بزرگنمايي:
اگر بخواهيم دست امام زمان(عج) را در زندگيمان باز بگذاريم و اين حکمت رحماني را بسترسازي کنيم بايد چه تلاش و جهادي را انجام بدهيم؟ قطعا جهادي را لازم دارد. در قرآن داريم: ما راه هاي هدايت را به روي کساني باز ميکنيم که در راه ما تلاش و مجاهده کردهاند. يکي از زير شاخههاي هدايت، حکمت بخشي و حکمت يابي است. اين دانش نافع و مفيد است و آخرت و دنياي ما را آباد ميکند.
اولين راه کارعملي رسيدن به حکمت اين است که دستورات قرآن و عترت را محور زندگي خودمان قرار بدهيم. يعني بايد به دو امانتي که پيامبر در ميان مردم گذاشت تمسک جوييم. توصيهي بزرگان وعرفا براي رسيدن به معرفت و حکمت اين است که انسان قرآني باش. آيا ما ميتوانيم دستورالعملهاي قرآني را در وجود انساني خودمان پياده کنيم؟ تمسک به دستورات قرآني و پياده کردن آن در زندگي، ما را به حکمت نزديک ميکند.
...
درجات انساني، عرفاني و بهشتي ما وابسته به اين است که ما چقدر دستورات قرآني را در زندگيمان پياده کرده باشيم. زيرا قرآن را تربيت گاه الهي مينامند. قرآن حکيم است و سرچشمهي حکمت است. يس و القرآن الحکيم : قرآني که حکيم است و سرچشمهي حکمت است. اگر ما فقط شعار قرآني بدهيم و از قرآن فاصله داشته باشيم يعني قرآن براي فراق عزيرانمان خوانده بشود، اين ما را به حکمت نخواهد رساند. انس با قرآن مهم است. ياوران امام زمان(عج) انس شبانه روزي با قرآن دارند يعني صبحها جان شان را با سرچشمههاي قرآني سيراب ميکنند. گويا قلب آنها زنده به نور قرآن است. در روايت داريم: قلبي که از حکمت بي بهره است قلب مرده است. داريم: خدايا به واسطهي امام زمان(عج) قرآن را به معناي واقعي کلمه زنده کن و بواسطهي آن قلبها را زنده کن. يعني زنده شدن روح ما وابسته به جريان حکمت هاي قرآني در روح و جان ماست. داريم که معدن حکمت هاي الهي اهل بيت هستند. ما بايد دست مان را به دست آنها برسانيم.
اگر عدهاي بگويند که کتاب خدا براي ما کفايت ميکند، آنها در لبهي پرتگاه گمراهي هستند. گروهي هم که ميگويند اهل بيت براي ما کفايت ميکند در لبهي پرتگاه گمراهي هستند. روايت داريم که اگر شما با قرآن وعترت باشيد به سمت گمراهي نميرويد. صحابهي پيامبر در پرتوي انس با قرآن وعترت به حکمت رسيدهاند مثل سلمان فارسي. روايت داريم : سلمان بالاتر از لقمان حکيم است. روايت داريم : شخص حکيم نزديک است که به پيامبري برسد. پس سلمان فارسي به مقام حکمت رسيده بود. لقمان امت اسلام، سلمان فارسي است. داريم که سلمان فارسي از رجعتيون است و به مقام سرداري امام زمان(عج) ميرسد. کساني که پا جا پاي سلمان ميگذارند از ياران امام زمان(عج) هستند. سلمان به دستورات قرآن و عترت عمل کرد يعني بندگي خالصانه. قرآن ميفرمايد: بگو پيامبر من شما را به بندگي خالصانه توصيه ميکنم. امام خميني که به حکمت رسيده بودند ميفرمودند که اگر از شما بپرسند که عصارهي تمام دستورات قرآني چيست، بگوييد که همهي کارهاي ما بايد براي خدا باشد قيام، نيات، حرکات و...
آيت الله بهجت ميفرمودند: ما نيامدهايم که به هر قيمتي زندگي کنيم ما آمدهايم که زندگي کنيم و با بندگي قيمت پيدا کنيم. هدف ما از زندگي چيست؟ اين زندگي هدفي دارد. اين قيمت بندگي خالصانه است. خدا ميفرمايد: خلق نکردم جن و انس را مگر اينکه مرا عبادت خالصانه کنند.
شيخ رجبعلي خياط با بندگي خالصانه به مقام حکمت رسيد. هر کسي ميتواند در صنف خودش، دستورات رحماني را انجام بدهد و به حکمت برسد. رجبعلي خياط ميفرمود: ما بايد مَن خودمان را با خدا عوض کنيم يعني اثري از مَنيت يا خوديت باقي نماند و اخلاص داشته باشيم. يکي از نقاط ضعف سخنراني ها دعوت نکردن به اخلاص است. اگر ناخالصي بيايد شرک (خفي) آمده است. رفتار و گفتار ما بايد براي خدا باشد. ايشان به چرخ خياطي خودشان نگاه ميکردند و ميگفتند که روي تمام اجزاي اين چرخ آرم گذاشته شده است. خداوند هم دوست دارد که بندگان او تمام کارهاي شان، آرم خداوند رحمان را داشته باشد. يعني رنگ خدا بگيريد. ايشان با چرخ خياطي خودشان درس توحيد ميدادند.
تحصيلات رسمي داشتن لازمهي رسيدن به حکمت نيست. کربلايي کاظم ساروقي حافظ کل قرآن شد. ( بعد از پيامبر ايشان بودند که با اينکه بي سواد بودند با نور قرآن آشنا شدند) در نزديکي اراک، در امام زادگان هفتاد و دوتن ساروق، کربلايي کاظم مورد عنايت ويژهي امام زمان(عج) واقع شده است. دو جوان نوراني با او هم گفتگو ميشوند و دست روي شانههاي او ميگذارند و از آن موقع حجاب ها کنار ميرود و نور قرآن در وجود او روشن ميشود. ايشان به قم ميآيد و علما او را امتحان ميکنند. ايشان ميتوانست کلماتي که به نيت قرآن نوشته ميشود بخواند مثل متقين ولي همين کلمات وقتي که به نيت قرآن نوشته نميشد، نميتوانست بخواند. ايشان نور قرآن را ميديدند. از ايشان پرسيده بودند که چه چيزي باعث اين عنايت به شما شده است؟ ايشان فرمود: لقمهي حرام به شکمم راه ندادم، به خمس و زکات مالم مقيد بودم و احتياط ميکردم و بر نماز شب مراقبت داشتم.
سيدعلي قاضي طباطبايي ميفرمود: سراغ نداريم کسي به حکمت ناب رسيده باشد بدون مداومت بر نماز شب. بطور کلي نمازشب، چهار تا نماز دو رکعتي (هشت رکعت)و دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر است. اين نماز آداب خاصي دارد. البته خواندن اين يازده رکعت کافي است تا کم کم آداب آن هم رعايت بشود. حتي داريم که اگر کسي فرصت نداشت يا حال نداشت ميتواند دو رکعت نماز شفع و يک رکعت نماز وتر را بخواند تا خداوند به او ثواب نماز شب را بدهد. اگر وقت کمي به نماز صبح مانده است ميتوان همان سه رکعت را خواند حتي ميتوان قضاي نماز شب را در روز بجا آورد. نماز شب زمينهي حکمت را فراهم ميکند و خيلي مورد تاکيد است. همسايههاي کربلايي ساروق ميگفتند که چند نفر از اعضاي خانوادهي ايشان هم حافظ قرآن شدهاند. اين بارش حکمت از جانب خداوند ويژهي کربلايي نيست ولي بايد با بندگي خالصانه الهي کردن، ظرفيت ها را ايجاد کنيم .
راه کار ديگر بدست آوردن حکمت، فروتني؛ دوري از تکبر درمقابل فرمان حق، ولي حق و بندگان حق است. حضرت علي(ع) ميفرمايد :کسي که تکبر ميکند نميتواند علم و حکمت را ياد بگيرد. اين مَنيتها يک جدار سنگي در قلب ما درست ميکند و نميگذارد که حکمت عرفاني وارد قلب ما بشود. در روايات داريم که دردناک ترين عيوب و مادر عيوبها تکبر است. شيطان نتوانست در مقابل ولي حق خاکساري نشان بدهد و بيچاره شد. اولين چيزي که خدا بخاطر آن طغيان شد غرور بود. تکبر و غرور داشتن روح تعليم و تربيت و تزکيه رحماني را از ما ميگيرد. امام موسي کاظم(ع) مي فرمايد: همانطور که زراعت در زمين سهل و هموار رشد ميکند و در زمين سنگلاخ رشد نميکند؛ حکمت در قلوب انسانهاي متواضع رشد ميکند و ماندگاري دارد. ممکن است که مدتي به کسي حکمت داده بشود ولي (در دلش نسبت به خداوند رحمان تکبر و غرور داشته باشد) عاقبت اين حکمت از قلبش خارج ميشود و به قلب مومن متواضع وارد ميشود. نور حکمت در قلب کافر و منافق نميماند. هر کس تواضعش در مقابل خدا، اولياء و مردم بيشتر باشد، حکمتش بيشتر است .
خواجه نصير الدين طوسي به عالي ترين مرتبهي حکمت ناب رسيده بود. شرکت ناساي آمريکا نيمي از کرهي ماه را بنام خواجه نصيرالدين طوسي زده است. زيرا اولين رصدهاي دقيق از کره ماه و معادلات فيزيکي از رصدخانهي مراغه بوده است که ايشان بنيانگذار آن بوده است. ايشان روزهاي پاياني عمرش که در بستر بيماري بود، شاگردان ويژهاش به او گفتند که ما بعد از مرگ شما، بدن شما را از کاظمين به کربلا ميبريم. ايشان ميگويد که اين انتقال بدن از جوار موسي بن جعفر نوعي بي احترامي به امام است، بدن مرا برداريد و در پايين پاي موسي بنجعفر دفن کنيد و اين آيه را در بالاي قبر من بنويسيد: سگ اصحاب کهف دستش را روي زمين گذاشته بود و جلوي غار نگهباني ميداد. گويي ايشان خودش را سگ دربارگاه عترت ميدانست. با آن شأن علمي که خواجه داشت در برابر عترت و قرآن چنين فروتني داشت. اين فروتني چنين حکمت نابي را ميآورد.
در نجف به يکي از شاگردان علامه طباطبايي برخورد کردم. ايشان گفتند که من بارها علامه را ميديدم که در هنگام زيارت، پايين پا مينشستند و دستان شان را روي زمين ميگذاشتند و سرشان را پايين ميانداختند که انسان ياد سائلان و گدايان ميافتاد. دروازهي ورود به حکمت پيامبر، اميرالمومنين است.
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند.
يکي از گام هاي حکمت عطش حکمت است. اگر تکبر، غرورها و هواهاي نفساني باشد، اجازهي دريافت حکمت به انسان داده نميشود. بعضي عطش دنيا يا عطش شهوت دارند. ميفرمايد :درهيچ دلي شهوت و حکمت وارد قلب نميشود. کسي که به دنبال خواستهاي نفساني است نميتواند به حکمت برسد.