجام دادهاند و حالا در ستاد بیسهم ماندهاند اما ما روی حرف امام حرف نمیزدیم. نقطه اختلاف دیگر ما با برخی انجمنها درخصوص شهید مطهری بود. آن طیف دکتر شریعتی را بیشتر قبول داشت و همدلی با شهید مطهری نداشت. ما اصرار بر نشر اندیشههای مطهری در دانشگاه داشتیم و آنها نظر دیگری داشتند. خاطرم است که نماینده دانشگاه شریف که بعدها وزیر نیز شد، در مخالفت میگفت: یک دیوانهای تیری در تاریکی شلیک کرد و آقای مطهری شهید شد! ما چه میگفتیم، اینها چه میگفتند. این دو خط از اول متفاوت بود و در تحکیم فضای ما تعبدی و فضای آنها روشنفکری – تحلیلی بود. بچههای آن خط نسبت به اطاعت از ولایت فقیه و روحانیت از همان زمان تأمل داشتند مثلاً در برابر شهید بهشتی گارد میگرفتند تا وقتی آیتالله بهشتی شهید شد، دل این طیف از دفتر تحکیم وحدت با ایشان صاف نشد. بنابراین در قضیه اشغال سفارت نیز وضع به شکل مشابهی بوده، نماینده علموصنعت این حرکت را که قاعدتاً به ضرر دولت بود، خلاف نص صریح حمایت امام از دولت میدیده و بچههای شریف و پلیتکنیک و تهران با نگاه تحلیلی برداشت دیگری داشتهاند. البته برای اطمینان خاطر بیشتر خودتان میتوانید با آقای دکتر احمدینژاد و یا آقای مهندس ثمره هاشمی صحبت کنید.
اشاره کردید به نشریه جیغوداد که آن روزها خیلی معروف شده بود و یکی از ابتکارات بچههای علم و صنعت در آن زمان است. نحوه انتشار این نشریه چگونه بود؟
علیاحمدی: این مجله با حمایت دانشجویان مسلمان، بعضی مساجد تهران و بچه مسجدیهای دانشگاههای مختلف توسط دانشجویان علموصنعت تهیه و توزیع میشد. افراد اصلی گرداننده مجله آقای شمس ابرده و آقای برقعی – که بعدها معاون آقای احمدینژاد شد – بودند. البته اینها صحنهگردان علنی بودند اما خیلی از بچهها به آنها کمک میکردند. تمرکز اصلی این مجله روی افشای اقدامات گروهکهای چپ و مجاهدین خلق بود. با ذائقه طنزی که این مجله داشت مخاطبان بالایی جذب کرده بود. جیغ و داد اوایل به صورت اوزالید و دستی تهیه میشد اما بعدها با پلیکپی تکثیر میشد. بچهها این نشریه را میبردند جلوی دانشگاه تهران میفروختند و حتی برای دانشگاههای شهرستان ارسال میکرند آن زمان مطالب جیغ و داد قوت قلبی برای بچه مسلمانهای دانشگاهها محسوب میشد.
ادامه دارد...
بخش دوم این گفتگو را میتوانید با عنوان «احمدینژاد نقشی در انقلاب فرهنگی نداشت _ بخش دوم» از لینکهای پیوست مشاهده کنید.
لینک کوتاه:
https://www.iranporseman.ir/Fa/News/5728/